Lunika✧
مدیریت کل سایت
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
مدیریت تالار
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
طراح انجمن
کپیست انجمن
تایپیست انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
- تاریخ ثبتنام
- 2023-07-07
- نوشتهها
- 3,928
- لایکها
- 14,249
- امتیازها
- 113
- محل سکونت
- "درون پورتال آتش"
- کیف پول من
- 291,550
- Points
- 70,000,175
- سطح
-
- حرفهای
#❦ققنوس_آتش❦
#پارت_99
دارک محکم دست خود را میکشد که میا رهایش میکند.
- فیلمه خب! اینقدر میترسی پاشو برو!
و نگاهی آرام به آزراء میاندازد! نه تنها از این صح*نه ترسناک نترسیده بلکه خوشش آمده و لبخند ملیحی بر ل*ب دارد. آتش چشمانش فروکش کرده و به رنگ قبلی خود بازگشته.
میبینید؟ کسی که باید میترسید، نترسیده و کسی که اصلاً نباید اینجا باشد، هست. متأسفانه نقشههایش روی میا پیاده میشوند. میا مجدد جیغی میزند و دستهای خود را روی چشمانش قرار میدهد.
- خدا لعنتت کنه دارک! این چه فیلمیه آوردی؟
آزراء که از دست میا خسته شده بود میگوید:
- تو چهقدر ترسویی، اصلاً من پشیمون شدم بهت پیشنهاد دادم گند زدی تو فیلم!
میا از جا بلند میشود و میگوید:
- منم پشیمون شدم؛ امشب خوابم نمیبره اینا اینقدر آدم میخورن.
به سمت درب گام بر میدارد که دارک با کنایه ل*ب میزند:
- نترس خودت میگی آدم میخورن پس کاری به تو ندارن.
میا با اخم از اتاق خارج میشود و درب را محکم پشت سرش میبندد. دارک کمی خود را به آزراء نزدیک میکند و دستش را روی کاناپه کنار گر*دن آزراء میاندازد.
- عجیب نیست؟
- فیلم؟ نه خیلیم خوبه از خشونتش خوشم میاد.
دارک نقاب خود را پایین میکشد و با خنده میگوید:
- فیلم نه! میا رو میگم، بهنظر خیلی بچه مامانی و لوسه.
آزراء همینگونه که به تیوی چشم دوخته ل*ب میزند:
- خب هرکس شخصیتی داره، نمیشه گفت خوبه یا بد.
- بعله، حق با توعه.
حال چه کار دیگری انجام دهد؟ فقط میتواند امیدوار باشد که آزراء از سکانس ترسناک بعدی بترسد و به او پناه بیاورد. اگرچه خودش هم میداند که محال است.
#ققنوس_آتش
#Mona❦
#انجمن_تک_رمان
#پارت_99
دارک محکم دست خود را میکشد که میا رهایش میکند.
- فیلمه خب! اینقدر میترسی پاشو برو!
و نگاهی آرام به آزراء میاندازد! نه تنها از این صح*نه ترسناک نترسیده بلکه خوشش آمده و لبخند ملیحی بر ل*ب دارد. آتش چشمانش فروکش کرده و به رنگ قبلی خود بازگشته.
میبینید؟ کسی که باید میترسید، نترسیده و کسی که اصلاً نباید اینجا باشد، هست. متأسفانه نقشههایش روی میا پیاده میشوند. میا مجدد جیغی میزند و دستهای خود را روی چشمانش قرار میدهد.
- خدا لعنتت کنه دارک! این چه فیلمیه آوردی؟
آزراء که از دست میا خسته شده بود میگوید:
- تو چهقدر ترسویی، اصلاً من پشیمون شدم بهت پیشنهاد دادم گند زدی تو فیلم!
میا از جا بلند میشود و میگوید:
- منم پشیمون شدم؛ امشب خوابم نمیبره اینا اینقدر آدم میخورن.
به سمت درب گام بر میدارد که دارک با کنایه ل*ب میزند:
- نترس خودت میگی آدم میخورن پس کاری به تو ندارن.
میا با اخم از اتاق خارج میشود و درب را محکم پشت سرش میبندد. دارک کمی خود را به آزراء نزدیک میکند و دستش را روی کاناپه کنار گر*دن آزراء میاندازد.
- عجیب نیست؟
- فیلم؟ نه خیلیم خوبه از خشونتش خوشم میاد.
دارک نقاب خود را پایین میکشد و با خنده میگوید:
- فیلم نه! میا رو میگم، بهنظر خیلی بچه مامانی و لوسه.
آزراء همینگونه که به تیوی چشم دوخته ل*ب میزند:
- خب هرکس شخصیتی داره، نمیشه گفت خوبه یا بد.
- بعله، حق با توعه.
حال چه کار دیگری انجام دهد؟ فقط میتواند امیدوار باشد که آزراء از سکانس ترسناک بعدی بترسد و به او پناه بیاورد. اگرچه خودش هم میداند که محال است.
کد:
دارک محکم دست خود را میکشد که میا رهایش میکند.
- فیلمه خب! اینقدر میترسی پاشو برو!
و نگاهی آرام به آزراء میاندازد! نه تنها از این صح*نه ترسناک نترسیده بلکه خوشش آمده و لبخند ملیحی بر ل*ب دارد. آتش چشمانش فروکش کرده و به رنگ قبلی خود بازگشته.
میبینید؟ کسی که باید میترسید، نترسیده و کسی که اصلاً نباید اینجا باشد، هست. متأسفانه نقشههایش روی میا پیاده میشوند. میا مجدد جیغی میزند و دستهای خود را روی چشمانش قرار میدهد.
- خدا لعنتت کنه دارک! این چه فیلمیه آوردی؟
آزراء که از دست میا خسته شده بود میگوید:
- تو چهقدر ترسویی، اصلاً من پشیمون شدم بهت پیشنهاد دادم گند زدی تو فیلم!
میا از جا بلند میشود و میگوید:
- منم پشیمون شدم؛ امشب خوابم نمیبره اینا اینقدر آدم میخورن.
به سمت درب گام بر میدارد که دارک با کنایه ل*ب میزند:
- نترس خودت میگی آدم میخورن پس کاری به تو ندارن.
میا با اخم از اتاق خارج میشود و درب را محکم پشت سرش میبندد. دارک کمی خود را به آزراء نزدیک میکند و دستش را روی کاناپه کنار گر*دن آزراء میاندازد.
- عجیب نیست؟
- فیلم؟ نه خیلیم خوبه از خشونتش خوشم میاد.
دارک نقاب خود را پایین میکشد و با خنده میگوید:
- فیلم نه! میا رو میگم، بهنظر خیلی بچه مامانی و لوسه.
آزراء همینگونه که به تیوی چشم دوخته ل*ب میزند:
- خب هرکس شخصیتی داره، نمیشه گفت خوبه یا بد.
- بعله، حق با توعه.
حال چه کار دیگری انجام دهد؟ فقط میتواند امیدوار باشد که آزراء از سکانس ترسناک بعدی بترسد و به او پناه بیاورد. اگرچه خودش هم میداند که محال است.
#Mona❦
#انجمن_تک_رمان
آخرین ویرایش: