خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

ساعت تک رمان

  1. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    پارت بیست و سوم دستانش مشت شد. دلش می‌خواست صورت این مرد را با دیوار یکی کند؛ اما با توجه به شرایط، نفس عمیقی کشید و با سکوت جواب وقاحت استیکس را داد. با دیدن سکوت فیلیکس، پوزخندی زد و به جایگاه قبلی‌اش بازگشت. کلارا با تعجب به پسرک دروغگو خیره شده بود. پس حرف‌های چند لحظه پیشش همه دروغ بودند؟...
  2. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    پارت بیست و دوم اما این‌طور، زیادی جالب نمی‌شد. او تا به این حد با قربانیانش مهربان نبود که کار را یک جا تمام کند. تا ترس جان او را در بر نمی‌گرفت و التماس‌هایش را نمی‌شنید، کار را تمام نمی‌کرد. - نظرت چیه رابرت؟ این که قلبت رو خارج از س*ی*نه‌ات ببینی حس قشنگی نیست؟ چشمانش تا آخرین حد ممکن گشاد...
  3. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    پارت بیست و یکم آب‌ دهانش را باصدا قورت داد و به استیکس که موهای قهوه‌ای‌اش را روی صورت سفیدش به هم ریخته بود، خیره شد. - چی شد که به این‌جا اومدی؟ استیکس، سیگارش را از ل*ب‌های خشکش فاصله داد. آن را درون گلدان رزی که مثلاً ارمغان صلح میان آن دو بود، انداخت و به شکل اصلی خود بازگشت. موهای سیاهش...
  4. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    پارت بیستم دیگر برایش مهم نبود کسی که درون آغوشش پناه گرفته، فیلیکس است و حسش نسبت به او چیست. برایش مهم نبود چقدر از او نفرت داشت، فیلیکس درکش کرد و همین برایش کافی بود. او نیاز داشت به آغوشی که درکش کند و حال، درونش است. به اشک‌هایش اجازه داد ببارند. امنیت درون این آ*غ*و*ش را با هیچ چیز عوض...
  5. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    پارت نوزدهم حال خودش هم، دست کمی از حال کلارا نداشت. مشت دستانش هر لحظه بیشتر فشرده میشد و هر لحظه، احتمال خورد شدن استخوان‌های دستانش بیشتر از قبل میشد. قسم خورده بود از کلارا مراقبت کند؛ اما حال، این دختر از خودش هم ماتم‌زده‌تر است. - درکت می‌کنم، چون خودم هم تمام این لحظات رو با تک‌تک...
  6. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    پارت هجدهم - عجیبه! چقدر زود همه یادشون رفت. با شنیدن صدایی که در مغزش آشنا بود، روی برگرداند و با فیلیکس رو‌به‌رو شد. هر زمانی بود، فرار می‌کرد یا بابت اومدنش معذب میشد؛ اما این بار خنثی و بی‌هیچ حسی به او خیره شد. - به هوش اومدی؟ با دلتنگی تک‌تک اجزای صورت کلارا را زیر نظر گذراند. دلش پرپر...
  7. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    پارت هفدهم به اشک‌هایش اجازه داد ببارند؛ بی‌آن که بخواهد مخفی‌شان کند. ماریا محرمش بود. - چرا همه از من انتظار دارن؟ مگه من کلاً چند سالمه؟ واقعاً حق داشت؛ ماریا پس از هزاران سال زندگی هنوز هم تحمل این اتفاقات را نداشت چه برسد به پسرک بیست و دو ساله، چه انتظاری از او داشتند؟ چطور می‌خواستند...
  8. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    پارت شانزدهم *** «چهار روز بعد» با خشم به سمت اتاقش رفت. روی تخت دونفره‌ی سپیدش نشست و سرش را در دست گرفت. چنگی به موهای بورش انداخت و چشمان سبز رنگ را بست. هنوز حتی یک هفته از مرگ پدرش نگذشته بود که همه این‌گونه منتظر به تخت نشستن او بودند. هنوز حتی لباس سیاه از تنش خارج نشده؛ چطور...
  9. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    پارت پانزدهم دخترک که منتظر این آ*غ*و*ش بود، بغضش ترکید و خود را درون آ*غ*و*ش برادرش پنهان کرد. - بابا... بابا... . با ساکت شدن کلارا، تازه توانست صدای گریه‌های عمه‌اش را بشنود. سرش را چرخاند و با دیدن هلن که روی سرامیک‌هایی که جای سفید، سرخ شده‌اند، سقوط کرده و موهای یخی‌اش اطراف صورتش را احاطه...
  10. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    پارت چهاردهم دستان یخ‌زده‌ی حامی از دست رفته‌اش را میان دست‌های لرزان خود به اسارت درآورد. مگر چند وقت گذشته که این گونه جسمش یخ زده بود؟ دستش را ب*و*سید و به گونه‌اش چسباند. هوای دریای چشمانش، طوفانی شده بود. ل*ب‌هایش را از هم باز می‌کرد تا نام زیبای پدرش را زمزمه کند؛ اما هیچ چیز از میان لبانش...
بالا