خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

بیوگرافی بیوگرافی فلاسفه‌ی یونانی

ساعت تک رمان

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,042
کیف پول من
995
Points
0
زندگی‌نامهویرایشتربیت و تأثیراتویرایش

آتن

موتیلنه

ساموس

کولوفون

لامپساکوس

نقشهٔ یونان و شهرهای مرتبط با زندگی اپیکور

در ماه فوریهٔ ۳۴۱ پیش از میلاد، اپیکور در جزیره‌ای به نام ساموس، که از قلمروهای آتنی‌ها در اژه بود، زاده شد.[۴][۵][۶] والدین او، نئوکلس و چائرستراته، زادهٔ آتن بودند و پدرش شهروند آتن محسوب می‌شد.[۴] سال‌های رشد اپیکور مصادف با اواخر دوران کلاسیک یونان است.[۷] سه سال پیش از تولد اپیکور، افلاطون درگذشته بود و در هفت‌سالگی او اسکندر مقدونی موفق به عبور از داردانل و ورود به قلمرو هخامنشیان شد.[۸] اپیکور به عنوان یک کودک از آموزش معمول یونان باستان برخوردار بود.[۹] از این رو، بنا بر دیدگاه نورمن ونتورث د ویت، «این غیرقابل تصور است که او توانسته باشد از آموزش افلاطونی هندسه، دیالکتیک و بلاغت گریخته باشد»[۱۰] این را می‌دانیم که اپیکور احتمالاً به مدت هفت سال، توسط یک افلاطونی سامی‌تبار به نام پامفیلوس آموزش دید.[۱۱] بنا بر آنچه در نامه به منوسئوس و دیگر آثار باقی ماندهٔ اپیکور یافته شده، به احتمال قریب به یقین، او در علم بلاغت آموزش وافری یافت.[۱۲][۱۳] پس از درگذشت اسکندر مقدونی، پردیکاس ساکنان مهاجر آتنی را از جزیرهٔ ساموس اخراج کرد و به کولوفون، در سواحل غربی ترکیهٔ امروزی، فرستاد.[۱۴][۱۵] اپیکور پس از پایان دورهٔ خدمت سربازی خود، به خانواده‌اش در آنجا محلق شد. او تحت تعلیم نوزیفانس، که از پیروان مکتب دموکریت،[۱۶][۱۴] و سپس مکتب پیرهون بود، قرار گرفت.[۱۷][۱۸] اپیکور شیوهٔ زندگی وی را تحسین کرد.[۱۹]

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,042
کیف پول من
995
Points
0
از نظر اپیکور هدف فلسفه می‌بایست کمک به مردم برای رسیدن به زندگی شاد و آرام باشد، که آن را با عبارات آتاراکسیا (صلح و آزادی از ترس) و آپونیا (فقدان درد) بیان می‌کند. او معتقد بود مردم زمانی می‌توانند به‌خوبی پی فلسفه بروند که در زندگی مستغنی و خودکفا و در حیطهٔ دوستانشان باشند. وی آموخت که ریشهٔ همهٔ عصبیت‌های انسانی انکار مرگ است و گرایش انسان به فرض وحشتناک و دردناک بودن مرگ، باعث اضطراب غیرضروری، رفتارهای خودمحافظانه، خودخواهانه و ریاکاری می‌شود. طبق تعلیمات اپیکور، مرگ پایان کار، هم برای جسم و هم برای روح است و این چیزی نیست که آدمی از آن بهراسد. او آموخت که گرچه خدایان وجود دارند، اما در کار انسان‌ها دخالتی ندارند. وی می‌گفت مردم باید اخلاقی رفتار کنند، نه از ترس مجازات خدایان یا برای رسیدن به پاداش آنان، بلکه به دلیل این که رفتار غیراخلاقی بار گناهشان را سنگین می‌کند و مانع از رسیدن آنان به آتاراکسیا می‌شود.

مانند ارسطو، اپیکور یک تجربه‌گرا بود، یعنی معتقد بود که حواس تنها منابع قابل اتکای انسان در شناخت دنیای اطراف هستند. او بخش عظیم فیزیک و کیهان‌شناسی خود را از فیلسوف درگذشته، دموکریتوس (ح.۴۶۰ –ح.۳۷۰ پ‌م)، به دست آورد. همچون دموکریتوس، اپیکور هم قائل به بی‌نهایت و ابدی بودن دنیا بود و معتقد بود هر ماده‌ای از اجزای بسیار ریز و نامرئی تشکیل شده‌است. این دیدگاه، که به مکتب اتم‌گرایی معروف است، همچنین می‌گوید که تمامی وقایع موجود در جهان طبیعی نتیجهٔ حرکت‌ها و تعاملات اتم‌ها در فضای خالی است. اپیکور با شرح مبحث «انحراف» اتم‌ها، تغییراتی در تعلیمات دموکریتوس ایجاد کرد؛ اتم‌ها در نظر او می‌توانستند از مسیری که برایشان مقدر شده‌است منحرف شوند و این تفاوت به ارادهٔ آزاد انسان و نقض باور جبرگرایی می‌انجامید.

آموزه‌های اپیکور همواره پرطرفدار و در عین حال بحث‌برانگیز بودند. این مکتب در واپسین سال‌های جمهوری روم به اوج محبوبیت خود رسیده بود. در اواخر دوران باستان اپیکوریسم به علت عداوت مسیحیت با آن محو شد؛ در قرون وسطی شکلی نادرست از آن طرفدارانی یافت و به‌عنوان حامی مستان، فاحشگان و شکم‌پرستان شناخته می‌شد. آموزه‌های اپیکور در قرن پانزدهم میلادی، بر اثر کشف مجدد متون یونانی، بیشتر شناخته شد، ولی مورد مقبولیت قرار نگرفت تا آن که در قرن هفدهم یک کشیش فرانسوی، به نام پی‌یر گاسندی، نسخه‌ای اصلاح‌شده از تعالیم اپیکور را منتشر کرد و نویسندگان دیگری، مانند والتر چارلتون و رابرت بویل، موجب اشاعهٔ آن شدند. تأثیرات باورهای اپیکور در طول عصر روشنگری و پس از آن بیشتر شد و تأثیری عمیق بر اندیشه‌های متفکران بزرگی همچون جان لاک، توماس جفرسون، جرمی بنتام و کارل مارکس نهاد.

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,042
کیف پول من
995
Points
0
آموزه‌های اپیکور شدیداً تحت‌تأثیر فیلسوفان پیشین، به ویژه دموکریتوس، است. در عوض اپیکور در چندین مورد دربارهٔ جبرگرایی دیدگاهی متفاوت از پیشینیان داشت و آنان را «سردرگم» می‌دانست و تأثیر پذیرفتن خود از آن‌ها را شدیداً انکار می‌کرد. او اصرار داشت که «خودآموز» است.[۲۱][۲۲][۲۳] بنا بر گفتهٔ د ویت، تعلیمات اپیکور همچنین تأثیر مکتب کلبیون، که معاصر آن بوده، را بروز می‌دهد.[۲۴] زمانی که اپیکور برای تمرین‌های نظامی، در قلمرو آتن به سر می‌برد، دیوژن کلبی هنوز در قید حیات بود و امکان ملاقات این دو وجود دارد.[۲۵] همچنین شاگرد دیوژن کلبی به نام کراتس تبس (ح. ۳۶۵ – ح. ۲۸۵ پ‌م)، هم‌عصر با او بوده‌است.[۲۶] اپیکور آرای کلبیون در زمینهٔ صداقت را پذیرفت، اما «گستاخی و ابتذال» آنان را مورد نکوهش قرار داد و معتقد بود صداقت باید همراه با ادب و مهربانی باشد.[۲۷] اپیکور این دیدگاه را با نویسندهٔ معاصر طنز، مناندر، به اشتراک گذاشت.[۲۸]

نامهٔ منوسئوس که احتمالاً اثر اولیهٔ اپیکور است، به سبک فصیحی شبیه به بلاغت آتنی ایسوکراتس (۴۳۶–۳۳۸ پیش از میلاد) نوشته شده‌است،[۲۹] ولی در آثار بعدی اپیکور، او علناً از روش روشن‌فکرانهٔ ریاضیات اقلیدس بهره برده‌است.[۳۰] معرفت‌شناسی اپیکور به میزان نامشخصی، تحت‌تأثیر باورهای ارسطو (۳۸۴–۳۲۲ پ‌م) بود که باور اساسی عقل افلاطونی را رد می‌کرد و در عوض از طبیعت و شواهد تجربی به عنوان منابع آگاهی بشر از جهان، نام می‌برد.[۳۱] در سال‌های فعالیت اپیکور دانش یونان دربارهٔ بقیه جهان به دلیل گسترش هلنیسم در خاور نزدیک و ظهور دیادوخوی، افزایش یافته بود.[۳۲] نتیجتاً فلسفهٔ اپیکور از جهان‌بینی شامل‌تر و جهانی‌تری نسبت به پیشینیانش برخوردار بود زیرا هم از اقوام غیر یونانی و هم از یونانیان شناخت داشت.[۳۳] شاید او به نوشته‌های گم‌شدهٔ مورخ و مردم‌شناس، مگاستنس، که در زمان سلوکوس یکم (حکمرانی در ۳۰۵–۲۸۱ پ‌م) نوشته شده‌بود، دسترسی داشت.[۳

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,042
کیف پول من
995
Points
0
تدریس حرفه‌ایویرایش

پیکرهٔ مرمری از اپیکور، نشسته بر تخت

در دورهٔ زندگی اپیکور فلسفهٔ غالب در آموزش عالی، مکتب افلاطون بود.[۳۵] مخالفت اپیکور با افلاطونیسم، بخش بزرگی از آموزه‌های او را تشکیل می‌دهد.[۳۶][۳۷] بیش از نیمی از چهل مورد آموزه‌های بنیادین اپیکور، در تضاد مستقیم با افلاطون‌گرایی هستند.[۳۸] در حدود ۳۱۱ پ‌م، اپیکور که نزدیک به سی سال سن داشت، تدریس در موتیلنه را آغاز کرد.[۳۹][۴۰] حوالی همین ایام زنون رواقی، بنیان‌گذار مکتب رواقی‌گری، که بیست و یک ساله بود، وارد آتن شد؛ اما او در آن ایام مباحثی که منجر به تشکیل مکتبش شده را آغاز نکرده‌بود.[۴۱] گرچه متون متأخر همچون نوشتاری در قرن یکم پیش از میلاد از راوی رومی، سیسرون، مکاتب اپیکوری و رواقی را رقیب یکدیگر معرفی می‌کند،[۴۲] اما به نظر می‌رسد که این رقابت پس از مرگ اپیکور رخ داده‌است.[۴۳][۴۴]

بیان عقاید اپیکور منجر به نزاع در موتیلنه شد و او مجبور به ترک شهر شد. او پس از بازگشت از آتن در ۳۰۶ پ‌م، مکتب خود را در شهر لامپساکوس دایر کرد؛ جایی که تا هنگام مرگ در آن زیست.[۴۵] در این شهر بود که مکتب خود را به نام باغ (κῆπος) بنا نهاد، چرا‌که محل برگزاری جلساتش باغی بود که تقریباً در نیمهٔ راه جایگاه برگزاری دو مکتب فلسفی رواق مسقف و آکادمی افلاطون بود.[۴۶][۴۷] باغ بیش از یک مکتب صرف بود؛[۴۸] «جامعه‌ای متشکل از متفکران و هم‌فکران و یک روش خاص زندگی بود.» [۴۹] از معروف‌ترین اعضا و شاگردان اولیهٔ این مکتب هرمارخوس، سرمایه‌گذار ایدومنئوس، لئونتئوس و همسرش ثمیستا، طنزپرداز کولوتس، ریاضی‌دان پلیائنوس، و مترودروس جوان را می‌توان نام برد و در زندگی‌نامهٔ او که توسط دیوژن لائرتیوس نوشته شده، فهرست زنانی که شاگرد او بودند، من‌جمله لئونشن و نیکیدیون، آمده‌است.[۵۰] بنا بر نقل سنکای جوان در ۲۱اُمین رساله از رساله‌های اخلاقی به لوسیلیوم، بر سردر باغ این نوشته نصب بود: «ای میهمان تو در اینجا شاد و خرم خواهی زیست؛ زیرا در اینجا کمال و خیر اعلی است»[۵۱]

طبق گفته‌های دیسکین کلای، اپیکور هر ساله زادروز خود را با طبخ خوراک‌های مرسوم جشن می‌گرفت و او را «قهرمان مؤسس» باغ (heros ktistes) می‌نامیدند. او مقرر داشت که هر سال در تاریخ مشخصی (دهم ماه گاملیون) برایش جشن تولد بگیرند.[۵۲] جوامع اپیکوری به برپایی این سنت ادامه دادند،[۵۳] اپیکور را «ناجی» (soter) خود می‌نامیدند و از او به عنوان یک قهرمان تجلیل می‌کردند. این احتمال وجود دارد که فرقهٔ قهرمان اپیکور گونه‌ای دین مدنی از باغ را به وجود آورده باشند.[۵۴] در هر حال، به نظر می‌رسد فرقهٔ قهرمان اپیکور، همچون فرقهٔ خودش، به خاطر سنگینی مفاهیم و تفاسیر فلسفی به وجود آمده پس از مرگ اپیکور، از بین رفت.[۵۵] اپیکور هیچ وقت ازدواج نکرد و فرزند شناخته‌شده‌ای ندارد. یحتمل او گیاه‌خوار بوده‌است.[۵۶][۵۷]


 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,042
کیف پول من
995
Points
0
این نامه را در روزی برای شما نوشتم که برای من مبارک است؛ و آن هم آخرین روز زندگی من است. زیرا من به ناتوانی دردناکی در ادرار کردن، و همچنین اسهال خونی، دچار شده‌ام. چنان دردآور است که هیچ چیز نمی‌تواند به دردهای من بیافزاید. اما شاد بودن ذهن من، که از یادآوری همهٔ تأملات فلسفی من ناشی می‌شود، متعادل‌کنندهٔ این همه مصائب است. از شما می‌خواهم که مراقب فرزندان متودوروس باشید، این مرد جوان به من نشان داده، به روشی که شایستهٔ تحسین است، به فلسفه می‌پردازد.[۶۲]
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,042
کیف پول من
995
Points
0
مرگ

دیوژن لائرتیوس گزارش داده که بنا بر نقل شاگرد و جانشین اپیکور، هرمارخوس، او در سال ۲۷۰ پ‌م و در سن ۷۲ سالگی، بر اثر سنگ مثانه، آرام و دردناک درگذشت.[۵۸][۵۹] علی‌رغم وجود درد بسیار، اپیکور روحیهٔ شاد خود را حفظ نمود و به تدریس ادامه داد.[۵۸] این احتمال وجود دارد که رسالهٔ ایدومنئوس، که بسیار مختصر است، مرگ اپیکور را بیان کرده‌باشد و دیوژن لائرتی آن را در پنجمین کتابش، زندگی و عقاید فیلسوفان ب*ر*جسته گنجانده باشد.[۶۰] میزان صحت این نامه نامشخص است و ممکن است یکی از طرفداران اپیکور این داستان جعلی را، برای تقابل با نقدهای زیادی که علیه اپیکور وجود داشت، نوشته باشد.[۶۱]

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,042
کیف پول من
995
Points
0
اخلاق

حکاکی مرمری از قرون اول یا دوم، که سرگذشت اسطوره‌ای ایکسیون را نشان می‌دهد. او به عنوان مجازات گناهانش، در تارتاروس به چرخی آتشین بسته شده و گردانده می‌شد. اپیکور آموخت که چنین داستان‌هایی که دربارهٔ مجازات پس از مرگ تعریف می‌شوند، خرافات است و باور به آن‌ها مانع از رسیدن به آتاراکسیا می‌شود.[۹۷][۹۸]

اپیکور یک هدونیست بود، بدین معنی که اعتقاد داشت آنچه موجب شادی فرد شود، از نظر اخلاقی خیر، و آنچه برایش دردناک باشد شر است.[۹۹][۱۰۰][۱۰۱][۱۰۲] او به شکلی ساده «ل*ذت» را فقدان رنج و درد تعریف می‌کرد[۱۰۳][۱۰۴] و بر این باور بود که تمامی انسان‌ها بایستی به دنبال دستیابی به آتاراکسیا و به عبارتی یک حالت «بی‌عیب و نقص» باشند تا عاری از رنجش و درد گردند.[۱۰۵][۱۰۶][۱۰۷] وی تصریح کرد که بیشتر رنج‌هایی که انسان متحمل می‌شود ناشی از ترس غیرمنطقی از مرگ، غضب الهی و مجازات پس از مرگ است.[۱۰۸][۱۰۹] در نامه به منوسئوس، اپیکور تشریح می‌کند که مردم به خاطر این ترس‌ها به دنبال ثروت و قدرت هستند و بر این باورند که داشتن پول بیشتر، اعتبار یا اعتقاد سیاسی آن‌ها، از مرگ نجاتشان خواهد داد.[۱۱۰][۱۱۱] او بدین ترتیب ادعا می‌کند که مرگ پایان وجود است و داستان‌های وحشتناک مجازات در زندگی پس از مرگ خرافاتی مسخره‌اند؛ فلذا نبایست کسی از مرگ بترسد.[۱۱۲][۱۱۳][۱۱۴] او در نامه به منوسئوس نوشته‌است: «خودتان را به این ایمان خو دهید که مرگ چیز مهمی برای ما نیست، زیرا خیر و شر به معنای نفس است، و مرگ پایان کار همهٔ نفوس است؛ پس چون وقتی هستیم، مرگ نیامده است و وقتی مرگ فرا رسید، ما نیستیم، مرگ— این دهشتناک‌ترین شر— برای ما مسئله‌ای نیست…» [۱۱۵] این آموزهٔ اپیکورین‌ها پایهٔ جمله‌ای است که می‌گوید: «من نبودم؛ من بودم؛ من نیستم؛ من اهمیتی نمی‌دهم» (Non fui, fui, non-sum, non-curo). این جمله بر سر محل دفن پیروان اپیکور نوشته می‌شد و بر سنگ قبرهای زیادی از عهد حکومت امپراتوری روم دیده می‌شود. این نقل‌قول هنوز هم در مراسم‌های تدفین انسان‌گرایانه ادا می‌شود.[۱۱۶]

تترافارماکوس خلاصه‌ای از نکات کلیدی آموزه‌های اخلاقی اپیکوریسم را این گونه ارائه داده‌است:[۱۱۷]

از خدا نترسیددربارهٔ مرگ نگران نباشیدآنچه خوب است را به راحتی می‌توان بدست آوردآنچه وحشتناک است را به راحتی می‌توان تحمل کرد

اگرچه اپیکور را معمولاً به عنوان طرفدار ل*ذت بردن بی حد و حصر و نامحدود می‌شناسند، اما در حقیقت او اظهار داشته که شخص تنها با زندگی عاقلانه، هوشیارانه و اخلاقی می‌تواند خوشحال و عاری از درد و رنج باشد.[۱۱۸][۱۱۹][۱۲۰]او به شدت هشدار داده که باید از خوشحالی بی‌حد و حصر خودداری کرد و شخص باید عواقب چنین اعمالی، که منجر به رنجش او در آینده می‌شوند، را در نظر بگیرد،[۱۲۱][۱۲۲][۱۲۳][۱۲۴] او می‌نویسد: «زندگی دلپذیر نه با مجموعه‌ای از م*ش*رو*ب*ات الکلی و شادابی‌های آنی و نه با ل*ذت بردن از پسران و زنان و نه با خوردن ماهی و چیزهای دیگری که در فهرستی گران باشند، بلکه با استدلال هوشیارانه به دست می‌آید.»[۱۲۵] او همچنین نوشت که یک تکه پنیر می‌تواند همچون جشن کاملی، به اندازهٔ کافی خوشایند باشد.[۱۲۶][۱۲۷] علاوه بر این، اپیکور آموخت که «بدون ل*ذت، تعقل و نجابت و عدل نمی‌توان زندگی کامروایی داشت»؛ زیرا شخصی که به اعمال ناعادلانه یا بی‌عدالتی دست می‌زند، به خاطر کاری که کرده دچار عذاب خواهد شد. عذاب وجدان گناه او با این ترس دائمی در طول زندگیش همراه خواهد شد که شاید دیگران به اعمال ناشایست او پی برند.[۱۲۸][۱۲۹][۱۳۰] اما فردی که با دیگران مهربان و عادل است، هیچ ترسی نخواهد داشت و به احتمال زیاد به آتاراکسیا نائل می‌شود.[۱۳۱][۱۳۲]

اپیکور میان لذائذ تفاوت دوگانه‌ای قائل شده‌است: ل*ذت‌های «آنی» (κατὰ κίνησιν ἡδοναί) و ل*ذت‌های «ایستا» (καταστηματικαὶ ἡδοναί).[۱۳۳][۱۳۴] ل*ذت‌های «آنی» هنگامی رخ می‌دهند که در زمان ارضای فرد، یکی از حس‌های او در حال ت*ح*ریک باشد.[۱۳۳] پس از برآورده شدن چنین خواسته‌هایی (مثلاً زمانی که فرد با خوردن غذا سیر شده)، ل*ذت به سرعت از بین می‌رود و شخص مدتی بعد میلی آمیخته به رنجش برای برآورده کردن دوبارهٔ آن لذائذ دارد.[۱۳۳][۱۳۵] از نظر اپیکور ل*ذت‌های «ایستا» خیلی بهترند چون ل*ذت‌های آنی سریعاً محو می‌شوند و همواره با درد و رنج همراهند.[۱۳۳][۱۳۶] اپیکور در مورد ازدواج و ر*اب*طهٔ ج*نس*ی نظرات کمی دارد، هر دوی آنان را دارای ارزش مشکوکی می‌داند.[۱۳۷] در عوض، او اظهار داشت که دوستی‌های افلاطونی برای زندگی سالم و شاد ضروری است.[۱۳۸] یکی از بندهای آموزه‌های بنیادین اپیکور اظهار داشته: «در چیزهایی که خرد برای سعادت زندگی به دست می‌آورد، بزرگترین چیز داشتن دوست است.»[۱۳۹][۱۴۰] او همچنین آموخت که فلسفه به خودی خود ل*ذت‌بخش است.[۱۴۱] یکی از نقل‌قول‌های آمده از اپیکور در گفتارهای واتیکان اذعان دارد: «در سایر حرفه‌ها، میوهٔ پیروزی سخت در پایان کار به دست می‌آید؛ اما در فلسفه ل*ذت با دانش قدم می‌گذارد. ل*ذت بعد از پایان درس سر نمی‌رسد، بلکه ل*ذت و یادگیری هم‌زمان اتفاق می‌افتد.»[۱۴۲][۱۴۳]

اپیکور خواسته‌ها و تمایلات بشر را به سه دسته تقسیم می‌کند: طبیعی و لازم، طبیعی و نالازم، پوچ و خالی. تمایلات طبیعی و لازم همچون نیاز به خوراک و سرپناه هستند. برآورده کردن آن‌ها آسان است، اما از بین بردنشان دشوار است، هنگام رضایت خاطر ل*ذت‌آورند و طبعاً محدود هستند. فراتر رفتن از این محدودیت‌ها، خواسته‌های غیر ضروری مانند تمایل به غذاهای لوکس را ایجاد می‌کند. اگرچه غذا ضروری است، اما غذای لوکس ضروری نیست. به موجب همین مسئله، اپیکور از زندگی هدونیستی دارای اعتدال با کاهش امیال دفاع می‌کند، چنانکه می‌پندارد کنار نهادن بدبختی‌ها معلول امیال به فرجام نرسیده است. هوس‌های بیهوده شامل آرزوهایی برای قدرت، ثروت و شهرت است. برآورده کردن این‌ها دشوار است، زیرا هر چقدر هم فرد به آنان دست یابد، همیشه می‌تواند بیشتر بخواهد. این دسته از خواسته‌ها توسط جامعه و اعتقادات دروغین به ما تلقین می‌شوند. این‌ها طبیعی نیستند و باید مورد تردید واقع شوند.[۱۴۴]

آموزه‌های اپیکور به فلسفه پزشکی وارد شد و پزشکی اپیکوریست به نام آسکلپیادس بیتونیایی، که برای نخستین بار آموزه‌های پزشکی یونان را به رم منتقل کرده بود، از آن‌ها استفاده کرد. آسکلپیادس رفتاری دوستانه، دلسوزانه، خوشایند و بدون درد با بیماران داشت. وی طرفدار برخورد انسانی با اختلالات روانی بود؛ افراد مجنون را از حصر آزاد می‌کرد و آن‌ها را با درمان طبیعی مانند رژیم و ماساژ تحت درمان قرار می‌داد. روش‌های او به‌شکل تعجب‌برانگیزی مدرن است؛ بنابراین آسکلپیادس یک پزشک پیشگام در روان‌درمانی، فیزیوتراپی و پزشکی مولکولی محسوب می‌شود.[۱۴۵]


 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,042
کیف پول من
995
Points
0

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,042
کیف پول من
995
Points
0
تعالیمویرایش

نوشتار اصلی: اپیکوریسم

تصویری از نیم‌تنهٔ برنزی کوچک اپیکور در ۱۸۸۵ از هرکولانیوم. سه مجسمه برنزی از اپیکور همراه با پاره‌ای از نوشتارها، در ویلا پاپیری بازیافته شدند.[۶۵]

معرفت‌شناسیویرایش

اپیکور و پیروان او دیدگاه معرفت‌شناسی گسترده‌ای داشتند که در رقابت با دیگر مکاتب موجود گسترش یافته بود.[۶۶][۶۷] اپیکور رساله‌ای به نام قانون (Κανών) نوشت و در آن روش‌های تحقیق و نظریهٔ دانش خود را توضیح داد.[۶۸] از این کتاب حال نسخه‌ای باقی نمانده‌است،[۶۹] و حتی متن دیگری که به‌طور کامل و واضح معرفت‌شناسی اپیکوری‌ها را تبیین کند، وجود ندارد و تنها بر حسب نوشته‌های نویسندگان متفرقه می‌توان آن را بازسازی کرد.[۷۰][۷۱] اپیکور یک تجربه‌گرای سرسخت بود.[۷۲][۷۳][۷۴] او معتقد بود که حواس تنها منابع قابل اتکای بشر برای آگاهی از محیط هستند.[۷۵][۷۶][۷۷] او ایدهٔ افلاطون، که «برهان» یا «استدلال» را فارغ از حواس، منبعی قابل اعتماد برای دریافت دانش می‌دانست، نفی می‌کرد.[۷۸] همچنین با پیرهونی‌ها و آکادمیک شک‌گرایی به تلخی مخالفت می‌کرد، زیرا آن‌ها معتقد بودند که نه تنها توانایی احساس‌ها برای اثبات صحت اطلاعات دربارهٔ جهان کفایت نمی‌کند، بلکه حتی ممکن است شناخت و دانستن دربارهٔ کل عالم غیرممکن باشد.[۷۹]

اپیکور می‌گفت حواس پنج‌گانه هیچ‌گاه انسان را فریب نمی‌دهند بلکه ممکن است به اشتباه تفسیر شوند.[۸۰][۸۱] اپیکور معتقد بود هدف از دانش و آگاهی یافتن بایستی کمک به نیل بشر به آتاراکسیا باشد.[۸۲][۸۳] او چنین تدریس می‌کرد که آگاهی انسان، بیش از این که ذاتی و فطری باشد، از تجربه حاصل می‌شود[۸۴] و می‌پذیرفت که حقیقت اساسی چیزهایی که یک شخص درک کرده، برای سلامت اخلاقی و معنوی یک فرد، ضروری است.[۸۵][۸۶] در نامه به پیتوکلس، او اذعان می‌کند که «اگر فردی با شواهد صریح برگرفته از حس‌های خود مبارزه کند، هرگز قادر نخواهد بود آسودگی واقعی را به اشتراک گذارد.»[۸۷] اپیکور حس درونی که دلیلش را نمی‌دانیم را منبعی غائی برای امور اخلاقی قلمداد می‌کرد و می‌گفت احساس شخص خواه درست یا غلط باشند، در هر حال نسبت به مسائل انتزاعی، قوانین سخت‌گیرانه مدون و حتی خود استدلال، راهنمای بسیار دقیق‌تری هستند.[۸۸]

اپیکور اذعان داشت که هر جمله‌ای که مستقیماً مغایر با ادراک انسان نباشد امکان صدق دارد.[۸۹] با این وجود، هر چیزی که خلاف تجربهٔ شخص باشد را هم می‌توان نادرست دانست.[۹۰] اپیکوری‌ها اغلب از تجربه‌های روزمره برای اثبات استدلالشان دربارهٔ موارد به اصطلاح «غیرقابل تصور» استفاده می‌کردند، این شامل هر چیزی که انسان نمی‌تواند درک کند می‌شد، مانند حرکت اتم‌ها.[۹۱] در راستای این اصل عدم تناقض، اپیکورییان معتقد بودند که رخدادهای جهان طبیعی ممکن است علل متعددی داشته باشند که همگی به یک اندازه ممکن و محتمل هستند.[۹۲] لوکرتیوس در من‌باب طبیعت چیزها شعری دارد که می‌گوید:

به علاوه گاه مواردی وجود دارد،
که تنها یک دلیل معین ندارند؛
بلکه واقعیت‌های گوناگونی هست که یکی از بین‌شان صادق است: هان، اگر جوینده‌ای،
از دورادور لاشهٔ بی‌جان کسی پیداست،
آنست که دلایل مرگش را تماماً برشماری.
دلایل مرگش را این گونه می‌توان نام برد:
بر شواهد گو بایست هلاک شده باشد، ولی نه با فولاد،
نه توسط سرما، و نه حتی با زهر و مرض،
لیکن چیزی همچون اینان بر سرش آمده.
ما می‌دانیم — گرچه موارد متعددی را برشمرده‌ایم.[۹۳]

اپیکور شدیداً به ارائهٔ توضیحات طبیعت‌گرایانه به ازای موارد مذهبی علاقمند بود.[۹۴] در نامه به پیتوکلس او چهار توضیح طبیعی احتمالی برای وجود رعد و برق، شش راه گوناگون برای توجیه وجود نور، سه‌تا برای برف، سه مورد برای ستاره‌های دنباله‌دار، دو راه برای رنگین‌کمان، دو تا برای زلزله و… را برشمرده‌است.[۹۵] اکنون همه این توضیحات نادرست شناخته شده‌اند، اما آن‌ها گامی مهم در تاریخ علم بودند، زیرا اپیکور سعی داشت با استفاده از توضیحات طبیعی، پدیده‌های طبیعت را تبیین کند، نه این که به خلق داستان‌هایی از خدایان و قهرمانان اسطوره‌ای متوسل شود.[۹۶]

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,042
کیف پول من
995
Points
0
در نامه به منوسئوس، که خلاصه‌ای از آموزه‌های اخلاقی و کلامی خود اپیکور است، اولین قطعهٔ توصیه‌ای که او در اختیار مریدانش قرار می‌دهد این است: «ابتدا بیندیشید که خدا مطابق تصور عمومی یک جانور فناناپذیر و خجسته است و هیچ چیز نامناسبی به فناناپذیری خدا یا چیز نفرت‌انگیزی به خجستگی و برکتش نسبت ندهید»[۱۷۰] اپیکور اظهار داشت که او و یارانش می‌دانند که خدایان وجود دارند زیرا «دانش ما از آن‌ها یک برداشت آشکار و واضح است»، این یعنی از نظر اپیکور مردم می‌توانند به صورت تجربی حضور خدا را حس کنند.[۱۷۱] منظور او این نبود که مردم می‌توانند خدایان را در حالت فیزیکی بنگرند، بلکه معتقد بود می‌توان در رؤیا تصور خدایان را، که از مناطق دورافتادهٔ فضای میان ستارگان به جایی که آنان حضور دارند فرستاده شده، مشاهده نمود.[۱۷۲] آن گونه که جورج ک. استروداچ می‌گوید، اپیکور به آسانی قادر بود بدون آن که تغییری در جهان‌بینی ماده‌گرایانه‌اش ایجاد کند، خدایان را حذف کند.[۱۷۳] اما خدایان هنوز یک نقش و مأموریت مهم در الهیات اپیکور به عهده داشتند؛ آنان معیار فضیلت‌های اخلاقی برای تقلید و تحسین بودند.[۱۷۴]

اپیکور دیدگاه متعارف یونانیان در مورد خدایان، که به عنوان موجوداتی انسان‌نما همچون مردم عادی روی زمین قدم می‌زدند، فرزندان نامشروع را پس از ر*اب*طه با فانی‌ها به دنیا می‌آوردند و کینه و دشمنی‌های شخصی را پیگیری می‌کردند، را رد می‌کرد.[۱۷۵] درعوض، آموزه‌های او بر آن بودند که خدایان از نظر اخلاقی بی‌نقص هستند، اما موجوداتی جدا و غیرقابل دسترس هستند که در مناطق دورافتادهٔ فضای بین ستارگان زندگی می‌کنند.[۱۷۶] در راستای این آموزه‌ها، اپیکور با قاطعیت این عقیده که خدایان به هر طریقی در امور انسانی دخیل هستند را تکذیب می‌کند.[۱۷۷][۱۷۸] اپیکور اظهار داشت که خدایان کامل و بی‌عیب هستند و آنقدر از جهان دور شده‌اند که قادر به شنیدن نماز و ادعیه یا انجام کاری به غیر از تعقل کمال خود نیستند.[۱۷۹] در نامه به هرودوت او به‌طور خاص انکار می‌کند که خدایان هرگونه کنترلی بر پدیده‌های طبیعی داشته باشند، و استدلال می‌کند این امر با ماهیت بنیادین آن‌ها مغایرت دارد، زیرا هر نوع دخالت دنیوی، کمال آن‌ها را متزلزل می‌کند.[۱۸۰] وی در ادامه هشدار داد که اعتقاد به این که خدایان کنترل پدیده‌های طبیعی را برعهده دارند، مردم را در ایمان به دیدگاه‌های خرافاتی گمراه می‌کند و فکر می‌کنند که خدایان انسان را به دلیل کارهایی که مرتکب می‌شوند، مجازات خواهند کرد. این امر فقط موجب القای ترس می‌شود و از رسیدن افراد به آتاراکسیا جلوگیری می‌کند.[۱۸۱]

خود اپیکور در نامه به منوسئوس و نامه به هرودوت با لحنی محدود و معتدل، از دین عامه‌پسند انتقاد می‌کند.[۱۸۲] اپیکوریان بعدها عمدتاً همان عقاید استادشان را دنبال کردند و به وجود خدایان اعتقاد داشتند، اما عقیده به مشیت الهی را به‌طور جدی رد می‌کردند.[۱۸۳] با این حال نکوهش‌های آن‌ها به ادیان عامه‌پسند از ملایمت کمتری برخوردار است.[۱۸۴] در نامه به پیتوکلس, که یکی از پیروان متأخر اپیکوریسم نوشته‌است، دیدگاه تحقیرآمیزی نسبت به ادیان وجود دارد[۱۸۵] و پیرو فدایی اپیکور، لوکرتیوس شاعر، (ح. ۹۹ پ‌م – ح. ۵۵ پ‌م) نیز در اشعار فلسفی خود در کتاب در طبیعت چیزها به ادیان عامه‌پسند می‌تازد.[۱۸۶] در شعری از لوکرتیوس، او می‌گوید اعمال دینی عامه نه تنها فضیلت‌بخش نیستند، بلکه منجر به «اعمال ناشایست بزهکارانه و گناه» می‌شوند، او قربانی کردن ایفیگنیا در داستان‌های اساطیری را به عنوان نمونه ذکر می‌کند.[۱۸۷] لوکرتیوس معتقد است که خلقت و مشیت الهی غیرمنطقی است، نه به این دلیل که خدایان وجود ندارند، بلکه بیشتر به این دلیل است که این تصورات با اصول اپیکوریان دربارهٔ فناناپذیری و برکت‌بخش بودن خدایان ناسازگار است.[۱۸۸][۱۸۹] فیلسوف پیرهونیست دیگری، به نام سکستوس امپریکوس (ح. ۱۶۰ – ح. ۲۱۰ میلادی) آموزه‌های اپیکوریان دربارهٔ خدایان را رد کرده و کلامی «دگماتیست» می‌داند.[۱۹۰]
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا