• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

کامل شده تیهاء|crazy-) کاربر انجمن تک رمان

  • نویسنده موضوع مهاجر.
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 16
  • بازدیدها 823
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

مهاجر.

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-22
نوشته‌ها
5,710
لایک‌ها
26,854
امتیازها
128
محل سکونت
مادرید
وب سایت
forum.taakroman.ir
کیف پول من
32,814
Points
217
نام دلنوشته: تیهاء
نام نویسنده: مهاجر.
ویراستار: Pegah.a
ژانر: تراژدی، اجتماعی

مقدمه:
بگذار کمی از خود بگویم. راستش را بخواهی، آسمان من، نه قمر دارد و نه شمس. زمین را که لگدمال می‌کنم، گل و گیاهش رو به زوال می‌رود. من با قدم‌هایم، با وجودم راهی را می‌سازم. هر کجا که قدم می‌گذارم، خشک و نحس می‌شود! هر که به دنبالم کشیده می‌شود، سرگردان می‌ماند و حیران. از هر مکانی عبور می‌کنم، ابرها، ستارگان، ماه و خورشید، غیب می‌شوند و من ناشیانه به ساختن راهم ادامه می‌دهم. آری. سوال ایجاد می‌شود که من کیستم! من، خالق تیهاءم! او را ساختم، سپس درگیرش شدم.
توضیحی راجع‌به دل‌نوشته:
من اصلا فکرش رو هم نمی‌کردم یه کلمه‌ی خود ساخته، یعنی تیهاء معنی داشته باشه! خودم ساختمش؛ اما وقتی چك کردم، دیدم به معنای یه راهیهِ که همه رو سرگردون می‌کنه. پوچیِ به تمام! همون چیزی که توی ذهن من بود. می‌خواستم رمان بشه؛ اما پشیمون شدم. حقیقتاً توی دل‌نوشته نوشتن، افتضاحم چون خیلی سخت می‌گیرم و از منطقم کمک. این‌بار خواستم فقط هرچیزی توی قلبمِ رو خالی کنم؛ چون دل‌نوشته دقیقا همینه. کم‌و‌کسری؟ خیلی زیاده؛ اما یکی از عزیزترین چیزاییِ که می‌نویسم. تیهاء، شاید ماه‌ها درحال تایپ باشه. پایانی نداره. دقیقا مثل راهِ بی‌انتها.
فکر نکنم بشه از این دلنوشته حس غم رو دریافت کنید؛ چون من تموم سعی‌‌ام رو کردم حس آشفتگی را بقلبونم. و برای حس آشفتگی، هیچ ژانری نبود:/
Negar_۲۰۲۱۱۰۰۱_۲۲۵۶۴۴.png
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

آخرین ویرایش توسط مدیر:

مهاجر.

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-22
نوشته‌ها
5,710
لایک‌ها
26,854
امتیازها
128
محل سکونت
مادرید
وب سایت
forum.taakroman.ir
کیف پول من
32,814
Points
217
چند لحظه‌ای‌‌ست نمی‌دانم از کجا شروع کنم برای گفتن. از سنگ‌دلی‌هایم و بچه‌بازی‌های بی‌جایم؟! یا از احساسی که درونم را احاطه کرده؟ اصلاًبگذار بگویم در کجا قرار دارم. پا بر*ه*نه، درون بیابان بی‌علف و آب، ایستاده‌ام. علف‌های این‌جا، نام‌شان عشق است که ندارم‌شان. آب‌های این‌جا نام‌شان حیات است که پیدا نمی‌شود. نوری که بر روی چشم‌هایم فرود می‌آید، تنفری عمیق است که کمی از راهش منحرف شده. باید کمی بیاید بالاتر. با شلاقی از ج*ن*س تنفر، به مغزم تازیانه زند. مکانی که در آن‌جا قرار دارم، بوی مُردگی می‌دهد. مکان که نه... راهی که مقابلم است، بوی وازدگی را تهوع‌آور جلوه می‌دهد. برروی شانه‌هایم، کوله‌باری نیست؛ بلکه تمام محتویات آن کوله، به ذهنم چو مار نیش می‌زند و زهرش را تزریق می‌کند. ببینم! اصلاً من در این‌جا چه می‌کنم؟ انگار کسی مرا به سوی راه هل می‌دهد و من عاجز و بی‌سلاح، ناچار واردش می‌شوم.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

مهاجر.

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-22
نوشته‌ها
5,710
لایک‌ها
26,854
امتیازها
128
محل سکونت
مادرید
وب سایت
forum.taakroman.ir
کیف پول من
32,814
Points
217
پریشانم از خزه‌بودن برروی دیوار، از زندگی در آشفتگیِ بی‌حد و مرز. از تاراجِ قلب‌ها! پریشانم از نبودنِ آن‌که باید باشد. پریشان از اشک‌های جهنده، ل*ب‌های خشکیده، قلب‌های ایستاده، ذهن‌های دیوانه. پریشانم از پشیمانیِ احساس! پریشانم از روزهای ناخوش. پریشانم از واژه‌های مغموم.
پشیمانم از رفتارهای نادرست. از لج‌بازی‌های بی‌فروغ. از جنونِ بی‌سود. از ناپختگی‌هایی پاییز. از مردمک‌های محزون. از چشمان پردرد. پشیمانم از پریشانی.
در آخر؛ چه دردناک‌اند قافیه‌های جنون‌وار که گاه نمی‌توانند آشفتگی ذهن و پشیمانیِ عمیق‌ام را وصف کنند و ندانند که در کدامین جاده، درحال حرکتم.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

مهاجر.

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-22
نوشته‌ها
5,710
لایک‌ها
26,854
امتیازها
128
محل سکونت
مادرید
وب سایت
forum.taakroman.ir
کیف پول من
32,814
Points
217

مهاجر.

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-22
نوشته‌ها
5,710
لایک‌ها
26,854
امتیازها
128
محل سکونت
مادرید
وب سایت
forum.taakroman.ir
کیف پول من
32,814
Points
217
رهایم کنید! در گذر فصل‌ها و شکفتن برگ‌ها و ریزشش، گرم‌شدن دما و یخبندانِ زمین، مرا رها کنید و بگذارید بی‌توجه به گردبادهای طاقت‌فرسا، برف‌های ظالمانه و شلاق‌های بی‌رحمانه‌ی باران؛ امید را بزدایم و حیرانی را در خود و هرکه در این راه قدم گذاشته، بی‌افزایم. بگذارید بی‌‌اهمیت به زندگیِ قرن‌ها پیش من که همان کلبه‌ی فرسوده‌ای بود و شاید اکنون خرابه‌ای بیش نیست؛ گل‌های وسیم‌شده را با عطر تنم و خشمِ سرگردان‌شده، پژمرده کنم. رهایم کنید تا به خاموشی جهان، بپردازم!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

مهاجر.

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-22
نوشته‌ها
5,710
لایک‌ها
26,854
امتیازها
128
محل سکونت
مادرید
وب سایت
forum.taakroman.ir
کیف پول من
32,814
Points
217
واژه‌ها رغبت نمی‌کنند از احوال دگرگون‌شده‌ام و مغز به تاراج رفته‌ام بگویند تا کسانی که کلمه‌ی بی‌رحمِ «خوبی؟» را به زبان می‌آورند؛ خون گریه کنند. البته که آن‌ها از کجا بدانند که خالق تیها، آن‌قدر خار و ذلیل شده که واژه‌ها هم می‌خواهند از او دوری کنند و از صحبت با او، ممانعت! بی‌چارگان، چه می‌دانند که خالقِ این راهِ واژگون‌شده، از نگاه به آینه‌ اجتناب می‌کند و رو ندارد تا به چهره‌ی نزارش زل بزند و بگوید که آری، من باختم! من عمق فاجعه را الآن فهمیدم. شاید هم غرور جریحه‌دار شده‌اش نمی‌خواهد از آن بیشتر خرد شود! که می‌داند؟!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

مهاجر.

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-22
نوشته‌ها
5,710
لایک‌ها
26,854
امتیازها
128
محل سکونت
مادرید
وب سایت
forum.taakroman.ir
کیف پول من
32,814
Points
217
با هر قدم، ندای پاهایی که توقفم را فریاد می‌زنند، گوش ناشنوایم را درمان می‌کند و با هر اکسیژن بلعیدن، ریه‌هایم می‌سوزد؛ گویا گداخته‌ای را بررویش قرار دادم؛ از این‌ها بدتر یا شاید هم بهتر، تارهای صوتی‌ای که بغض به آن‌ها هم‌چو کنه چسبیده‌ و صدایم را خش‌دار کرده‌اند، مرا به بدبختی دعوت می‌کند. نایی ندارم تا این راهِ مملو از تیزیِ خار را ادامه دهم و به جسمم آسیب برسانم؛ اما نجوای عجیبی‌ در ذهن بی‌قرارم پیچیده‌ است! او به آرامشی که از رنج کشیدن جسمم می‌گیرم، اشاره می‌کند و شاید من... خام حرف‌های صدمن یه غازش شوم! خام که نه، می‌دانم آن واژگان، مفت هم نمی‌ارزند؛ اما می‌خواهم باور کنم که با دردکشیدنم، روح و ذهن‌‌ من، آرام می‌گیرند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

مهاجر.

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-22
نوشته‌ها
5,710
لایک‌ها
26,854
امتیازها
128
محل سکونت
مادرید
وب سایت
forum.taakroman.ir
کیف پول من
32,814
Points
217
«همان چهار خطرناک؛
میان اعداد خوشرنگم
و از شدت عقده، می‌توانم جهان را مچاله کنم.»
چه نجوای شیطانی‌ای که به‌جای جهان، مرا مچاله کرد و ذهنم را در دست گرفت! با همین واژه‌ها، عقل از کف دادم و بی‌‌منت خواستم تیها را به‌وجود بیاورم؛ اما چه می‌دانستم که خودم را به این حال و روز می‌اندازد؟ چه می‌دانستم شبیه عشقی‌ست که اوایلش شیرین؛ اما اواخرش، تلخ و گندیده خواه‍د شد!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

مهاجر.

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-22
نوشته‌ها
5,710
لایک‌ها
26,854
امتیازها
128
محل سکونت
مادرید
وب سایت
forum.taakroman.ir
کیف پول من
32,814
Points
217
هجوم واژه‌های بی‌پایان و افکار غبار گرفته، جاده‌ی جدیدی را می‌سازد. نفس‌های بی‌جان، به دیوارهای قفس‌شده، می‌خورد و من پشیمان می‌شوم از این‌که بخواهم آن جاده‌ی بی‌گل و گیاه را ببینم. نور خورشید که از پس میله‌ها به صورتم می‌خورد و غذاهای بی‌مزه، آشفتگی‌ام را بیشتر می‌کند. قلبم برای رفتن از این قفس، بی‌قراری می‌کند و هیچ‌کس این را نمی‌فهمد.
تمام نمی‌شود این مجازات؟
چه سوال دلهره‌آوری و یا ترحم‌برانگیزی! چه کسی گوش فرا می‌دهد و می‌فهمد که تیها، مرا به اسارت گرفته؟! چه کسی می‌داند که در پی آن همه شیرینی ظاهر، تلخیِ جان‌سوزی نهان شده؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

مهاجر.

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-22
نوشته‌ها
5,710
لایک‌ها
26,854
امتیازها
128
محل سکونت
مادرید
وب سایت
forum.taakroman.ir
کیف پول من
32,814
Points
217
فروکش‌کردنِ اشعه‌های بی‌پایان خورشید در دل آن کویر؛ کمی خوفناک نمی‌شود؟ همان غروبِ خورشید که شاید برای شما زیبا شده و می‌خواهید با شادمانی و لبخند، رفتن خورشید را که در آسمان نقش بسته، تماشا کنید؛ شاید برای کسی در کویری از بی‌مهری و سردرگمی، ترسناک و مملو از وازدگی‌ای به ج*ن*س بی‌کس بودن باشد! همان‌موقع که آسمان نارنجی شده و زرد، درگوشه‌ای از نارنجی‌های بی‌انتها، می رقصد؛ کسی ملتمسانه به شعشعه‌ها خیره شده و نمی‌خواهد که آخرین امیدش، از دست رود! نمی‌خواهد که با موجود و یا حس، شاید هم پوچیِ تمام، در دل تاریکی دست و پنجه نرم کند!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا