Usage for hash tag: بانوی_عدالت

ساعت تک رمان

  1. Sarina_SA887

    درحال تایپ رمان بانوی عدالت | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...- دلتنگتم بانو. بالاخره یک ساعت گذشت. از روی تخت بلند شد و از اتاقش بیرون رفت. کلارا را دید؛ که سرش را پایین انداخته بود و به سمت اتاقش می‌رفت. - همه خواهر دارن؛ ما هم خواهر داریم! یه سراغی از من نمی‌گیره که. کلارا متعجب برگشت و با ذوق گفت: - جیمز به هوش اومدی؟ #بانوی_عدالت #سارینا...
  2. Sarina_SA887

    درحال تایپ رمان بانوی عدالت | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...هق می‌زد و به حال برادرش می‌گریست. ماریا با مهربانی کلارا را به آ*غ*و*ش کشید و دستش را نوازش وار بر موهای کلارا کشید. - هیش، نگران نباش. نمی‌دونم چی‌شده؛ ولی می‌دونم برادر تو خیلی قویه. خودش هم نگران بود. خیلی هم نگران بود. اما الویتش را آرام کردن کلارا قرار داد. #بانوی_عدالت #سارینا...
  3. Sarina_SA887

    درحال تایپ رمان بانوی عدالت | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...تخت در حالی که بی‌هوش بود؛ دید. به شدت خشم‌گین بود. چه کسی جرئت انجام چنین جرمی را داشت؟ دستانش را مشت کرد و به دیوار کوبید. از شدت خشم متوجه دردی که داشت نشد. یکی از خدمت‌کارها با عجله به سمت رابرت آمد؛ تعظیمی کرد و گفت: - سرورم! لطفاً به خودتون آسیب نزنین. #بانوی_عدالت #سارینا #انجمن_تک_رمان
  4. Sarina_SA887

    درحال تایپ رمان بانوی عدالت | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...است. چه اتفاقی افتاده؟ چرا این‌ حجم از خون را از دست داده است؟ چه کسی جرئت کرده چنین بلایی بر سر شاهزاده کشور بیاورد؟ با احتیاط جیمز را در آ*غ*و*ش گرفت و سوار آذرخش شد. به سرعت به سمت قصر می‌تاخت. باید او را به سرعت پیش طبیب سلطنتی می‌رساند. - یکم تحمل کن. رسیدیم. #بانوی_عدالت #سارینا #انجمن_تک_رمان
  5. Sarina_SA887

    درحال تایپ رمان بانوی عدالت | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...تا به‌ این زمان از این‌کار حراس داشت اما حال مطمئن بود تنها راهشان است. قدرتش را به سمت شرور فرستاد و او را نابود کرد. او از قدرتی استفاده کرد که ازش متنفر بود. از قدرتی که روی قصد نابود کردنش را داشت. او این‌کار را برای کسی انجام داد که از نظرش ارزش‌اش را داشت. #بانوی_عدالت #سارینا...
  6. Sarina_SA887

    درحال تایپ رمان بانوی عدالت | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...که میگم هلن! دیگه توماس نیست که از تو و پسرت مراقبت کنه ممکنه مورد حمله قرار بگیرین. - بسیار خب، ولی بهتره بعد راجبش حرف بزنیم. رابرت سرش را به معنای تایید تکان داد و رو به یکی از خدمت‌کارها گفت: - بانو و شاهزاده رو به سمت اتاقشون راهنمایی کنین. - چشم عالیجناب. #بانوی_عدالت #سارینا...
  7. Sarina_SA887

    درحال تایپ رمان بانوی عدالت | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...میان این تاریکی است. تپش قلب تو، عدالتی در این دنیای ناعادلانه است. نجوای عاشقانه‌ی تو، همدم شب‌هایم است. آ*غ*و*ش تو حصار امن من است. با من می‌مانی دیگر؟ دست‌هایت را می‌گیرم و زمزمه می‌کنم: بمان که تنها با تو می‌توانم تعادل را در این دنیای پر از هرج و مرج بیابم! #بانوی_عدالت #سارینا #انجمن_تک_رمان
بالا