خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

ساعت تک رمان

  1. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    پارت سیزدهم هر چه تلاش کرد، هیچ چیز جز موهای پرکلاغی بلند مرد ندید. این مرد کیست که به راحتی چنین رفتاری با ماریا دارد؟ چرا سربازان از ماریا حساب بردند؟ چرا ماریا پیش این مرد لباسی درخشان و هم‌رنگ چشمان نیلی متالیکش به تن دارد؟ قبل از آن که فرصت کند سؤالات درون مغزش را تحلیل کند، مغزش باز هم...
  2. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    پارت یازدهم به پشت اتاقی که کلارا در آن اقامت داشت، رسید. دستش را برای بازگشایی درب سپید رنگ بالا آورد؛ اما با شنیدن صدای خنده‌هایش پشیمان شد و راه آمده را بازگشت. حیف بود اگر این لحظات را نابود می‌کرد. حال که این ماجرا به اتمام رسیده؛ ماریا تازه به خودش آمده و متوجه حال بیمارش شده است. با...
  3. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    پارت دهم *** فریادی به دلیل خشم و غمی که در دلش سنگینی‌ می‌کرد، کشید و جام شیشه‌ای نو*شی*دنی را به گوشه‌ای از اتاق پرتاب کرد. خدمتکار بی‌چاره که می‌ترسید این خشم گریبان او را نیز بگیرد، با عجله به سمت جام شکسته رفت و مشغول جمع کردن خورده شیشه‌ها از روی زمین شد. سخنان هلن برایش خیلی گران تمام شده...
  4. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    پارت نهم *** دوباره جلوی آن درخت نحس ایستاده بود. عقب گرد کرد تا این مکان منحوس را ترک کند. زانوانش دیگر توان تحمل وزنش را نداشتند و برداشتن حتی یک قدم دیگر، برایش بسیار دشوار بود؛ اما اگر این‌جا کنار می‌کشید، همه چیز نابود میشد. با دست راستش مانع زمین خوردن خودش شد و دوباره روی دو پایش...
  5. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    پارت هشتم به خوبی می‌دانست که حق با جیمز است و پدرش توانایی دارد به راحتی او را دور بیندازد و به نسبت‌های خونی، کم‌ترین اهمیت را ندهد؛ اما در این زمان تردید جایز نبود؛ باید ماریا را نجات می‌داد. آرام به سمت درب چوبی اتاق قدم برداشت. دستش را روی دستگیره گذاشت و قبل از پایین آوردن آن، نفسی گرفت و...
  6. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    پارت هفتم استیکس پوزخندی زد و گفت: - جالبه! ولی فراموش نکن، الان اسیر منی دختر جون... . دستش را از لای میله‌های آهنین رد کرد و با گیر انداختن یقه‌ی ماریا، او را از روی زمین بلند کرد و جلو کشید. صورتش را نزدیک برد و ادامه داد. - بهتره بیشتر حواست رو جمع کنی! ماریا به زور تحمل می‌کرد و در تلاش...
  7. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    پارت ششم دیده‌اش تار شد و از هوش رفت. *** قصر در هیاهو بود. دیشب یک دو رگه به قصر حمله کرده، خواهر زاده‌ی پادشاه زخمی و ملکه‌‌ی آینده‌ی کشور ربوده شده. این حجم از اتفاق فشار زیادی روی دوش حکومت گذاشته؛ اما مانند هر زمان دیگه‌ای، تنها چیزی که برای مثلاً پادشاه کشور مهم شده؛ درد و دل کردن با...
  8. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    پارت پنجم دستش را مشت کرد و از لای دندان‌های چفت شده‌اش غرید. - گندش بزنن! با یک تصمیم ناگهانی، پرید و روی اسب نشست و به او دستور حرکت داد. به این امید که شاید بدون آن که کسی آسیب ببیند، این مکان را ترک کند؛ اما فیلیکس مصمم بود جلوی این جنایتکار ناشناس را بگیرد. ماریا با بی‌چارگی، وردی زیر ل*ب...
  9. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    پارت چهارم پس از چند لحظه‌ی سرشار از سکوت، از جایش برخاست و خطاب به ماریا گفت: - من میرم پیش جیمز و سلنا، برمی‌گردم. ماریا به لبخندی اکتفا کرد و شاهد رفتن او شد. زنگ‌های خطر زیادی در گوشش به صدا درآمدند؛ اگر این جواهر همانی باشد که کل مدت گمش کرده بودند، چه اتفاقی می‌افتاد؟ نمی‌توانست درست فکر...
  10. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    پارت سوم لبخندی به دلیل اجبار زد. سکوتی شکست‌ناپذیر، میانشان برپا شده بود. کلارا برای شکست این جو سنگین پیش قدم شد. - راستی، جیمز رو دیدی؟ مطمئناً اون هم خیلی دلتنگته. سپس بدون آن که منتظر جوابی از سوی او باشد، از جایش برخاست. دامن سرخش را با دستش تکاند و دو لنگه کفشی که هر کدام را به سویی...
بالا