پارت دهم
***
فریادی به دلیل خشم و غمی که در دلش سنگینی میکرد، کشید و جام شیشهای نو*شی*دنی را به گوشهای از اتاق پرتاب کرد. خدمتکار بیچاره که میترسید این خشم گریبان او را نیز بگیرد، با عجله به سمت جام شکسته رفت و مشغول جمع کردن خورده شیشهها از روی زمین شد.
سخنان هلن برایش خیلی گران تمام شده...