Hash tag usage
ساعت تک رمان
-
دلنوشته خاطرات|سارینا الماسی کاربر تک رمان
چه میشد اگر چشمانم را باز می‌کردم و می‌دیدم همه چیز یک کابوس وحشتناک بوده؟ می‌دیدم تمام خاطراتم، قرار است باری دیگر در آینده ساخته شوند؟ واقعاً چه مشکلی پیش می‌آمد اگر تو فقط کمی... کمی دوستم داشتی؟ #دلنوشته‌ی_خاطرات #سارینا #انجمن_تک_رمان- .Sarina.
- نوشته #12
- تالار: کانون دلنویسان
-
دلنوشته خاطرات|سارینا الماسی کاربر تک رمان
ساعت از یک بامداد گذشته و من هنوز هم بیدار مانده‌ام. بیدارم و به سرنوشت شومم فکر می‌کنم. چه شد که همه چیز این چنین به هم ریخت؟ چه شد که هر شب این گونه، با چشمان خیس بیدار می‌مانم؟ نمی‌دانم! هیچی نمی‌دانم! تنها یک چیز را می‌دانم، چشم باز کردم و دیدم نیستی... . #دلنوشته‌ی_خاطرات #سارینا...- .Sarina.
- نوشته #11
- تالار: کانون دلنویسان
-
درحال تایپ رمان اغواگر عنکبوت | زری کاربر انجمن تک رمان
گرچه اعتراف حقایق برای دختری مثل ون گلوسوز و زجرآور بود؛ اما بزاق دهانش را به سختی قورت داد و گفت: - ولی حق با پدرته و من یه خائنم. بهتره که از من فاصله بگیری و فقط به زندگی و آینده‌ات فکر کنی. دال به جان لبانش افتاد، سپس نفس عمیقی کشید و دستان مشت شده‌اش را از هم باز کرد و ل*ب زد: - تو بخوای یه... -
داستانک مجموعه داستانک های پیوندی در نور | هورزاد اسکندری کاربر انجمن تک رمان
نام مجموعه داستانک‌ها: پیوندی در نور نویسنده: هورزاد اسکندری ویراستار: .Sarina. ژانر: #فانتزی #عاشقانه خلاصه: این مجموعه داستانک، مجموعه‌ای گردآوری شده از داستان‌های نویسنده‌ی آن می‌باشد. پی نوشت: عنوان مجموعه، برگرفته از عنوان یکی از داستان‌های گردآوری شده در این مجموعه است. موضوع هر داستان،...- fatemeh.gh
- موضوع
- پاسخ‌ها: 7
- تالار: داستانک کاربران
-
درحال تایپ دختری نامرئی در کلبه‌ی تاریک|فاطمه رسولی کاربر انجمن تک رمان
پارت ۴ *** یک روز بعد مراسم نامادری درب اتاق پابلو رو باز کرد و وارد شد. پابلو با ترس بهش نگاه کرد و از جا پرید و اون نزدیک و نزدیک‌تر شد. به سمت پابلو که رو تخت نشسته بود خم شد و با دست‌هاش گلو‌ی اون رو گرفت و خفه کردتش و گفت: - شرطمون رو که یادت نرفته؟ صدای وحشت زده و لرزان پابلو شنیده میشد... -
درحال تایپ دختری نامرئی در کلبه‌ی تاریک|فاطمه رسولی کاربر انجمن تک رمان
پارت ۳ - به هرحال من تصمیمم رو گرفتم با پابلو میرم. - اما تو چطور می‌تونی زادگاه خودت رو، جایی که توش به دنیا اومدی و تعلق داری رو ترک کنی؟ - من به‌خاطر پابلو هرکاری می‌کنم، اگه من اون رو نبینم و جلوی چشمم نباشه برام سخت و غیر‌قابل تحمله... . - آفریدا پس ما چی؟ دلت برای ما تنگ نمی‌شه؟ - چرا! ولی... -
دلنوشته خاطرات|سارینا الماسی کاربر تک رمان
نمی‌دانم چه می‌نویسم. حتی نمی‌دانم معنی‌ای خواهد داد یا نه؛ گویی م*ست کرده‌ام. اشتباه نکن! کار خطایی انجام نداده‌ام؛ فقط کاری را انجام داده‌ام که تو درون خاطراتمان بهم گفته‌ای! به قلبم گوش می‌سپارم. اما قلبم با این که من بشنوم راضی نمی‌شود! با هر تپشش می‌خواهد باری دیگر آخرین سخنانش را به تو...- .Sarina.
- نوشته #10
- تالار: کانون دلنویسان
-
دلنوشته خاطرات|سارینا الماسی کاربر تک رمان
آری محبوبم! دوری از تو بیشترین تشبیه به مرگ روحم را دارد. می‌دانی که؟ پس از مرگ جسم، روح آزادی می‌یابد و پوسیده شدن جسم، آزاری به روح نخواهد رساند؛ اما مرگ روح... جسم را نابود می‌کند! جدی می‌گویم. برایت آرزو می‌کنم هیچ گاه نتوانی جملاتم را درک کنی. هیچ گاه نفهمی این که قلبت هنوز هم بتپد و درون...- .Sarina.
- نوشته #9
- تالار: کانون دلنویسان
-
دلنوشته خاطرات|سارینا الماسی کاربر تک رمان
نمی‌دانم چرا؛ همان افرادی که در زمان بودنت، همراهم بودند؛ در این زمان که نیستی هم کنارم هستند! افراد بیشتری آمده‌اند؛ اما... چرا احساس می‌کنم روز به روز، بیشتر درون سیاهچاله‌ی تنهایی فرو می‌روم؟ مگر می‌شود یک نفر تا به این حد در زندگی دیگری تأثیر بگذارد که تو گذاشته‌ای؟ تا به حدی که بدون تو، حس...- .Sarina.
- نوشته #8
- تالار: کانون دلنویسان
-
دلنوشته مجموعه دلنوشته زخم های پنهان | علی برادر خدام خسروشاهی نویسنده انجمن تک رمان
فصل 2: درد جدایی دلنوشته 16: عطر تو در هوا عطر تو در هوا باقی مانده است، چون یادگاری از روزهای شادمان، از لحظاتی که در کنار هم بودیم، و دنیا برای ما رنگین‌تر بود. حالا، این عطر، تنها نشانه‌ای از توست، که در هر نسیم، دلم را می‌لرزاند. یاد تو در هر گوشه‌ی این شهر، چون سایه‌ای خاموش گام...- علی خسروشاهی
- نوشته #36
- تالار: کانون دلنویسان
