خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

ساعت تک رمان

  1. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...آپارتمان خودشان به راه افتاد، بعد ایستاد و اطرافش را نگاه کرد. به مه نگاه کرد، شبیه دنیاي ارواح بود. کورالین با خود اندیشید: خطر؟ هیجان زده به نظر میرسید. واقعا چیز بدي هم به نظر نمیآمد. از پله‌ها بالا رفت، دستش را دور سنگ جدیدش، سخت، مشت کرده بود. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  2. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...دوشیزه فورسیبل داخل آن را با دقت نگاه کرد، سرش را تکان داد، و سپس دوباره داخل فنجان را نگاه کرد و گفت: اوه عزیزم، حق با تو بود، آپریل. اون تو خطره. دوشیزه اسپینک، پیروزمندانه گفت: دیدي، میریام، چشم‌هام همونیه که قبلا بود... کورالین: من تو چه خطري‌ام؟ #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  3. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...در یک فنجان صورتی رنگ چینی با نعلبکی، چاي ریخت و با بیسکویت گاریبالدي برایش آورد. دوشیزه فورسیبل، به دوشیزه اسپینک نگاه کرد، بافتنی‌اش را کنار گذاشت و نفس عمیقی کشید، گفت: - به‌ هرحال، آپریل، دارم بهت میگم، قبول کن که اون سگ پیر هنوز میتونه زنده بمونه #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور...
  4. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...به او داد و گفت: یه چیزي بکش. کورالین سعی کرد، مه را بکشد. ده دقیقه بعد، هنوز برگه سفید بود و در گوشه‌اي از آن، با حروف کمرنگ و در هم نوشته شده بود: مه. شروع به غرغر کرد و برگه را به مادرش داد. مادر آن را نگاه کرد و گفت: - مم. خیلی مدرنه، عزیزم! #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  5. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...او از پله‌هاي خانه، که از جلوي آپارتمان کورالین شروع و تا جلوي در خانه خودش ادامه داشت، پایین آمد. خیلی آهسته راه میرفت. کورالین زیر پله‌ها منتظر بود. پیرمرد: موش‌ها از مه خوششون نمیآد، باعث میشه سبیل‌هاشون شل بشه. کورالین: منم زیاد از مه خوشم نمی‌آد. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور...
  6. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...لباسم بودم، اون‌ها برام گل میفرستادن. کورالین: کی‌ها؟ دوشیزه اسپینک، محتاطانه اطرافش را نگاه کرد، نگاهی از روي یکی از شانه‌هایش انداخت و سپس از روي شانه دیگرش هم نگاهی دیگر انداخت، طوري در مه نگاه می‌کرد که نکند کس دیگري هم آنجا باشد و حرفش را بشنود. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  7. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...دندانهاي تیز و زرد، شروع به سرودن کردند: کوچکیم اما زیاد زیادیم، کوچکیم قبل از تو اینجا بودیم وقتی بروی این‌جا ھستیم. صدايشان بلند و پچ پچ مانند و کمی غرغرو بود. باعث شدند کورالین احساس ترس کند. سپس کورالین کمی دیگر خواب دید و بعد از آن هیچ خوابی ندید. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور...
  8. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...موجود سیاهرنگ وارد اتاق نشیمن شد و کورالین او را با اضطراب تعقیب کرد. اتاق تاریک بود. تنها منشا نور از راهرو بود، و کورالین که در چارچوب در ایستاده بود، سایه‌اي بزرگ روي فرش ، مانند زنی لاغر و غول‌پیکر روي فرش اتاق نشیمن ایجاد کرده بود. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #halcyon #محمد_بختیاری
  9. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...طبقه تبدیل شد، اون رو با آجر بستند. اونطرف دیوار، یه خونه خالیه، همونی که هنوز فروخته نشده. مادر، در را بست و دسته کلید را روي چارچوب در آشپزخانه گذاشت. کورالین: قفلش نکردي. مادر، شانه‌هایش را بالا انداخت: چرا قفلش کنم؟ وقتیکه به جایی نمیرسه. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #halcyon...
  10. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...نشیمن جایی بود که خانواده جونز، وسایل گران‌قیمت خود را که از مادربزرگ به ارث برده بودند، نگه میداشتند. کورالین اجازه ورود به آنجا را نداشت. کسی آنجا نمیرفت. فقط جاي وسایل گران‌قیمت بود.) پدر: به شرطی که دردسر درست نکنی و به چیزي هم دست نزنی. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #halcyon...
بالا