خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

ساعت تک رمان

  1. .Sarina.

    دلنوشته خاطرات|سارینا الماسی کاربر تک رمان

    با چشم‌هایی خیس، به عکست چشم دوخته‌ام. تنها چیزی که از تو برای قلبم باقی مانده، تنها همین تصویر است. پس چه شد؟ چه شد آن همه قول قرار؟ مگر نگفته بودی هیچ گاه ترکم نمی‌کنی؟ مگر نمی‌گفتی آغوشت خانه‌ی ابدی من خواهد بود؟ مگر تو نبودی که نمی‌گذاشتی غمی در دلم بنشیند؟ لعنتی! دلیل باریدن چشم‌های من در...
  2. mahva

    درحال تایپ رمان کایان| mahva کاربر انجمن تک رمان

    #پارت_۳۶ فلشی که برای بررسی به حاج یونس داده بود را در کشوی پیش‌خوان می‌گذارد. چند روزی کار تغییر دکور مغازه طول کشیده بود. جای میز و پیش‌خوان عوض شده بود. در دو جای مختلف دوربین نصب کرده بودند. دزدگیر هم عوض شده بود. چند قاب عکس جدید درست کرده بودند و با نصب کاغذ دیواری حال و هوای مغازه...
  3. mahva

    درحال تایپ رمان کایان| mahva کاربر انجمن تک رمان

    #پارت_۳۵ علی کلافه نچی می‌کند و می‌گوید: - اول برو دم در بعد بیا تا شب بمون. مرد کلافه می‌شود. - ز*ب*ون آدم می‌فهمید؟ میگم مجردم. توی این محل غریبه‌ام. چرا بِرم دَمِ در؟ علی جواب می‌دهد. - من نمی‌دونم. باید ثابت کنی کسی که دم در منتظرته باهات نسبتی نداره. مرد دست به کمر می‌زند و تن صدایش را بالا...
  4. mahva

    درحال تایپ رمان کایان| mahva کاربر انجمن تک رمان

    #پارت_۳۴ ساعت از دوازده ظهر می‌گذرد که مغازه را تعطیل می‌کند. کلاه ایمنی‌اش را سرش می‌گذارد و سوار موتور می‌شود و به طرف مسجد می‌رود. چند بار از آئینه به پشت سرش نگاه می‌کند و متوجه می‌شود، یک پراید سفید سایه‌به‌سایه در تعقیب اوست. حدسش درست بود بعد از رفتن آن زن، او را تحت نظر گرفته بودند...
  5. .Sarina.

    کتاب در حال تایپ کتاب دنیای سوفی|یوستین گردر

    توکیستی؟ ای کاش میدانست میدانست، البته که سوفی آموندسن است. اما سوفی آموندسن که بود؟ فکر این را نکرده بود هنوز فرض کنیم با نام دیگری به دنیا آمده بود مثلاً أنه كنوتسن. آن وقت کس دیگری میبود؟ ناگهان یادش آمد پدر میخواسته اسم او را لیلمور مامان کوچولو بگذارد. سعی کرد پیش خود مجسم سازد دارد با مردم...
  6. .Sarina.

    کتاب در حال تایپ کتاب دنیای سوفی|یوستین گردر

    گاهی نامه‌هایی از بانک برای پدرش بود. پدر سوفی آدم عادی نبود، ناخدای نفتکشی غول پیکر بود و بیشتر سال را در دریا می‌گذراند. هر بار چند هفته به خانه می آمد، دور و بر خانه پرسه می‌زد؛ باغ و باغچه را برای سوفی و مادرش تر و تازه و مرتب می‌کرد؛ ولی وقتی می‌رفت و در دریا بود، دوری او بسیار بعید...
  7. .zeynab.

    حرفه‌ای رمان میقات | zeynab کاربر انجمن تک رمان

    *** #پارت196 زمان حال.. #مائده ارسلان کل می‌کشید و شبیه میمون به ساوان خندان آویزان شده بود. زینب گه‌گاهی جیغ می‌کشید و از خوشحالی به هوا می‌پرید، من؛ اما نگاه شوکه و ناباورم به برگه آزمایش، درون دستم بود. خشک شده بودم! نه نفس می‌کشیدم و نه پلک می‌زدم. مغزم به طور صد از کار افتاده بود و هیچ...
  8. .zeynab.

    حرفه‌ای رمان میقات | zeynab کاربر انجمن تک رمان

    *** #پارت194 #ساوان بیست‌وچهار ساعت قبل| "کرمانشاه، ستاد فرماندهی، دایره‌ی مبارزه با قاچاق مواد‌مخدر" نگاه شوکه‌ام به دستنبد دور مچم است و لبخند مضحک روی لَبم کنار نمی‌رود. مردک به گمانش خیلی زرنگ بود، به‌ جای آزاد کردن ج*ن*س‌ها مرا تحویل داد؛ حیوان نمی‌داند سند مرگش را امضاء کرده. از بیرون صدای...
  9. .ATLAS.

    در حال ویرایش رمان مَسخِ لَطیف | کوثر کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۸۱ آرام با قولنج انگشتانش بر درب چوبی مقابلش کوبید و منتظر ماند تا کسی بیاید. صدای عصبی مردی به گوشش می‌رسید که هر لحظه واضح‌تر و واضح‌تر می‌شد، پس از چند دقیقه همان پیر‌مرد با ابروهای درهم رفته، مقابلش قرار گرفته بود. -با کی کار داری؟ نگاه خشم‌آلودش را به سر وضع مارتین کشاند و به او زل...
  10. .ATLAS.

    در حال ویرایش رمان مَسخِ لَطیف | کوثر کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۸۰ سوز ضد‌عفونی باعث شده بود، حسابی چشمانش را بخاراند. اما با همان سوزش و دردی را که در چشمانش احساس می‌کرد؛ در کنار پرستار سفید‌پوش، قدم می‌گذاشت. - می‌تونم وقتت رو بگیرم؟ او را با اخم خفیفی برانداز کرد؛ سپس دوباره با حالت غیض به بیمار مقابلش که به‌ شدت درد را تحمل می‌کرد و صدای جیغ‌هایش...
بالا