Usage for hash tag: نیل_گیمن

ساعت تک رمان

  1. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...دادند. پدر کورالین، دستش را دور مادر، حلقه کرده بود . در آئینه، پدر و مادر کورالین به او خیره شده بودند. پدر دهانش را باز کرد و حرفی زد اما کورالین چیزي نشنید. مادر، سریع، روي آنطرف آئینه نفس کشید و قبل از اینکه بخار روي شیشه آئینه محو شود روي آن نوشت: #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور...
  2. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...نیمه‌شب، تنها، کورالین شروع به گریه کرد. صدایی از آپارتمان خالی نمی‌آمد. پرید داخل تخت پدر و مادرش و پس از مدتی، به‌خواب رفت. با برخورد پنجه‌های سردي، از خواب بیدار شد. چشم‌هایش را باز کرد و چشمان سبز و بزرگی را دید که به او خیره شده بودند. گربه بود. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور...
  3. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...کورالین: گمشدن، از دیروز ندیدهمشون. الان تنهام. فکر کنم از این به‌بعد هم باید تنها بمونم. دوشیزه اسپینک: به مادرت بگو ما بریده‌هاي امپراطوري گلاسگو رو، که قبلا بهش گفته بودیم، پیدا کردیم. وقتی میریام از اون‌ها حرف میزد، خیلی ازشون خوشش اومده بود. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  4. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...س*ی*نه‌اش بیرون بپرد. چشمانش را در تاریکی بست. ناگهان حس کرد، روي چیزي افتاده، و چشمانش را باز کرد. مبهوت، روي صندلی راحتی، در اتاق نشیمن افتاده بود. دري که از آن وارد دنیاي دیگر شده بود، با آجرهاي سفت و قرمز، بسته شده و او دوباره در خانه اصلی‌اش بود. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  5. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...کورالین: دیگه باید برم. دوباره دستش را داخل جیبش کرد. انگشتانش را دور سنگ، حلقه کرد. مادر جدید، سریع مثل یک عنکبوت، دستش را از روي شانه کورالین برداشت. مادر جدید: واقعا میخواي بري؟ کورالین: آره. پدر جدید: پس بعدا میبینیمت، کی برمیگردي؟ کورالین: آمم. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  6. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...رو دوست داري؟ کورالین: آره، فکر کنم. بیشتر از خونه خودمون بهم خوش میگذره. سپس وارد خانه شدند. مادر جدید: خوشحالم که خوشت اومده. چون ما دوست داریم فکر کنی اینجا خونته. اگه بخواي، میتونی تا ابد اینجا بمونی. کورالین دست‌هایش را در جیبش کرد و فکر کرد: همم. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور...
  7. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...بوي خوشی احساس میکنیم. سگ: بازم شکلات داري؟ کورالین یک شکلات دیگر به سگ داد. دوشیزه اسپینک خطاب به دوشیزه فورسیبل: نمیدونم چه‌جوري بهت بگم که کی هستم. سگ: این قسمت زود تموم میشه، بعدش ر*ق*ص رو شروع میکنن. کورالین: تا کِی طول میکشه؟ منظورم تئاتره‌. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  8. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...سر کورالین، فرو رفت. کورالین نفسش را رها کرد. سگ‌ها شروع به تشویق کردند. دوشیزه اسپینک به کورالین، یک جعبه خیلی کوچک شکلات داد و از او به خاطر اینکه داوطلب خوبی بود، تشکر کرد. کورالین به صندلی‌اش برگشت. سگ کوچولو: تو خیلی خوب بودي. کورالین: متشکرم. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  9. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...برداشت و گفت: این چاقو رو که دست گرفتم میبینید؟ سگ‌ها با فریاد جواب دادند: بله! دوشیزه فورسیبل ل با چشم‌بندي در دست: بسیار عالی! سگ‌ها همه تشویق کردند و کورالین باز هم دست زد. دوشیزه اسپینک برگشت و به رانش ضربه‌اي زد، سگ‌ها شروع به پارس کردن، کردند #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  10. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...سگ، نور چراغ را روي یک صندلی خالی انداخت. کورالین روي آن نشست و سگ هم از آنجا رفت. وقتی که روي صندلی نشسته بود و اطراف را نگاه میکرد، دریافت که ساکنین سایر صندلی‌ها، همه سگ هستند. صدایی از پشت استیج آمد. کورالین میدانست که این صداي صفحه موسیقی روي #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
بالا