دفتر کار ویراستار Pegah.a

[Pegah.a]

اتمام ویرایش مشترک رمان «واژگون»
​

کامل شده - رمان واژگون | @Saba.N (صبا نصیری) کاربر انجمن تک رمان
S.M.Z

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Pegah.a]

اتمام ویرایش دلنوشته «تیهاء» و «چکاوک مهاجر شده‌‌ی حیات»​

کامل شده - تیهاء|crazy-) کاربر انجمن تک رمان

کامل شده - چکاوکِ مهاجرشده‌ی حیات| crazy-) کابر انجمن تک‌رمان

S.M.Z

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Pegah.a]

اتمام ویرایش دلنوشته ویلان ​

کامل شده - دلنوشته ویلان! | زینب کاربر انجمن تک رمان
S.M.Z

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Pegah.a]

اتمام ویرایش دلنوشته «دل شکسته»​

کامل شده - دل شکسته | علی خسروشاهی دلنویس انجمن تک رمان
S.M.Z

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Pegah.a]

اتمام ویرایش دلنوشته دلخواه خیال

https://forums.taakroman.ir/threads/9391/​

​

S.M.Z

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Pegah.a]

اتمام ویرایش دلنوشته «گو بیوژیو»​

کامل شده - دلنوشته گو بیوژیو| سیتا راد کاربر انجمن تک رمان
S.M.Z

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Pegah.a]

پایان ویرایش مشترک رمان دو امپراطور و یک ملکه
​

کامل شده - رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان
S.M.Z

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Pegah.a]

«پایان ویرایش»

کامل شده - داستان کوتاه کافه بی‌کسی | ویدا کاربر انجمن تک‌رمان

S.M.Z ​

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Pegah.a]

"اتمام ویرایش دلنوشته‌ی منهوک"

کامل شده - دلنوشته‌ی منهوک | اثر @Saba.N (صبا نصیری) کاربر انجمن تک رمان

بسم خالق نگاهِ تو! نام دلنوشته: دلنوشته‌ی منهوک / (منهوک در معنای مریض و بیمار، آن که از شدت غم و سرگردانی، تب کرده و بدحال، لاغر و مریض شده باشد.) نام دلنویس: Saba.N (صبا نصیری) ژانر: عاشقانه، تراژدی ویراستار: Pegah.a سطح دلنوشته: ارزشمند مقدمه: سلام عرض شد دلبرجان! آمده‌ام بگویم من...

forums.taakroman.ir

"اتمام ویرایش داستانک شهر باربی ها"

درحال ویراستاری - داستانک شهر باربی ها | زهرا جعفریان کاربر تک رمان

Star

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Pegah.a]

(اتمام ویرایش)
ویراستار: گلبرگ​

کامل شده - دستفروش / احمد آذربخش کاربر تک رمان

دست‌فروش پسرک نوجوان صبح‌ها سر گذر اصلی بازارچه، جایی که اکثراً زن‌ها رد می‌شدند و برای خرید می‌آمدند، می‌ایستاد. ساکش را زمین می‌گذاشت و از توی آن سفره‌های رنگی کوچک ارزان‌قیمت را که تقریباً یک‌متر در یک‌متر بودند، باز می‌کرد، یکی را در دست می‌گرفت و جار می‌زد: - آی خانم، آی خونه‌دار، میوه‌ات...

forums.taakroman.ir

کامل شده - تلنگری به وقت رفتن | احمد آذربخش کاربر تک رمان


کامل شده - آقای مهندس | احمد آذربخش کاربر تک رمان


کامل شده - سرایداران | احمد آذربخش کاربر تک رمان


کامل شده - بینوایان | نویسنده احمد آذربخش کاربر انجمن تک رمان

گلبرگ

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان