خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

ساعت تک رمان

  1. .Melina.

    کتاب در حال تایپ چه کسی پنیر مرا جابه‌جا کرده؟ | اسپنسر جانسون

    سپس خندید و متوجه شد که به محض این که توانسته بود به خودش و به کارهاي اشتباه خود بخندد, شروع به تغییر کرده بود. هاو فهمید که سریع ترین راه براي تغییر, خندیدن به حماقت خود است. پس از آن می توان فوراً تغییر کرد. هاو می دانست که از موش هاي رفیقش, اسنیف و اسکوري, درس مفیدي درباره ي تغییر یاد گرفته...
  2. .Melina.

    کتاب در حال تایپ چه کسی پنیر مرا جابه‌جا کرده؟ | اسپنسر جانسون

    آید. در حقیقت اگر به جاي اتلاف وقت و انکار این که تغییر و جابجایی صورت گرفته, در انتظار تغییر و جابجایی بود؛ احتمالاً تا حالا پنیر خود را پیدا کرده بود. او عزم خود را جزم کرد و تصمیم گرفت به پیشروي به داخل قسمت هاي جدید تر هزارتو ادامه دهد. از این جا و آن جا تکه هاي کوچک پنیر را پیدا می کرد و به...
  3. .Melina.

    کتاب در حال تایپ چه کسی پنیر مرا جابه‌جا کرده؟ | اسپنسر جانسون

    او حالا احساس می کرد که پیدا کردن آن چه که مورد نیاز او بود فقط احتیاج به زمان داشت. در حقیقت او احساس می کرد چیزي را که در جستجویش بود قبلاً پیدا کرده بود. او لبخندي زد چون متوجه شد: جستجو در هزارتوي پیچ در پیچ, از ماندن در یک وضعیت بدون پنیر ایمن تر است. هاو همان طور که قبلاً هم متوجه شده بود...
  4. .Melina.

    کتاب در حال تایپ چه کسی پنیر مرا جابه‌جا کرده؟ | اسپنسر جانسون

    قبل از پیدا کردن پنیر تازه, خود را در حال ل*ذت بردن از آن تجسم کن, این عمل تو را به طرف پنیر تازه راهنمایی می کند. هاو از خود پرسید: چرا این کار را قبلاً نمی کردم؟ سپس با توان و سرعت بیشتر در میان هزارتوي مارپیچ شروع به دویدن کرد. طولی نکشید که یک ایستگاه پنیر را از دور دید وقتی که تکه هاي کوچک...
  5. .Melina.

    کتاب در حال تایپ چه کسی پنیر مرا جابه‌جا کرده؟ | اسپنسر جانسون

    #چه_کسی_پنیر_مرا_جا_به‌_جا_کرده_؟ #اسپنسر_جانسون #ملینا_نامور
  6. .Melina.

    کتاب در حال تایپ چه کسی پنیر مرا جابه‌جا کرده؟ | اسپنسر جانسون

    طولی نکشید که فهمید چرا احساس خوبی دارد. ایستاد و دوباره روي دیوار نوشت: وقتی ترس را پشت سر می گذاري احساس آزادي می کنی. هاو متوجه شد که قبلاً اسیر ترس خود بود. حرکت در مسیر جدید او را آزاد کرده بود. حالا او نسیم سرد شادي بخشی را که در این قسمت از هزارتوي مارپیچ می وزید احساس می کرد. چند نفس...
  7. .Melina.

    کتاب در حال تایپ چه کسی پنیر مرا جابه‌جا کرده؟ | اسپنسر جانسون

    او ایستاد که کمی استراحت کند و روي دیوار هزارتوي مارپیچ نوشت: هر چند وقت یک بار پنیر را بو کن تا اگر کهنه شد متوجه شوي. مدتی بعد که به دلیل عدم وجود پنیر بسیار طولانی به نظر می رسید سرانجام هاو به یک ایستگاه بزرگ پنیر که نوید بخش به نظر می رسید برخورد کرد. اما وقتی وارد آن شد بسیار ناامید شد چون...
  8. .Melina.

    کتاب در حال تایپ چه کسی پنیر مرا جابه‌جا کرده؟ | اسپنسر جانسون

    او می دانست که گاهی اوقات کمی ترس بد نیست. هرگاه بترسید که اگر کاري انجام ندهید اوضاع بدتر می شود, آن گاه به سوي عمل کشیده می شوید. اما اگر بیش از حد دچار ترس و وحشت شوید آن گاه نمی توانید دست به هیچ کاري بزنید و این خوب نیست. هاو به سمت راست خود به قسمتی از هزار توي مارپیچ که هرگز به آن جا...
  9. .Melina.

    کتاب در حال تایپ چه کسی پنیر مرا جابه‌جا کرده؟ | اسپنسر جانسون

    اعلام کرد:« الان وقت رفتن به داخل هزارتوي مارپیچ است.» هم نه خندید و نه به او جواب داد. هاو تکه سنگ کوچک و ریزي برداشت و فکر مهمی را که به ذهنش خطور کرده بود براي هم روي دیوار نوشت تا درباره ي آن فکر کند. و بر طبق عادت قبلی که داشت حتی تصویري از پنیر دور آن کشید. به امید آن که این عکس به هم...
  10. .Melina.

    کتاب در حال تایپ چه کسی پنیر مرا جابه‌جا کرده؟ | اسپنسر جانسون

    این موقع آدم کوچولوها از گرسنگی, نگرانی و اضطراب ضعیف شده بودند. هاو از انتظار کشیدن براي بهبودي شرایط خسته شده بود. او کم کم متوجه شد که هر چه بیشتر در این وضعیت بی پنیري باقی بمانند شرایط بدتر خواهد شد. هاو می دانست که دارند وقت خود را تلف می کنند. سرانجام, شروع به خندیدن به خودش کرد: «...
بالا