Usage for hash tag: نیل_گیمن

ساعت تک رمان

  1. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...بدون این‌که اسمم رو بدونی من رو شناختی. کورالین: اگه می‌خواستم صدات کنم چی؟ گربه دماغش را به نشانه خوشایند نبودن سوال، بالا کشید و گفت: صدا کردن گربه‌ها کار خوبی نیست، مثل این میمونه بخواي یه گردباد رو صدا بزنی. کورالین: موقع شام چی؟ نمی‌خواي صدات کنن؟ #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور...
  2. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...این‌قدر مقاومت نکن. وارد اتاق نشیمن شد، دو بار دست زد. صداي خش خشی آمد و موشی سیاه، پدیدار شد. موش به او نگاه می‌کرد. مادر جدید گفت: کلید رو برام بیار. موش به حرکت درآمد، سپس وارد دري که به آپارتمان کورالین ختم میشد، شد. برگشت و کلید را با خود آورد. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  3. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...تو خسته نمیشم و هیچ‌وقت ولت نمی‌کنم. اینجا تا ابد با من جات امنه. کورالین: اون‌ها ازم خسته نشدن، داري دروغ میگی. تو اون‌ها رو دزدیدي. مادر جدید: کورالین احمق. اون‌ها هر جا که باشن حالشون خوبه. کورالین به مادر جدیدش خیره شد. مادر جدید: بهت ثابتش می‌کنم. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور...
  4. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...کورالین از راهرو پایین رفت و در پایان به آئینه رسید. چیزي جز تصویر دختري مثل خودش در آن ندید. دختري که مانند خود او لباس پوشیده بود، به تازگی کمی گریه کرده بود اما چشم‌هایش، چشم واقعی بود، نه دکمه‌هاي سیاه و شمعی خاموش را در جا شمعی در دست گرفته بود. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  5. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...عاقل و باهوش سفر میکنم. تن صداياش طعنه آمیز بود، اما موهاي بدنش سیخ شده بود و دمش در هوا تکان میخورد. کورالین میخواست چیزي بگوید مثل " ببخشید" یا " دفعه قبل طول مسیر کمتر نبود؟" اما ناگهان، نور شمع مثل اینکه کسی دستش را روي آن گذاشته باشد، از بین رفت. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور...
  6. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...برگشت خونه و عینکش رو گذاشته بود. میگفت وقتی اونجا بود، از اینکه زنبورها نیشش بزنن، نمی‌ترسیده، داشته من رو نگاه میکرده. چون می‌دونست اگه اون هم باهام می‌اومد دیگه زنبورها دنبال جفتمون بودن. کورالین کلید را در سوراخ چرخاند. که با صداي بلندي همراه شد. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  7. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...را زیرورو کرد. سنگ سوراخدار را پیدا کرد و آن‌را در جیب لباسی که به تن داشت گذاشت. شمع را با کبریتی روشن کرد، و نور آتش در سرتاسر اتاق پخش شد، سپس کلید سیاه را برداشت. وقتی آن‌را در دست گذاشت، سرد بود. کلید را وارد سوراخ در کرد، ولی آن‌را نچرخاند. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  8. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...جونزه. پلیس: از وقت خوابت گذشته، نه خانوم جوون؟ کورالین: شاید، ولی من تماس گرفتم تا یه موردي رو گزارش کنم. پلیس: چه اتفاقی افتاده؟ کورالین: آدمربایی، پدر و مادرم رو دزدیدن و اون‌ها رو گذاشتن تو دنیاي پشت آئینه راهرو. پلیس: و میدونی کی دزدیدتشون؟ #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  9. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...دادند. پدر کورالین، دستش را دور مادر، حلقه کرده بود . در آئینه، پدر و مادر کورالین به او خیره شده بودند. پدر دهانش را باز کرد و حرفی زد اما کورالین چیزي نشنید. مادر، سریع، روي آنطرف آئینه نفس کشید و قبل از اینکه بخار روي شیشه آئینه محو شود روي آن نوشت: #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور...
  10. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...نیمه‌شب، تنها، کورالین شروع به گریه کرد. صدایی از آپارتمان خالی نمی‌آمد. پرید داخل تخت پدر و مادرش و پس از مدتی، به‌خواب رفت. با برخورد پنجه‌های سردي، از خواب بیدار شد. چشم‌هایش را باز کرد و چشمان سبز و بزرگی را دید که به او خیره شده بودند. گربه بود. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور...
بالا