">#بدانیم
کنایه
کنایه در لغت به معنی پوشیده سخن گفتن است و در اصطلاح سخنی است که دارای دو معنی نزدیک و دور باشد و این دو معنی باید لازم و ملزوم یکدیگر باشند؛پس گوینده آن جمله را چنان ترکیب کند و به کار برد که ذهن شنونده از معنی نزدیک به معنی دور منتقل گردد.مانند بیت زیر:
عابدانی که روی بر خلقند
پشت بر قبله می کنند نماز
روی بر خلق کردن و پشت بر قبله کردن هر دو کنایه از ریاکاری و توجه بر مردم به جای توجه به خداست.
چنین است رسم سرای درشت
گهی پشت به زین و گهی زین به پشت
کنایه از یکنواخت نبودن روزگار است.
فلانی ریش سفید است.
کنایه از با تجربه بودن است.
نپندارم ای در خزان کشته جو
که گندم ستانی به وقت درو
کنایه از انتظار بیش از حد داشتن و غیر معقول بودن انتظار.
سرم به دنیی و عقبی فرو نمی آید
تبارک الله از این فتنه ها که در سر ماست
کنایه از غرور و تکبر داشتن است.
فهرستی از کنایه ها
دامنکشان: (با ناز و خرام) و غبار کالبد به هوا رفتن: (مردن و نابودشدن) در بیت:
دامنکشان که میرود امروز بر زمین
فردا غبار کالبدش بر هوا رود
آب از سر گذشتن : کنایه ازاین که کار به منتهای درجه ی شدّت رسیدو از حد گذشت .
آب از سر چشمه گل آلود است :کنایه از این که اصل و پایه کار خ*را*ب است .
آب برآتش ریختن :کنایه از خاموش کردن فتنه و خشم .
آب به غربال پیمانه کردن :کنایه از کار بیهوده کردن و رنج بی فایده بردن .
آب از دیده راندن :کنایه از اشک ریختن .
آب در چیزی کردن :کنایه از تقلّب و دغلی و نادرستی است .
آب در هاون سودن : کنایه از عمل لغو و بیهوده کردن است .
آب ریختن : آبرو ریختن .کسی را خفیف و بی اعتبار و بی عزّت گردانیدن .
آب ها از آسیاب افتادن : کنایه از پایان یافتن کار و خاموش شدن سر و صداست در اطراف کاری .
آسمان ریسمان بافتن : کنایه از سخن نامعقول و نامقبول است
آش پختن :کنایه از این که برای گرفتاری و ایجاد زحمت کسی کار کنند .
آفتاب سر دیوار : کنایه از زوال عمر .
آفتابی شدن : صاف بودن هوا .کنایه از ظاهر شدن امری .
آه در بساط نداشتن :کنایه از بی چیزی و مفلسی .
ابرو بالا انداختن :کنایه از بی اعتنایی و کبر فروشی
به باد دادن :از دست دادن و تلف کردن .
به بار آمدن : به حاصل آمدن ، به نتیجه رسیدن .
به جان آوردن : کنایه از آزار رسانیدن و کشتن .
پنبه در گوش نهادن(پنبه در گوش کردن ) : کنایه از غفلت و بی خبری و سخن ناشنودن .
پنبه شدن : نرم ، صاف و سفید شدن .کنایه از متفرّق و پریشان شدن
پنبه کردن : کنایه از پریشان و پراکنده ساختن.
پنجه درافکندن : کنایه از با کسی در افتادن ، پنجه در پنجه کسی در انداختن ، زور آزمایی کردن .
جگر گوشه : کنایه از فرزند ، پاره ای از جگر .
ادامه دارد...
#انجمن_تک_رمان
#اموزش_نویسندگی