زندگینامه
آلکیبیادس در حال آموزش توسط سقراط از فرانسیس-آندره وینسنت که در سال ۱۷۷۶ خلق شد.
این اثر اکنون در موزه فابره نگهداری میشود.
سقراط در ۴۷۰ یا ۴۶۹ پیش از میلاد در آتن به دنیا آمد. پدرش مجسمهسازی سرشناس و محترم بود. این اعتبار برای سقراط مجالی فراهم آورد تا از بهترین آموزشهای آن زمان آتن، از حساب و هندسه و نجوم تا شعر کلاسیک یونان را فرا گیرد.
همهٔ مورخان گفتهاند که سقراط مردی بسیار زشترو بودهاست. سر او طاس، صورت او پهن و گرد، و چشمان او فرورفته و بیحرکت بود و دماغی بزرگ و در عین حال کوفته داشتهاست که بر روی آن لکهای واضح دیده میشدهاست.[۹]
دلاور دلیرومویرایش
سقراط در جوانی به عنوان هوپلیت (سرباز پیادهنظام ارتش) خدمت کرد. آلکیبیادس دربارهٔ این دوره از زندگی سقراط میگوید: «تاب و توانش بسیار بود. گاهی آذوقه نمیرسید و ما بی غذا میماندیم. در چنین مواقعی، که به هنگام جنگ غالباً پیش میآید، سقراط نه تنها از من بلکه از همه برتر بود. هیچکس با وی قابل قیاس نبود… قدرتش در تحمل سرما نیز شگفتانگیز بود. یخبندان سختی بود زیرا که زمستان در آن ناحیه به راستی سرد است، و همه یا در خانه میماندند یا اگر بیرون میرفتند؛ پوشاک فراوان به تن میکردند و پاهای خود را در پشم یا نمد میپیچیدند. در چنین هنگامی، سقراط با پاهای بر*ه*نه و پوشاک عادی خود بهتر از سربازان دیگر روی یخ قدم برمیداشت و سربازان از روی خشم و کینه به او مینگریستند؛ زیرا چنان مینمود که سقراط آنان را تحقیر میکند.»[۱۰]
دوستان و همشهریانش شجاعت و ایستادگی وی را در جریان محاصرهٔ پوتیدایا طی نبرد دلیروم از جنگهای پلوپونزی بسیار ستودند. شجاعتی که در آن جنگها از خود نشان داد، از وی شخصیتی ب*ر*جسته و ممتاز ساخت.
خردمند آگوراویرایش
سقراط متوجه مفهوم انسانیت شد. تا آن زمان بیشتر تلاشهای فیلسوفان و اندیشمندان دربارهٔ جهان و چیستی آن بود و این که از چه موادی تشکیل شده و ماده اصلی آن چیست. اما او اعلام کرد که باید جهانشناسی را کنار گذاشت و به انسان بازگشت، شعار او خودت را بشناس بود.[۱۱]
سقراط در بازار آتن (آگورا) جوانان و متفکران را دور خود جمع میکرد و آنها را به زیر سایهٔ معابد میکشاند و از آنان میخواست تا سخنان خود را بیان کنند.[۹] همشهریان آتنیاش را تشویق میکرد تا خدایانشان، ارزشهایشان و خودشان را مورد پرسش و ارزیابی قرار دهند. تا میدید که مردم به راحتی از عدالت میگویند، وی به آرامی میپرسید که آن چیست؟ این شرافت، فضیلت، اخلاق و وطندوستی که از آن سخن میگویید؛ چیست؟[۹]
جوانانی که دور او جمع میشدند، از گروههای مختلفی بودند: ثروتمندانی چون افلاطون و آلکیبیادس که از تحلیل هجوآمیز سقراط از دموکراسی آتن ل*ذت میبردند؛ امثال آنتیستنس که فقر بیاعتنای استاد را میستودند و از آن دینی درست میکردند؛ و آنارشیستهایی (به تعبیر امروزی) از قبیل آریستیپوس که در آرزوی دنیایی به سر میبردند که در آن بنده و رئیس و مرئوسی نباشد و همه همچون سقراط کاملاً آزاد باشند.[۹]
احترام و علاقهٔ بیحدی که سقراط در نزد شاگردانش داشت، نه تنها به خاطر سابقهٔ افتخارآمیز او در میدان جنگ، یا بیاعتنایی به مظاهر دنیا، بلکه بیش از همه به سبب فروتنی سقراط در عقل و حکمت بود. او مدعی حکمت نبود، بلکه تنها میگفت که با شور و شوق به دنبال آن میرود. مبدأ فلسفهٔ او همانا اعتراف به جهل خویشتن بود، آنچنان که میگفت: «دانم که ندانم».[۹]
انجمن رمان نویسی تک رمان تایپ رمان شعر و دلنوشته خود را به صورت آنلاین منتشر کنید و با نويسندگان در ارتباط باشید
forums.taakroman.ir
انجمن رمان نویسی
دانلود رمان