• رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

Usage for hash tag: ژاکاو

ساعت تک رمان

  1. Melina.N

    در حال پیشرفت رمان یوتوپیا | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...نیست من چجوری حرف شما رو باور کنم؟ مجبورم پرده ترس رو از روبه‌روی صورتم کنار بزنم مجبورم مثل دیوونه‌ها بپذیرم‌‌؛ ولی باید بشه چون این منم! ژاکاوی که فرید باید مثل سگ ازش بترسه! *** وارد ویلا که میشم یکی از بادیگارد‌ها که کت و شلوار رسمی هم به تن داره با تعجب نگاهم می‌کنه. زود دستش رو داخل...
  2. Melina.N

    در حال پیشرفت رمان یوتوپیا | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...یکی از پلیس‌های اون‌جا میگه: - مطمئنی؟ این کار مسخره بازی نیست! اگه بریم و چیزی پیدا نکنیم چی؟ - من مطمئنم! آقای کریمی متفکر پاسخ میده: - برگرد خونه! اون الان می‌دونه تو میای و همه چی رو میگی. اگه این‌جور که میگی باشه اقا فرید باید خیلی باهوش باشه. #یوتوپیا #ژاکاو #ملینا_نامور #انجمن_تک_رمان
  3. Melina.N

    در حال پیشرفت رمان یوتوپیا | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...چه دیوونه‌ایه! - میشه من و کلانتری ببرید؟ لطفا! با کنجکاوی میگه: - من دنبال دردسر نیستم دختر‌جون! چی شده که این موقعه شب این بیرونی؟ چی‌کار کردی؟ دیگه کم‌کم اشکم در میاد و با التماس میگم: - تو رو قرآن! هیچ‌کاری نکردم‌. یه مشت خلافکار می‌خوان اذیتم کنن‌. #یوتوپیا #ژاکاو #ملینا_نامور...
  4. Melina.N

    در حال پیشرفت رمان یوتوپیا | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...و پشتم ببینمش. دلم نمی‌خواد دوباره موهای قشنگم زیر دست‌های کثیفش کشیده بشه. نمی‌خوام گونه‌هام از سیلی‌هاش گلگون بشه. دلم نمی‌خواد! #یوتوپیا #ژاکاو #ملینا_نامور #انجمن_تک_رمان این پارت تا نوشته بشه ۱۰۰ بار پاک شده پس لطفا پس از مطالعه داخل گفتمان نظرتون رو بگید. لینک گفتمان هم داخل صفحه...
  5. Melina.N

    در حال پیشرفت رمان یوتوپیا | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...صدای چرخش کلید از پشت در میاد و متوجه می‌شم من قراره این‌جا زندانی بشم. می‌دونم دروغ میگه ریحانه جایی نرفته؛ ولی مطمئنم مهمون‌هامون خونه‌هاشون رفتن‌. البته این هم می‌تونه امکان داشته باشه که همشون مثل فرید ع*و*ضی باشن. شاید هم داخل خونه هستن و چیزی نمیگن. #یوتوپیا #ژاکاو #ملینا_نامور...
  6. Melina.N

    در حال پیشرفت رمان یوتوپیا | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...داره و مهم‌تر زن فرید هستش چرا نباید مثل این‌ها ع*و*ضی باشه؟ اون هم مثل ارسلان همیشه در ظاهر خیلی خوب بود؛ اما من حتی نمی‌تونم به این فکر کنم که چقدر دیوونه و ساده بودم. از برخورد زخم کمرم با تخت جیغ کوتاهی می‌کشم. احساس می‌کنم درد به استخونمم رسیده. #یوتوپیا #ژاکاو #ملینا_نامور #انجمن_تک_رمان
  7. Melina.N

    در حال پیشرفت رمان یوتوپیا | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...ادامه میدم. - کار... قا... قاچاق کودک هستید! با پوزخند نگاهم می‌کنه و موهام مشکی کوتاهش رو با دست‌هاش، شلخته تکون میده. - حساب نیست! دیر فهمیدی ژاکاو! حالم خوب نیست درد بدنم هر دقیقه بیشتر میشه. تنها حسی که دارم تنفره و ترس، تا حالا این دو تا حس رو این‌جوری از نزدیک حس نکرده بودم! *** داخل...
  8. Melina.N

    در حال پیشرفت رمان یوتوپیا | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    *** فرید با خنده نگاهم می‌کنه و یهو داد میزنه: - ژاکاو! دختره بامزه! می‌خواستی فرار کنی؟ اونم با پسر من؟ دوباره می‌خنده و خیلی آروم انگشت‌هاش رو روی دستم تکون میده. از ترس گوشه ماشین کِز کردم و با چشم‌های گرد حرکاتش رو نگاه می‌کنم. - حتماً این هم نپرسیدی که چرا بادیگارد‌ها به جای چک کردن اون همه...
  9. Melina.N

    در حال پیشرفت رمان یوتوپیا | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...می‌رسم می‌ترسم چادر رها بشه و من از این فاصله زمین بی‌افتم. شاید فاصله‌اش آن‌چنان زیاد نبود اما مطمئناً جوری بود که بی‌افتم زمین و یک دقیقه بعد ژاکاوی برای کشیدن این همه سختی نباشه. بیشتر میرم پایین و به این فکر می‌کنم که اگه از در اصلی رفته بودیم حتما کلی بادیگارد دیده بودنمون و به فرید خبر...
  10. Melina.N

    در حال پیشرفت رمان یوتوپیا | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...و میده. - ما برای پارچه پیدا کردن وقت نداریم عزیزم! دستم رو می‌گیره و ادامه میده: - نترس چادر و بگیر و برو پایین! منم میام. سرم رو تکون میدم و با ترس چادر رو می‌گیرم. #یوتوپیا #ژاکاو #ملینا_نامور #انجمن_تک_رمان مثلا شاید نویسنده دوست داشته باشه توی پارت بعد، بلایی سر ژاکاو بیاد! نظرتون چیه؟
بالا