فیزیکویرایش
اپیکور در نامه به هرودوت مینویسد «هیچ چیز از هیچ حاصل نمیشود»،[ب] این یعنی از نظر او تمامی حوادث علتهایی — شناخته شده یا ناشناخته — دارند.[۱۴۶] به همین ترتیب، او همچنین مینویسد که هیچ چیز هرگز به به عدم نمیرسد، زیرا «اگر یک شیء که از منظر ما از بین رفته، کاملاً نابود میشد، بالاخره همه چیز در جهان از بین میرفت، زیرا آن چیزی که در آن چیزها متلاشی شوند، وجود نداشت.»[۱۴۷] او به این نتیجه میرسد که «کلیت امور همیشه به یک صورت موجود بودهاست و همیشه به همین صورت باقی میماند؛ زیرا هیچ چیز وجود ندارد که بتواند تغییر کند، به این دلیل که هیچ چیز خارج از چارچوب کلی نیست که بتواند نفوذ کرده و تأثیر بگذارد.»[۱۴۸] همانطور که پیشتر دموکریتوس هم اظهار میداشت، اپیکور بر این باور بود که تمام مادهها از اجزای ریزتری به نام «اتم» تشکیل میشوند (زبان یونانی: ἄτομος؛ atomos، به معنی «غیرقابل تقسیم»).[۱۴۹] برای اپیکور و یارانش، وجود اتمها حاصل یک مشاهدهٔ تجربی بود؛[۱۵۰] یکی از پیروان اپیکور، شاعر رومی به نام لوکرتیوس، از فرسایش تدریجی حلقهها بر اثر به دست گذاشتنشان، مجسمهها بر اثر ب*وسه زدن، سنگها در اثر چکیدن آب و جادهها از عبور افراد، به عنوان شواهد در طبیعت اشیاء نام میبرد تا وجود اتمها را به عنوان ذرات ریز و غیرقابل تصور نشان دهد.[۱۵۱]
همچنین اپیکور مثل دموکریتوس یک مادهگرا بود که اعتقاد داشت تنها اتم و پوچی وجود دارند.[۱۵۲][۱۵۳] پوچی یا خلأ جایی رخ میدهد که اتمها حضور نداشته باشند.[۱۵۴] اپیکور و پیروانش بر این باور بودند که اتم و پوچی هیچیک حد و مرزی ندارند و بنابرین جهان بیانتهاست.[۱۵۵] لوکرتیوس در نوشتهٔ در طبیعت چیزها با آوردن مثال مردی که در کرانهٔ فرضی جهان هستی نیزهای به سمت بیرون پرتاب میکند، این دیدگاه را اثبات کردهاست.[۱۵۶] او استدلال کرد که اگر نیزهٔ مذکور بتواند از حد و مرز هستی خارج شود، مرز و کرانه معنی خود را از دست میدهند و اگر چیزی راه نیزه را مسدود کند، بدین معناست که چیزی در آن سوی کرانه وجود دارد که توانسته مانع نیزه شود و این ناقض فرض است.[۱۵۷] نتیجتاً اپیکور و مریدانش به بینهایت بودن هستی و اتمها معتقد بودند و میگفتند بایستی چندین دنیای نامحدود در هستی وجود داشته باشد.[۱۵۸]
اپیکور آموخت که حرکت اتمها ثابت، ابدی و بدون شروع یا پایان است.[۱۵۹] او دو نوع حرکت قائل شد: حرکت اتمها و حرکت اجسام قابل مشاهده.[۱۶۰] هر دوی این حرکات واقعی بوده و وهمی نیستند.[۱۶۱] دموکریتوس معتقد بود که اتمها نه تنها در حرکتی جاودانهاند، بلکه در فضا پرواز میکنند، ترکیب میشوند، برخورد دارند و میتوانند در صورت لزوم از یکدیگر جدا شوند.[۱۶۲] اپیکور در یک اختلاف نظر نادر با دموکریتوس، مفهوم «انحراف» اتمها (παρέγκλισις parénklisis؛ کلینامن) را مطرح کرد که یکی از شناختهشدهترین مفاهیم بنا نهاده توسط اوست.[۱۶۳][پ] بنا بر این نظریه، اتمهایی که در فضا در حال حرکت هستند، ممکن است از مسیری که انتظار میرود طی کنند مقداری منحرف شوند.[۱۶۴] اپیکور این آموزه را به این خاطر مطرح نمود که میخواست ضمن حفظ مدل فیزیکی جبرگرایانهٔ اتمگرایی، مفاهیم اختیار و مسئولیت اخلاقی را حفظ کند.[۱۶۵] لوکرتیوس این مسئله را این گونه توضیح داده: «این انحراف ناچیز از مسیر اولی، در مکان و زمانی مجهول، موجب میشود بتوانیم خاطرمان را از تجربهٔ اجبار ذاتی هرچیز به جبر و رنجی همچون بردگان در زنجیر، حفظ کنیم.»[۱۶۶]
اپیکور نخستین کسی است که توانست اختیار عمل انسان را بنا بر اصول بنیادین عدم قطعیت در حرکت اتمها، توجیه کند. این استدلال موجب شد برخی از فلاسفه تصور کنند اپیکور میگوید ارادهٔ بشر مستقیماً بر حسب اتفاق به وجود آمده. لوکرتیوس در در طبیعت چیزها اظهار داشته که این شناختهشدهترین قسمت از موضعهای اپیکور است.[۱۶۷] اپیکور در نامه به منوسئوس از ارسطو پیروی کرده و میگوید سه احتمال وجود دارد: «بعضی چیزها از روی ضرورت وجود دارند، بعضی دیگر از روی احتمالات و دیگر چیزها به واسطهٔ نمایندگی ما.» ارسطو گفته بود برخی چیزها «وابسته به ما» (eph'hemin) هستند. اپیکور ضمن موافقت با این مسئله، میگفت این مورد آخر است که ستایش و سرزنش طبعاً به آن اشاره دارند. از دیدگاه اپیکور نظریهٔ «انحراف» اتمها به سادگی جبرگرایی را، برای نمایندگی استقلال و اراده، شکست میدهد.[۱۶۸]
اپیکور در نامه به هرودوت مینویسد «هیچ چیز از هیچ حاصل نمیشود»،[ب] این یعنی از نظر او تمامی حوادث علتهایی — شناخته شده یا ناشناخته — دارند.[۱۴۶] به همین ترتیب، او همچنین مینویسد که هیچ چیز هرگز به به عدم نمیرسد، زیرا «اگر یک شیء که از منظر ما از بین رفته، کاملاً نابود میشد، بالاخره همه چیز در جهان از بین میرفت، زیرا آن چیزی که در آن چیزها متلاشی شوند، وجود نداشت.»[۱۴۷] او به این نتیجه میرسد که «کلیت امور همیشه به یک صورت موجود بودهاست و همیشه به همین صورت باقی میماند؛ زیرا هیچ چیز وجود ندارد که بتواند تغییر کند، به این دلیل که هیچ چیز خارج از چارچوب کلی نیست که بتواند نفوذ کرده و تأثیر بگذارد.»[۱۴۸] همانطور که پیشتر دموکریتوس هم اظهار میداشت، اپیکور بر این باور بود که تمام مادهها از اجزای ریزتری به نام «اتم» تشکیل میشوند (زبان یونانی: ἄτομος؛ atomos، به معنی «غیرقابل تقسیم»).[۱۴۹] برای اپیکور و یارانش، وجود اتمها حاصل یک مشاهدهٔ تجربی بود؛[۱۵۰] یکی از پیروان اپیکور، شاعر رومی به نام لوکرتیوس، از فرسایش تدریجی حلقهها بر اثر به دست گذاشتنشان، مجسمهها بر اثر ب*وسه زدن، سنگها در اثر چکیدن آب و جادهها از عبور افراد، به عنوان شواهد در طبیعت اشیاء نام میبرد تا وجود اتمها را به عنوان ذرات ریز و غیرقابل تصور نشان دهد.[۱۵۱]
همچنین اپیکور مثل دموکریتوس یک مادهگرا بود که اعتقاد داشت تنها اتم و پوچی وجود دارند.[۱۵۲][۱۵۳] پوچی یا خلأ جایی رخ میدهد که اتمها حضور نداشته باشند.[۱۵۴] اپیکور و پیروانش بر این باور بودند که اتم و پوچی هیچیک حد و مرزی ندارند و بنابرین جهان بیانتهاست.[۱۵۵] لوکرتیوس در نوشتهٔ در طبیعت چیزها با آوردن مثال مردی که در کرانهٔ فرضی جهان هستی نیزهای به سمت بیرون پرتاب میکند، این دیدگاه را اثبات کردهاست.[۱۵۶] او استدلال کرد که اگر نیزهٔ مذکور بتواند از حد و مرز هستی خارج شود، مرز و کرانه معنی خود را از دست میدهند و اگر چیزی راه نیزه را مسدود کند، بدین معناست که چیزی در آن سوی کرانه وجود دارد که توانسته مانع نیزه شود و این ناقض فرض است.[۱۵۷] نتیجتاً اپیکور و مریدانش به بینهایت بودن هستی و اتمها معتقد بودند و میگفتند بایستی چندین دنیای نامحدود در هستی وجود داشته باشد.[۱۵۸]
اپیکور آموخت که حرکت اتمها ثابت، ابدی و بدون شروع یا پایان است.[۱۵۹] او دو نوع حرکت قائل شد: حرکت اتمها و حرکت اجسام قابل مشاهده.[۱۶۰] هر دوی این حرکات واقعی بوده و وهمی نیستند.[۱۶۱] دموکریتوس معتقد بود که اتمها نه تنها در حرکتی جاودانهاند، بلکه در فضا پرواز میکنند، ترکیب میشوند، برخورد دارند و میتوانند در صورت لزوم از یکدیگر جدا شوند.[۱۶۲] اپیکور در یک اختلاف نظر نادر با دموکریتوس، مفهوم «انحراف» اتمها (παρέγκλισις parénklisis؛ کلینامن) را مطرح کرد که یکی از شناختهشدهترین مفاهیم بنا نهاده توسط اوست.[۱۶۳][پ] بنا بر این نظریه، اتمهایی که در فضا در حال حرکت هستند، ممکن است از مسیری که انتظار میرود طی کنند مقداری منحرف شوند.[۱۶۴] اپیکور این آموزه را به این خاطر مطرح نمود که میخواست ضمن حفظ مدل فیزیکی جبرگرایانهٔ اتمگرایی، مفاهیم اختیار و مسئولیت اخلاقی را حفظ کند.[۱۶۵] لوکرتیوس این مسئله را این گونه توضیح داده: «این انحراف ناچیز از مسیر اولی، در مکان و زمانی مجهول، موجب میشود بتوانیم خاطرمان را از تجربهٔ اجبار ذاتی هرچیز به جبر و رنجی همچون بردگان در زنجیر، حفظ کنیم.»[۱۶۶]
اپیکور نخستین کسی است که توانست اختیار عمل انسان را بنا بر اصول بنیادین عدم قطعیت در حرکت اتمها، توجیه کند. این استدلال موجب شد برخی از فلاسفه تصور کنند اپیکور میگوید ارادهٔ بشر مستقیماً بر حسب اتفاق به وجود آمده. لوکرتیوس در در طبیعت چیزها اظهار داشته که این شناختهشدهترین قسمت از موضعهای اپیکور است.[۱۶۷] اپیکور در نامه به منوسئوس از ارسطو پیروی کرده و میگوید سه احتمال وجود دارد: «بعضی چیزها از روی ضرورت وجود دارند، بعضی دیگر از روی احتمالات و دیگر چیزها به واسطهٔ نمایندگی ما.» ارسطو گفته بود برخی چیزها «وابسته به ما» (eph'hemin) هستند. اپیکور ضمن موافقت با این مسئله، میگفت این مورد آخر است که ستایش و سرزنش طبعاً به آن اشاره دارند. از دیدگاه اپیکور نظریهٔ «انحراف» اتمها به سادگی جبرگرایی را، برای نمایندگی استقلال و اراده، شکست میدهد.[۱۶۸]
انجمن رمان نویسی تک رمان
انجمن رمان نویسی تک رمان تایپ رمان شعر و دلنوشته خود را به صورت آنلاین منتشر کنید و با نويسندگان در ارتباط باشید
forums.taakroman.ir