خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

بیوگرافی بیوگرافی فلاسفه‌ی یونانی

ساعت تک رمان

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,042
کیف پول من
995
Points
0
فیزیکویرایش

اپیکور در نامه به هرودوت می‌نویسد «هیچ چیز از هیچ حاصل نمی‌شود»،[ب] این یعنی از نظر او تمامی حوادث علت‌هایی — شناخته شده یا ناشناخته — دارند.[۱۴۶] به همین ترتیب، او همچنین می‌نویسد که هیچ چیز هرگز به به عدم نمی‌رسد، زیرا «اگر یک شیء که از منظر ما از بین رفته، کاملاً نابود می‌شد، بالاخره همه چیز در جهان از بین می‌رفت، زیرا آن چیزی که در آن چیزها متلاشی شوند، وجود نداشت.»[۱۴۷] او به این نتیجه می‌رسد که «کلیت امور همیشه به یک صورت موجود بوده‌است و همیشه به همین صورت باقی می‌ماند؛ زیرا هیچ چیز وجود ندارد که بتواند تغییر کند، به این دلیل که هیچ چیز خارج از چارچوب کلی نیست که بتواند نفوذ کرده و تأثیر بگذارد.»[۱۴۸] همان‌طور که پیش‌تر دموکریتوس هم اظهار می‌داشت، اپیکور بر این باور بود که تمام ماده‌ها از اجزای ریزتری به نام «اتم» تشکیل می‌شوند (زبان یونانی: ἄτομος؛ atomos، به معنی «غیرقابل تقسیم»).[۱۴۹] برای اپیکور و یارانش، وجود اتم‌ها حاصل یک مشاهدهٔ تجربی بود؛[۱۵۰] یکی از پیروان اپیکور، شاعر رومی به نام لوکرتیوس، از فرسایش تدریجی حلقه‌ها بر اثر به دست گذاشتنشان، مجسمه‌ها بر اثر ب*وسه زدن، سنگ‌ها در اثر چکیدن آب و جاده‌ها از عبور افراد، به عنوان شواهد در طبیعت اشیاء نام می‌برد تا وجود اتم‌ها را به عنوان ذرات ریز و غیرقابل تصور نشان دهد.[۱۵۱]

همچنین اپیکور مثل دموکریتوس یک ماده‌گرا بود که اعتقاد داشت تنها اتم و پوچی وجود دارند.[۱۵۲][۱۵۳] پوچی یا خلأ جایی رخ می‌دهد که اتم‌ها حضور نداشته باشند.[۱۵۴] اپیکور و پیروانش بر این باور بودند که اتم و پوچی هیچ‌یک حد و مرزی ندارند و بنابرین جهان بی‌انتهاست.[۱۵۵] لوکرتیوس در نوشتهٔ در طبیعت چیزها با آوردن مثال مردی که در کرانهٔ فرضی جهان هستی نیزه‌ای به سمت بیرون پرتاب می‌کند، این دیدگاه را اثبات کرده‌است.[۱۵۶] او استدلال کرد که اگر نیزهٔ مذکور بتواند از حد و مرز هستی خارج شود، مرز و کرانه معنی خود را از دست می‌دهند و اگر چیزی راه نیزه را مسدود کند، بدین معناست که چیزی در آن سوی کرانه وجود دارد که توانسته مانع نیزه شود و این ناقض فرض است.[۱۵۷] نتیجتاً اپیکور و مریدانش به بی‌نهایت بودن هستی و اتم‌ها معتقد بودند و می‌گفتند بایستی چندین دنیای نامحدود در هستی وجود داشته باشد.[۱۵۸]

اپیکور آموخت که حرکت اتم‌ها ثابت، ابدی و بدون شروع یا پایان است.[۱۵۹] او دو نوع حرکت قائل شد: حرکت اتم‌ها و حرکت اجسام قابل مشاهده.[۱۶۰] هر دوی این حرکات واقعی بوده و وهمی نیستند.[۱۶۱] دموکریتوس معتقد بود که اتم‌ها نه تنها در حرکتی جاودانه‌اند، بلکه در فضا پرواز می‌کنند، ترکیب می‌شوند، برخورد دارند و می‌توانند در صورت لزوم از یکدیگر جدا شوند.[۱۶۲] اپیکور در یک اختلاف نظر نادر با دموکریتوس، مفهوم «انحراف» اتم‌ها (παρέγκλισις parénklisis؛ کلینامن) را مطرح کرد که یکی از شناخته‌شده‌ترین مفاهیم بنا نهاده توسط اوست.[۱۶۳][پ] بنا بر این نظریه، اتم‌هایی که در فضا در حال حرکت هستند، ممکن است از مسیری که انتظار می‌رود طی کنند مقداری منحرف شوند.[۱۶۴] اپیکور این آموزه را به این خاطر مطرح نمود که می‌خواست ضمن حفظ مدل فیزیکی جبرگرایانهٔ اتم‌گرایی، مفاهیم اختیار و مسئولیت اخلاقی را حفظ کند.[۱۶۵] لوکرتیوس این مسئله را این گونه توضیح داده: «این انحراف ناچیز از مسیر اولی، در مکان و زمانی مجهول، موجب می‌شود بتوانیم خاطرمان را از تجربهٔ اجبار ذاتی هرچیز به جبر و رنجی همچون بردگان در زنجیر، حفظ کنیم.»[۱۶۶]

اپیکور نخستین کسی است که توانست اختیار عمل انسان را بنا بر اصول بنیادین عدم قطعیت در حرکت اتم‌ها، توجیه کند. این استدلال موجب شد برخی از فلاسفه تصور کنند اپیکور می‌گوید ارادهٔ بشر مستقیماً بر حسب اتفاق به وجود آمده. لوکرتیوس در در طبیعت چیزها اظهار داشته که این شناخته‌شده‌ترین قسمت از موضع‌های اپیکور است.[۱۶۷] اپیکور در نامه به منوسئوس از ارسطو پیروی کرده و می‌گوید سه احتمال وجود دارد: «بعضی چیزها از روی ضرورت وجود دارند، بعضی دیگر از روی احتمالات و دیگر چیزها به واسطهٔ نمایندگی ما.» ارسطو گفته بود برخی چیزها «وابسته به ما» (eph'hemin) هستند. اپیکور ضمن موافقت با این مسئله، می‌گفت این مورد آخر است که ستایش و سرزنش طبعاً به آن اشاره دارند. از دیدگاه اپیکور نظریهٔ «انحراف» اتم‌ها به سادگی جبرگرایی را، برای نمایندگی استقلال و اراده، شکست می‌دهد.[۱۶۸]

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,042
کیف پول من
995
Points
0
مسئلهٔ شر اپیکورویرایش

نوشتار اصلی: مسئله شر

معروف‌ترین نسخه از مسئله شر را دیوید هیوم (در عکس) به اپیکور نسبت داده‌است. او این مطلب را بنا بر نوشتارهای لاکتانتیوس مطرح نمود ولی هیچ مدرکی دال بر این که اپیکور چنین مسئله‌ای را طرح کرده باشد، وجود ندارد و اگر هم اپیکور آن را به وجود آورده باشد، در نقد مشیت الهی بیان کرده‌است و نه وجود خدا.[۱۹۱]

مسئلهٔ اپیکور یا معمای اپیکور نسخه‌ای از مسئله شر است. لاکتانتیوس در کتاب د ایرا دئی ( De Ira Dei)، ۱۳، ص ۲۰–۲۱، طرح این مسئله را به اپیکور نسبت داده‌است:

او می‌گوید، خدا یا می‌خواهد شرارت‌ها را از بین ببرد و قادر نیست؛ یا او قادر است، و مایل نیست؛ یا او نه مایل و نه قادر است؛ یا هم مایل و هم قادرست. اگر خدا بخواهد و ناتوان باشد، ضعیف است، که مطابق با شخصیت خدا نیست. اگر او قادرست ولی مایل نیست، بدخواه است، که با شناخت ما از خدا مغایر است. اگر او نه مایل باشد و نه قادر، بدخواه و ضعیف است و بنابراین خدا نیست. اگر او هم مایل و هم قادر باشد، برای عنوان خدا مناسب است ولی در این صورت منبع بدی‌ها از کجا است؟ یا چرا او شرارت را نابود نمی‌کند؟

دیوید هیوم هم در کتاب گفتگوها در باب دین طبیعی (۱۷۷۹) همین مسئله را بیان کرده‌است:

سؤال قدیمی اپیکور همچنان بی‌پاسخ مانده‌است. آیا او مایل به جلوگیری از شر است، اما قادر نیست؟ پس او ناتوان است. آیا او قادر است اما تمایل ندارد؟ پس او بدخواه است. آیا هم توانایی و هم تمایل دارد؟ پس منشأ شر از کجاست؟

هیچ نوشتاری از اپیکور وجود ندارد که این مطلب را بیان کرده باشد.[۱۹۲] با این حال، بخش عمده‌ای از نوشته‌های اپیکور گم شده‌است و این احتمال وجود دارد که نوشتارهای حاوی این استدلال در رسالهٔ گمشده‌اش دربارهٔ خدایان، که دیوژن لائورتوس به عنوان یکی از بزرگترین آثار او توصیف کرده، یافت شود.[۱۹۳] اگر اپیکور واقعاً نوعی این استدلال را به وجود آورده باشد، استدلالی بر ضد وجود خدایان نبود، بلکه برهانی علیه مشیت الهی است.[۱۹۴] نوشته‌های ماندگار اپیکور نشان می‌دهد که او به وجود خدایان ایمان داشته‌است.[۱۹۵] علاوه بر این، مذهب چنان بخش جدایی‌ناپذیر از زندگی روزمره در یونان در اوایل دورهٔ هلنیستی بود که جای تردید است که کسی در آن دوره می‌توانسته به معنای مدرن کلمه یک آتئیست باشد.[۱۹۶] حتی عبارت یونان آتئیست (ἄθεος؛ átheos) که معنای «بی‌خدا» دارد، در آن بازهٔ زمانی به عنوان یک توهین استفاده می‌شد، نه بیان‌کنندهٔ عقاید شخصی کسی.[۱۹۷]

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,042
کیف پول من
995
Points
0
رنسانسویرایش

اپیکور به همراه دیگر فلاسفهٔ بزرگ در نقاشی رنسانسی رافائل به نام مکتب آتن (۱۵۰۹–۱۵۱۱) حضور دارد.[۲۶۳] از آنجا که تا سال ۱۷۴۲ تمثیل‌های یونانی-رومی اپیکور ناشناخته بودند، هنرمندان این دوره مجاب شدند برای او فیگور جایگزینی از خود ابداع کنند.[۲۶۴]

در سال ۱۴۱۷ کاوشگر کتب خطی به نام پوجو براچیولینی نسخه‌ای از کتاب در باب طبیعت چیزها لوکرتیوس را در صومعه‌ای نزدیک دریاچه کنستانس کشف کرد.[۲۶۵] کشف این دست‌نوشته با شور و هیجان بی‌نظیری روبه‌رو شد؛ زیرا دانشمندان این زمانه مشتاقانه در پی بررسی و مطالعهٔ آموزه‌های فلاسفهٔ کلاسیک بودند و متون مذکور که پیشتر به فراموشی سپرده شده بود، حاوی جامع‌ترین شرح آموزه‌های اپیکور است که به زبان لاتین یافته شده‌است.[۲۶۶] اولین مقالهٔ پژوهشی در مورد اپیکور در باب ل*ذت (De voluptate) نام داشت که روحانی کاتولیک و انسان‌شناس ایتالیایی، لورنزو والا، در سال ۱۴۳۱ منتشر کرد.[۲۶۷] والا به لوکرتیوس یا شعر او هیچ اشاره‌ای نکرد.[۲۶۸] به جای این، او رساله را به شکل بحثی میان یک اپیکوری، یک رواقی و یک مسیحی، در مورد ماهیت بالاترین خیر ارائه داد.[۲۶۹] مناظرات والا سرانجام اپیکوریسم را رد می‌کند،[۲۷۰] اما با ذکر نام اپیکوری‌ها در میان طرف‌های درگیر مناقشه، به آنان به عنوان یک نحلهٔ فلسفی اعتباری بخشید، که شایستهٔ توجه است.[۲۷۱]

هیچ‌یک از انسان‌شناسان دورهٔ کواتروچنتو صریحاً اپیکوریسم را تأیید نکردند،[۲۷۲] ولی پژوهشگرانی همچون فرانسیسکو زابارلا (۱۳۶۰–۱۴۱۷)، فرانسیسکو فیللفو (۱۳۹۸–۱۴۸۱)، کریستوفورو لاندینو (۱۴۲۴–۱۴۹۸) و لئوناردو برونی (ح. ۱۳۷۰–۱۴۴۴) تحلیل‌های عادلانه‌تر از اپیکوریسم ارائه دادند و کمتر از گذشتگان به آن رویکرد خصمانه نشان دادند.[۲۷۳] با این حال، اپیکوریسم بیش از این که معرف یک مکتب فلسفی باشد، واژه‌ای تحقیرآمیز به معنای خودخواهی افراطی در ل*ذت‌گرایی شناخته می‌شد.[۲۷۴] این شهرت کلیسای ارتدوکس را از مآل‌اندیشی آن که شاید کسی به آموزه‌های نامطلوب اپیکور علاقمند شود، منصرف نمود.[۲۷۵] اپیکورانیسم تا قرن هفدهم در ایتالیا، فرانسه یا انگلیس جا نیفتاد.[۲۷۶] حتی بدبینان مذهبی لیبرال که انتظار می‌رفت احتمالش را داشته باشد علاقه‌ای به اپیکوریسم نشان دهند، چنین نکردند و نامی از او ذکر نمی‌کنند؛[۲۷۷] اتین دولت (۱۵۰۹–۱۵۴۶) تنها یک بار در نوشته‌هایش از اپیکور نامی برده و فرانسوا رابله (میان ۱۴۸۳ و ۱۴۹۴–۱۵۵۳) هیچ‌کجا اسم اپیکور را نمی‌آورد.[۲۷۸] میشل دو مونتنی (۱۵۳۳–۱۵۹۲) استثناء این روند است، و به نقل از ۴۵۰ سطر کامل از مطالب در باب طبیعت چیزهای لوکرتیوس در مکتوباتش، به نام انشاها (Essais)، می‌پردازد.[۲۷۹] البته به نظر می‌رسد علاقهٔ وی به لوکرتیوس در درجهٔ اول از نظر ادبی بوده‌است و احساساتش در مورد جهان‌بینی اپیکوری لوکرتیوس مبهم است.[۲۸۰] طی دوران اصلاحات پروتستانی عبارت «اپیکوری» به عنوان یک توهین میان کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها رد و بدل می‌شد.[۲۸۱]

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,042
کیف پول من
995
Points
0
قرون وسطیویرایش

دانته در کتاب دوزخ اپیکور و مریدانش را در حال سوختن در طبقهٔ ششم جهنم به تصویر می‌کشد زیرا به مرگ روح، به همراه جسم، باور داشته‌اند،[۲۵۱] این تصویر بر اساس داستان دانته توسط گوستاو دوره ترسیم شده‌است.

در اوایل قرن پنجم میلادی، اپیکوریسم تقریباً منقرض شده بود.[۲۵۲] پدر روحانی مسیحی، آگوستین (۳۵۴–۴۳۰ م) گفته‌است: «خاکستر آن‌ها چنان سرد است که جرقه‌ای ازشان برنمی‌خیزد.»[۲۵۳] در حالی که ایده‌های ارسطو و افلاطون به سهولت توانستند با جهان‌بینی مسیحی تطبیق یابند، تعالیم اپیکور چنین فرصتی نیافت.[۲۵۴] به همین ترتیب، فلسفهٔ ارسطویی و افلاطونی در طول قرون وسطی دارای ارج و قربی شدند ولی اپیکوریسم به چنین جایگاهی نرسید[۲۵۵] دستیابی به تعالیم اپیکور مقدور بود، چنان‌که کتاب در باب طبیعت چیزها اثر لاکرتیوس و گفتاوردهای او در گرامرهای لاتین قرون وسطایی، گلچین‌ها و دانشنامه‌هایی نظیر اتیمولوژی اثر ایزیدور سویل (قرن هفتم) و د یونیورسو اثر رابانوس مائوروس (قرن نهم) موجود است؛[۲۵۶] اما شواهد کمی مبنی بر اینکه این آموزه‌ها به طور منظم مورد مطالعه یا درک قرار گرفته باشند، وجود دارد. [۲۵۷]

در طول قرون وسطی از اپیکور به عنوان فیلسوفی تحصیل کرده یاد می‌کردند،[۲۵۸] ولی در فرهنگ عامه به صورت دربان باغ خوشی‌ها و «مالک آشپزخانه، میخانه و فاحشه‌خانه» تصور می‌شد.[۲۵۹] اپیکور در کتاب‌های ازدواج مرکوری و فیلولوژی اثر مارتیانوس کاپلا (قرن پنجم)، پولیکراتیکوس اثر جان سالزبری (۱۱۵۹)، میرور د لومه اثر جان گاور و حکایت‌های کنتربری اثر جفری چاسر با چنین ماسکی ظاهر شده‌است.[۲۶۰] اپیکور و شاگردانش همچنین در دوزخ اثر دانته آلیگیری در ششمین سیاه‌چال جهنم ظاهر می‌شوند، جایی که در تابوت‌های شعله‌ور زندانی هستند، زیرا به این باور رسیده‌بودند که روح با ب*دن می‌میرد.[۲۶۱]

در بخشی از شکند گمانیک ویچار، از کتاب‌های مهم زرتشتیان که در قرن نهم میلادی نوشته شده‌است، نویسنده برای نقد اسلام از مسئلهٔ شر اپیکور استفاده می‌کند تا نشان دهد الله نمی‌تواند خیرخواه باشد و این‌گونه عبارت بسم الله الرحمن الرحیم را به چالش می‌کش

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,042
کیف پول من
995
Points
0
میراثویرایشاپیکوریسم باستانیویرایش

سردیس اپیکور پشت به پشت پیکرهٔ شاگردش، مترودوروس، در موزه لوور

اپیکوریسم از همان ابتدا بسیار محبوب بود.[۲۱۵][۲۱۶][۲۱۷] دیوژن لائرتیوس اظهار داشت که تعداد اپیکورین‌ها در سراسر جهان از کل جمعیت شهرنشین فراتر رفته‌است.[۲۱۸] با این وجود، اپیکور در بین همه مورد تحسین قرار نگرفت و در طول زندگیش، به عنوان یک لودهٔ نادان و عیاش مغرور مورد هجوم واقع می‌شد.[۲۱۹][۲۲۰] وی تقریباً در حدود پنج قرن آتی، توأمان تحسین‌برانگیزترین و تحقیرشده‌ترین فیلسوف در مدیترانه باقی ماند.[۲۲۱] اپیکوریانیسم به سرعت در سراسر سرزمین یونان و سرتاسر جهان مدیترانه‌ای گسترش یافت[۲۲۲] و تا قرن اول پیش از میلاد، پایه و اساس محکمی در ایتالیا ایجاد کرده بود.[۲۲۳] راوی رومی، سیسرو (۱۰۶–۴۳ پ‌م)، که منتقد و ناسزاگوی اپیکوریان بود، ابراز تاسف کرده: «اپیکوریایی‌‌ها ایتالیا را همچون طوفانی درنوردیده‌اند.»[۲۲۴]

اکثریت قریب به اتفاق منابع یونانی و رومی باقی‌مانده نسبت به اپیکورانیسم دیدگاهی منفی دارند[۲۲۵] و به گفتهٔ پاملا گوردون، آن‌ها معمولاً خود اپیکور را «هیولا یا مضحک» جلوه می‌دادند.[۲۲۶] به ویژه بسیاری از رومیان دیدگاه اپیکوری‌ها که پیگیری «ل*ذت» (voluptas)، در تقابل با ایدهٔ فضایل رومی (virtus) بود، را با نظری منفی می‌نگریستند.[۲۲۷] بنابرین رومی‌ها اغلب اپیکور و پیروانش را به صورت افرادی سست و متخنث کلیشه کردند.[۲۲۸] از ب*ر*جسته‌ترین منتقدان فلسفهٔ او عبارتند از نویسندگان نامدار سنکا جوان، از رواقی‌های رومی (حدود ۴ پ‌م - ۶۵ میلادی) و پلوتارک از افلاطونیان میانه (حدود ۴۶ – ۱۲۰ میلادی)، که هر دوی آن‌ها اپیکوریسم را غیراخلاقی و بدنام می‌دانستند.[۲۲۹] گوردون خطابه‌ها علیه اپیکوریسم را «خام‌دست» می‌داند و معتقدست اطلاعات ارائه شده دربارهٔ نظرات اپیکور نادرست بوده و گاه «مضحک» می‌شده.[۲۳۰] سنکا در کتاب De vita beata گفته‌است: «فرقهٔ اپیکور… شهرت بدی دارد» و در مقایسه می‌گوید شبیه به «یک مرد در لباسی زنانه است: عفت شما باقیمانده است، نبوغ شما ناپایدار است، ب*دن شما از نظر ج*نس*ی تسلیم نشده‌است، اما در دست شما یک طبل است.»[۲۳۱]

اپیکوریانیسم یک مکتب فلسفی مشهور و بسیار محافظه‌کار بود؛[۲۳۲][۲۳۳][۲۳۴] اگرچه پیروان بعدی اپیکور فلسفهٔ او را گسترش دادند، اما آن‌ها به شکلی جزم‌آمیز آنچه را که او در ابتدا آموخته بود، بدون اصلاح حفظ کردند.[۲۳۵][۲۳۶][۲۳۷] اپیکوریان و تحسین‌کنندگان اپیکورانیسم، اپیکور را به عنوان یک معلم بزرگ اخلاق، ناجی و حتی همچون خدایی بزرگ تکریم می‌کردند.[۲۳۸] تصویر او بر روی نگین انگشترها حک شده بود، تصویرهایی از وی در اتاق‌های نشیمن به نمایش درمی‌آمد و پیروان ثروتمند او، مجسمه‌های مرمرینش را برای تکریمش نصب می‌کردند.[۲۳۹] تحسین کنندگان او سخنان او را به عنوان رسالات الهی مورد احترام قرار می‌دادند، کپی‌هایی از نوشته‌های او را با خود حمل می‌کردند و نسخه‌های نامه‌هایش را مانند رساله‌های پیامبران گرامی می‌داشتند.[۲۴۰] در روز بیستم هر ماه، ستایش‌کنندگان آموزه‌های او برای ادای احترام به یاد و خاطره‌اش مراسم تشریفاتی بر پا می‌کردند.[۲۴۱]در عین حال، مخالفان آموزه‌های او با سرسختی و تعصب او را محکوم کردند.[۲۴۲]

با این وجود، در قرن اول و دوم میلادی، اپیکوریانیسم به تدریج شروع به افول کرد زیرا نتوانست با رواقی‌گری، که سیستم اخلاقی‌اش بیشتر مطابق با ارزش‌های سنتی رومیان بود، رقابت کند.[۲۴۳] در پی گسترش مسیحیت، که به سرعت در سراسر امپراتوری روم رواج یافته بود، اپیکوریانیسم دچار انحطاط شد.[۲۴۴] از بین کلیه مکتب‌های فلسفی یونان، اپیکورانیسم یکی از مخالف‌ترین تعالیم با آیین نوین مسیحی بود، زیرا اپیکوری‌ها معتقد بودند که روح و جان فانی هستند، وجود آخرت را انکار می‌کردند، نقش فعال خداوند در زندگی انسان را قبول نداشتند و از ل*ذت به عنوان هدف اصلی وجود انسان دفاع می‌کردند.[۲۴۵] به همین خاطر نویسندگان مسیحی مثل ژوستین شهید (حدود ۱۰۰– ۱۶۵ م)، آتناگراس (حدود ۱۳۳– ۱۹۰)، ترتولیان (حدود ۱۵۵– ۲۴۰)، کلمنت اسکندریه (حدود ۱۵۰– ۲۱۵)، آرنوبیوس (متوفی حدود ۳۳۰) و لاکتانتیوس همگی انتقادی گزنده و شدیدی علیه این مکتب ارائه داده‌اند.[۲۴۶]

علی‌رغم همهٔ این‌ها، دی‌ویت استدلال می‌کند که اپیکورانیسم و مسیحیت زبان مشترک زیادی دارند و اپیکورانیسم را «اولین فلسفه مبلغین» و «فلسفه جهان نخستین» می‌نامند.[۲۴۷] هم اپیکوریانیسم و هم مسیحیت بر اهمیت عشق و بخشش تأکید جدی داشتند[۲۴۸] و تصویرهای اولیهٔ مسیحیان از عیسی اغلب شبیه به تصورات اپیکوریان از اپیکور است.[۲۴۹] دی‌ویت معتقد است که اپیکوریانیسم از بسیاری جهات با «کمک به ایجاد شکاف بین روشنفکری یونان و شیوه زندگی دینی» و «جلوگیری از تأکید بر سیاسی در برابر فضیلت‌های اجتماعی»، راهی برای گسترش مسیحیت ایجاد کرده‌بود و آنچه را که ممکن است دین بشریت نامیده شود، ارائه می‌داد. [۲۵۰]


 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,042
کیف پول من
995
Points
0
از عصر روشن‌گری به بعدویرایش

اسقف انگلیسی، جوزف باتلر، مباحثی ضد اپیکوری را در آثارش، پانزده خطابهٔ موعظه در عبادتگاه رولز (۱۷۲۶) و قیاس مذهب (۱۷۳۶) مطرح کرد که دیدگاه مسیحیان ارتدکس انگلستان در باقی قرون هجدهم و نوزدهم دربارهٔ اپیکور تحت‌تأثیر آن بود.[۳۰۳] با این وجود، هیچ نشانه‌ای از بهبود وجههٔ اپیکور در این دوره وجود ندارد.[۳۰۴] از این هنگام اپیکوریسم تدریجاً ارتباطش با شکم‌پرستی، که همواره از عهد باستان موجب بدنامی آن بوده، را از دست داد.[۳۰۵] در عوض، واژهٔ «اپیکوری»[د] به معنی فرد شکم‌پرست شد.[۳۰۶][۳۰۷] به‌طور مثال ویلیام شکسپیر در داستان آنتونیوس و کلئوپاترا[ذ] از کلمهٔ اپیکوری به معنای فرد شدیداً پرخور استفاده کرده‌است.[۳۰۸]

در همین ایام آموزهٔ اپیکور در مورد «زندگی در خلوت» محبوبیت یافت.[۳۰۹] در سال ۱۶۸۵ سر ویلیام تمپل (۱۶۲۸–۱۶۹۹) شغل خود به عنوان یک دیپلمات را رها کرده و در بازنشستگی به باغی رفت و مشغول نوشتن مقاله‌هایی در باب تعالیم اخلاقی اپیکور شد.[۳۱۰] در همان سال‌ها بود که جان درایدن بیتی از کتاب در باب چیزهای طبیعی لوکریتیوس را ترجمه کرد: «چه خوش است در کرانه‌ای بیارامی/تلاطم کشتی‌ها و آوای خروش طوفان‌ها را گوش سپاری»[ر][۳۱۱] مقارن با این‌ها، جان لاک (۱۶۳۲–۱۷۰۴) نسخه‌ای اصلاح‌شده از معرفت‌شناسی اپیکوری گاسندی را ارائه کرد که در شناخت انگلیسی‌ها از این شخصیت تأثیرگذار بود.[۳۱۲] چندین تن از متفکران عصر روشن‌گری به تمجید از فلسفهٔ اخلاقی اپیکور پرداختند.[۳۱۳] توماس جفرسون (۱۷۴۳–۱۸۲۶)، یکی از پدران بنیان‌گذار ایالات متحده آمریکا، در سال ۱۸۱۹ گفته‌بود: «من نیز اپیکوری هستم. من معتقدم باورهای اصیل اپیکور (نه آن‌ها که نسبت داده شده‌است) شامل همه چیز منطقی در فلسفه اخلاقی است که در یونان و روم بوده و حال در ما نیست.»[۳۱۴]

کارل مارکس (۱۸۱۸–۱۸۸۳)، فیلسوف آلمانی که پایهٔ ایدئولوژی مارکسیسم را برساخت، در دوران جوانی شدیداً تحت‌تأثیر معارف اپیکور بود[۳۱۵] و رسالهٔ دکترایش تحلیلی دیالکتیکی هگلی در مورد تفاوت‌های فلسفه طبیعی دموکریتوس و اپیکور است.[۳۱۶] مارکس دموکریتوس را به عنوان شکاکی عقل‌گرا می‌دید که معرفت‌شناسیش ذاتاً متناقض بود، اما اپیکور را به عنوان یک تجربه‌گرای جزم‌گرا می‌دید که جهان‌بینی او از نظر داخلی سازگار و عملی است.[۳۱۷] شاعر بریتانیایی، آلفرد تنیسون (۱۸۰۹–۱۸۹۲)، هم در شعری که به نام لوکریتوس سروده‌است، از شیوهٔ زندگی اپیکور تعریف کرده.[ز][۳۱۸] آموزه‌های اخلاقی اپیکور همچنین تأثیر غیرمستقیمی بر فلسفه فایده‌گرایی در انگلستان در قرن نوزدهم داشته‌است. [۳۱۹]

علاقه آکادمیک به اپیکور و سایر فیلسوفان هلنیستی در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم افزایش یافت و تعداد بی‌سابقه ای از تک‌نگاری‌ها، مقاله‌ها، خلاصه مقاله‌ها و مقالات همایش در این زمینه منتشر شد.[۳۲۰] نوشتارهای کتابخانهٔ فیلدموس گادارا در ویلا پاپیری هرکولانیم، که ابتدا میان سال‌های ۱۷۵۰ تا ۱۷۶۵ کشف شدند، در حال ترجمه و رمزگشایی برای انتشار هستند. این کار توسط پژوهندگان پروژهٔ ترجمهٔ فیلدموس انجام می‌شود که موقوفه ملی علوم انسانی ایالات متحده آمریکا و مرکز مطالعات هرکولانیم پاپیری ناپل بنا نهاده شده‌است.[۳۲۱] سنجش محبوبیت اپیکور در بین غیر دانشوران دشوار است،[۳۲۲] اما به نظر می‌رسد جذابیت آن تقریباً با مباحث همواره رایج فلسفه یونان باستان همچون ارسطو و افلاطون، قابل قیاس است.[۳۲۳]

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,042
کیف پول من
995
Points
0
احیا

فیلسوف و روحانی مسیحی، پی‌یر گاسندی، مسئول احیای اپیکوریسم در دوران مدرن، به عنوان جایگزینی برای دیدگاه ارسطویی است.[۲۸۲]

در قرن هفدهم، کشیش کاتولیک و دانشمند فرانسوی، پی‌یر گاسندی (۱۶۰۵–۱۵۹۲) سعی کرد جایگاه بالای فلسفهٔ ارسطویی را با ارائه کردن اپیکوریسم، به عنوان یک جایگزین بهتر و منطقی‌تر، متزلزل کند.[۲۸۳] در سال ۱۶۴۷, گاسندی کتابش را به نام زندگی و اخلاقیات اپیکور[ت] را منتشر کرد که در آن به دفاعی پرشور از اپیکوریسم می‌پردازد.[۲۸۴] در سال ۱۶۴۹ هم او تفسیری بر کتاب زندگی اپیکور دیوژن لائرتیوس نوشت.[۲۸۵] او اثر دیگری به عنوان خلاصهٔ فیلسوفانه[ث] را، که ترکیبی از آموزه‌های اپیکور بود، در دست نگارش داشت که با مرگش در سال ۱۶۵۵ نیمه‌کاره ماند.[۲۸۶] نهایتاً این کتاب در سال ۱۶۵۸، پس از تجدید نظر توسط ویراستاران وی، منتشر شد.[۲۸۷] گاسندی آموزه‌های اپیکور را اصلاح کرد تا آنها را برای مخاطبان مسیحی قابل لمس کند.[۲۸۸] به عنوان مثال، او استدلال کرد که اتم‌ها از نظر تعداد جاودانه، غیرقابل شمارش و نامتناهی نیستند، در عوض ادعا کرد که تعداد بسیار زیادی اتم اما به شکلی محدود از سوی خدا در زمان خلقت ساخته شده‌است.[۲۸۹]

در نتیجه اصلاحات گاسندی، کتاب‌های وی هرگز توسط کلیسای کاتولیک سانسور نشدند.[۲۹۰] انتشار این کتاب‌ها تأثیر شگرفی بر نوشته‌های بعدی دربارهٔ اپیکور گذاشت.[۲۹۱] نسخه‌ای که گاسندی از آموزه‌های اپیکور ترویج کرد، در بین برخی از اعضای محافل علمی انگلیسی رواج یافت.[۲۹۲] با این حال، برای این محققان، اتمیسم اپیکوریایی صرفاً یک نقطهٔ آغاز برای منطبق کردن عقاید خاص خودشان با آن بود.[۲۹۳] از نظر متفکران ارتدکس، اپیکوریسم همچنان غیراخلاقی و بی‌شرمانه بود.[۲۹۴] برای مثال لوسی هاچینسون (۱۶۲۰–۱۶۸۱)، که اولین ترجمه از در باب چیزهای طبیعی را به انگلیسی انجام داده، اپیکور را «یک سگ شیطانی» معرفی کرده که «آموزه‌های مسخره، مضحک، ملعون» را برساخته است.[۲۹۵]

نخستین کسی که آموزه‌های اپیکور را مورد تحسین و احترام قرار داد، فیلسوف طبیعی انگلیسی، والتر چارلتون (۱۶۱۹–۱۷۰۷) بود که در اثری اپیکوری به نام تاریکی آتئیسم با روشنای طبیعت محو می‌شود (۱۶۵۲)، از تفکرات اپیکور به عنوان «اتم‌گرایی جدید» نام می‌برد.[۲۹۶] اثر بعدی او فیزیولوژی اپیکور-گاسندی-چارلتونی، یا یک علم اصیل طبیعت بر اساس فرضیات اتم‌ها، بنا نهاده توسط اپیکور، بازسازی‌شده توسط گاسندی و کامل‌شده توسط چارلتون (۱۶۵۴)[ج] نام داشت و این ایده را مطرح می‌کرد.[۲۹۷] این آثار به همراه کتاب اخلاق اپیکور (۱۶۵۸) نوشتهٔ دیگر چارلتون، توصیفاتی از فلسفه اپیکور نشر و در اختیار عموم انگلیسی‌ها قرار دادند که به مسیحیان ارتدکس اطمینان داد که اپیکوریسم هیچ تهدیدی برای اعتقادات آن‌ها نیست.[۲۹۸] انجمن سلطنتی، که در سال ۱۶۶۲ پروانه گرفت، اتم‌گرایی اپیکوری را ترقی بخشید.[۲۹۹] یکی از پرکارترین مدافعان اتمیسم شیمیدان رابرت بویل (۱۶۲۷–۱۶۹۱) بود، که در مکتوباتی از قبیل خاستگاه اشکال و کیفیت‌ها (۱۶۶۶)،[چ]، آزمایش‌ها، یادداشت‌ها و غیره در مورد منشأ مکانیکی و تولید ویژگی‌های خاص آب‌بازها (۱۶۷۵)،[ح] و از جوانب و زمینه‌های فرضیهٔ مکانیکی (۱۶۷۴) [خ] از آن دفاع نمود.[۳۰۰] در اواخر قرن هفدهم، اتمیسم اپیکوری توسط اعضای جامعه علمی انگلیس به عنوان بهترین الگوی توضیح جهان فیزیکی پذیرفته شد،[۳۰۱] اما به حدی اصلاح شده بود که اپیکور دیگر به عنوان نظریه‌پرداز اصلی آن دیده نمی‌شد.[۳۰۲]

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا