این چند پارت آخر که دلم خیلی برای یگانه سوخت
این‌قدر خوب توصیف می‌کنی که دوست دارم خرخره اون اصلان و فرهاد و ویلیام ک*ثافت رو بجوئم
اون نامیک هم یکیه لنگه همون‌ها
قربون اون دلت بشم من الهیای لعنت به مردهایی که مرد بودن رو توی زور بازو نشون دادن به زن‌هه می‌دونند
نترس کاریت ندارم بابا، ولی به قول بچه توی مهمونی اعصابم مگسی شد با خوندن پارت‌های رمانت
اول وحشت کردم بعدشم گریم گرفتچرا از ایموجی وحشت به گریه تغییر دادی؟
توصیفاتت خیلی از قبل بهتر شدن و همچنین قلمت قوی و پخته‌تر، خوب بلدی حرصمون بدی
هی رئیس اینجوری دوست داره، رئیس از این خوشش نمیاد، رئیس کوفت و زهرمار
به درک واصل شید همتون
اون فرهاد کجاست حالا؟ نگارشت هم که عالی و منظم
فرهاد هم فردا شب میبینییعنیها دوست داشتم چشم‌های رافائل رو از کاسه در بیارم
پارت خیلی خوبی بود و حرص من باز در اومد
بیچاره حق داشت مگه اسیری بردنش؟
خفه‌ات می‌کنم
دخترم فکر کنم قبلاً بهت گفته بودم. قلمت رو یا ادبی کن یا محاوره الان یه نگاه به پارت بنداز! 
