...س*ی*نهاش بیرون بپرد. چشمانش را در تاریکی بست.
ناگهان حس کرد، روي چیزي افتاده، و چشمانش را باز کرد. مبهوت، روي صندلی راحتی، در اتاق نشیمن افتاده بود. دري که از آن وارد دنیاي دیگر شده بود، با آجرهاي سفت و قرمز، بسته شده و او دوباره در خانه اصلیاش بود.
#کورالین
#نیل_گیمن
#ملینا_نامور
#محمد_بختیاری