کامل شده رمان کافه جنون | قسم همدم کاربر انجمن تک رمان

  • نویسنده موضوع Ghasam.H
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 182
  • بازدیدها 11K
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

سطح رمان از نظر شما:


  • مجموع رای دهندگان
    15
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Ghasam.H

سرپرست بازنشسته بخش عکس
داستان‌نویس
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-08-11
نوشته‌ها
5,387
لایک‌ها
26,150
امتیازها
168
محل سکونت
جایی میون خلسه‌ی مستور:)
کیف پول من
24,930
Points
253


کد:
هامین جلو اومد و لحظه‌ای بعد، من خودم رو توی بغلش پیدا کردم. لبخندی روی ل*بم نشست. خودم رو بیشتر توی آغوشش جا کردم و سر روی س*ی*نه‌ی بزرگش گذاشتم. صدای هامین خیلی مهربون بود:
- عذرخواهی نکن پرنسسِ من! هیچ چیزی تقصیر تو نیست. من خودم خواستم شب یلدا رو کنار تو باشم، پس خودم باعث ناراحتی مادربزرگم شدم. همین‌طور، تو چه اون آهنگ رو می‌خوندی و چه نمی‌خوندی، من دلتنگِ زیبام بودم. البته دلتنگ که نه، بیشتر گیج و سردرگمم که این راهی که پیش گرفتم اصلا درسته یا نه. تو خیلی خوبی زیبا. فقط...
جمله‌اش رو ادامه نداد. سرم رو عقب کشیدم و به صورتش نگاه کردم. با کنجکاوی کودکانه‌ای پرسیدم:
- فقط چی؟
چشم به چشم‌های خاکستری رنگم دوخت و لبخند عمیقی زد. آروم و با همون احساس خاص زمزمه کرد:
- فقط می‌تونم بگم اگه تو رو نداشتم، تا حالا هزار بار شکسته بودم!
با ذوق لبخند زدم و مطمئن بودم چشم‌هام هم ستاره بارون شدن. هامین با مهربونی نگاهم کرد و ادامه داد:
- هر بار تا تَرَک خوردم، سر رسیدی و دوباره محکمم کردی. گاهی حس می‌کنم جای من و تو عوض شده! به جای اینکه من مرد باشم و پشتت وایسم و دلگرمت کنم، تو این کارها رو می‌کنی و من فقط هر بار خسته میشم، تویی که تکیه‌گاهم میشی و تشویقم می‌کنی تا ادامه بدم.
ازم جدا شد و دستش رو روی شونه‌هام گذاشت و گفت:
- زیبا بانو! این مرد رو به روت، مرد بودن و ایستادگیش رو مدیونِ توئه!
لبخند عمیقی زدم. توی دلم جشن به پا شده بود. هامین با این کارهاش هر لحظه باعث قوی‌تر شدن احساس من میشد. نفس عمیقی کشیدم و بیخیال تمام احساساتم، با خنده گفتم:
- خیله خب، حالا آقای مرد رو به روم، میای داخل که بقیه هنرنمایی‌هام رو ببینی، یا همین‌جا غذا می‌خوری؟
لبخند مهربونش و اون دوتا سیاه‌چال عمیق خیلی به دلم نشست.
- نه، بریم داخل که بقیه‌ی هنرهای دست پرنسسم رو هم ببینم.
ظرف رو از روی میز برداشت و دوتایی وارد سالن شدیم. آرش اولین نفری بود که متوجه ما شد.
- مگه این‌که فقط تو این کله‌خ*را*ب رو سر عقل بیاری زیبا.
با این حرفش بقیه هم متوجه ما شدن. هامین به طرف آرش رفت و با کف دست، به پشت سرش کوبید:
- کله خ*را*ب خودتی و داداشت!
صدای سورن دراومد:
- اهه، به من چی‌کار داری؟
صدای خنده‌ی همه بلند شد. هامین هم سورن رو بی‌جواب نذاشت:
- اتفاقاً کله خ*را*ب اصلی تویی و آرش رو هم خ*را*ب کردی؛ وگرنه آرش که ذاتا آرومه!
دیگه خنده‌ها شدت گرفته بود و قطع نمی‌شد. بعد از شام، دوباره همه دور کرسی نشستیم و گرم صحبت شدیم. داشتم به حرف‌های رعنا و دریا که حسابی با هم جور شده بودن گوش می‌دادم که عسل که کنارم نشسته بود توی گوشم زمزمه کرد:
- می‌خوای بهت ثابت کنم خیلی برای هامین مهمی؟
بدون حرف، پرسش‌گرانه نگاهش کردم که ادامه داد:
- مطمئنم الان تمامِ حواسش پیش توئه!
سر چرخوندم و هامین رو نگاه کردم. سمت راستم عسل نشسته بود و سمت چپم اول سیمین و بعد هامین جا گرفته بودن. هامین گرم صحبت با سهیل و سورن بود. به طرف عسل برگشتم و منتظر ادامه‌ی حرفش موندم. دم گوشم گفت:
- به روش خودت عمل می‌کنم. من یه مشت به بازوت می‌زنم، اگه طرفداریت رو کرد و به من توپید، معلوم میشه حرف من درسته و حواسش پیش توئه؛ اما اگه بی‌توجه بود و به حرف زدنش ادامه داد، حق رو میدیم به تو. قبوله؟
لبخند محوی زدم و با یه بار پلک زدن، موافقتم رو اعلام کردم. به صورت نمایشی مشغول صحبت با عسل شدم؛ ولی حواسم پیش هامین بود. وقتی دیدم من رو نگاه نمی‌کنه، به عسل علامت دادم و عسل هم بدون این‌که جلب توجه کنه، دستش رو عقب برد و مشتی به بازوی من کوبید. دستم روی بازوم نشست و نفسم رو محکم فوت کردم. عجب دستِ سنگینی داشت! هامین حرفی نزد و غم دلم رو مچاله کرد؛ اما تا دهن باز کردم که به عسل بگم حق با من بود، صدای بمش، توی دلم آشوب به پا کرد:
- عسل دلت کتک می‌خواد، نه؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Ghasam.H

سرپرست بازنشسته بخش عکس
داستان‌نویس
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-08-11
نوشته‌ها
5,387
لایک‌ها
26,150
امتیازها
168
محل سکونت
جایی میون خلسه‌ی مستور:)
کیف پول من
24,930
Points
253
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Ghasam.H

سرپرست بازنشسته بخش عکس
داستان‌نویس
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-08-11
نوشته‌ها
5,387
لایک‌ها
26,150
امتیازها
168
محل سکونت
جایی میون خلسه‌ی مستور:)
کیف پول من
24,930
Points
253
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Ghasam.H

سرپرست بازنشسته بخش عکس
داستان‌نویس
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-08-11
نوشته‌ها
5,387
لایک‌ها
26,150
امتیازها
168
محل سکونت
جایی میون خلسه‌ی مستور:)
کیف پول من
24,930
Points
253
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Ghasam.H

سرپرست بازنشسته بخش عکس
داستان‌نویس
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-08-11
نوشته‌ها
5,387
لایک‌ها
26,150
امتیازها
168
محل سکونت
جایی میون خلسه‌ی مستور:)
کیف پول من
24,930
Points
253
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Ghasam.H

سرپرست بازنشسته بخش عکس
داستان‌نویس
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-08-11
نوشته‌ها
5,387
لایک‌ها
26,150
امتیازها
168
محل سکونت
جایی میون خلسه‌ی مستور:)
کیف پول من
24,930
Points
253
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Ghasam.H

سرپرست بازنشسته بخش عکس
داستان‌نویس
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-08-11
نوشته‌ها
5,387
لایک‌ها
26,150
امتیازها
168
محل سکونت
جایی میون خلسه‌ی مستور:)
کیف پول من
24,930
Points
253
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Ghasam.H

سرپرست بازنشسته بخش عکس
داستان‌نویس
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-08-11
نوشته‌ها
5,387
لایک‌ها
26,150
امتیازها
168
محل سکونت
جایی میون خلسه‌ی مستور:)
کیف پول من
24,930
Points
253
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Ghasam.H

سرپرست بازنشسته بخش عکس
داستان‌نویس
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-08-11
نوشته‌ها
5,387
لایک‌ها
26,150
امتیازها
168
محل سکونت
جایی میون خلسه‌ی مستور:)
کیف پول من
24,930
Points
253
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Ghasam.H

سرپرست بازنشسته بخش عکس
داستان‌نویس
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-08-11
نوشته‌ها
5,387
لایک‌ها
26,150
امتیازها
168
محل سکونت
جایی میون خلسه‌ی مستور:)
کیف پول من
24,930
Points
253
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا