Usage for hash tag: ژاکاو

ساعت تک رمان

  1. .Melina.

    در حال ویرایش رمان یوتوپیا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...زدن ل*ب‌هام جدا می‌کنه. - عزیزم! هِم... خوشگلی‌ها! کم‌کم چشمه‌اشک می‌جوشه و از ترس شروع می‌کنم به سکسکه! - من وقتی لوم دادی رفتم خارج تا بقیه قاچاق بچه‌هام رو فراری بدم؛ ولی خبر رسیده جنازه‌ها رو هم لو دادی؟ پسرم و بادیگارد‌هام؟ خیلی جرعت داشتی نازَکَم! #یوتوپیا #ژاکاو #ملینا_نامور...
  2. .Melina.

    در حال ویرایش رمان یوتوپیا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...ساده و نقلیه و همین قشنگش کرده. روی مبل قهوه‌ای سه نفره روبه‌روی تلویزیون کوچولو می‌شینم و میگم: - خدایا چشم‌هام درد می‌کنه! درد! در زده میشه. چشم‌هام چهارتا میشه یعنی کیه؟ کسی این‌جا من رو نمی‌شناسه! #یوتوپیا #ژاکاو #ملینا_نامور #انجمن_تک_رمان لطفاً نظرتون رو داخل گفتمان رمان یوتوپیا بگید❤️🍓
  3. .Melina.

    در حال ویرایش رمان یوتوپیا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...منطقه هستش خیلی نقلیه برای یه نفر خیلی خوبه؛ لطفا لجبازی نکنید یه مدت اون‌جا زندگی کنید تا بتونیم فرید رو هم دستگیر کنیم اون‌جا باز می‌دونید که یه سرپناهی هم دارید‌. اگر کمکی هم بخواید من هستم مثل خواهرم می‌مونید منم برای زندگی خواهرم هرکاری می‌کنم! #یوتوپیا #ژاکاو #ملینا_نامور #انجمن_تک_رمان
  4. .Melina.

    در حال ویرایش رمان یوتوپیا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...نیست من چجوری حرف شما رو باور کنم؟ مجبورم پرده ترس رو از روبه‌روی صورتم کنار بزنم مجبورم مثل دیوونه‌ها بپذیرم‌‌؛ ولی باید بشه چون این منم! ژاکاوی که فرید باید مثل سگ ازش بترسه! *** وارد ویلا که میشم یکی از بادیگارد‌ها که کت و شلوار رسمی هم به تن داره با تعجب نگاهم می‌کنه. زود دستش رو داخل...
  5. .Melina.

    در حال ویرایش رمان یوتوپیا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...یکی از پلیس‌های اون‌جا میگه: - مطمئنی؟ این کار مسخره بازی نیست! اگه بریم و چیزی پیدا نکنیم چی؟ - من مطمئنم! آقای کریمی متفکر پاسخ میده: - برگرد خونه! اون الان می‌دونه تو میای و همه چی رو میگی. اگه این‌جور که میگی باشه اقا فرید باید خیلی باهوش باشه. #یوتوپیا #ژاکاو #ملینا_نامور #انجمن_تک_رمان
  6. .Melina.

    در حال ویرایش رمان یوتوپیا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...چه دیوونه‌ایه! - میشه من و کلانتری ببرید؟ لطفا! با کنجکاوی میگه: - من دنبال دردسر نیستم دختر‌جون! چی شده که این موقعه شب این بیرونی؟ چی‌کار کردی؟ دیگه کم‌کم اشکم در میاد و با التماس میگم: - تو رو قرآن! هیچ‌کاری نکردم‌. یه مشت خلافکار می‌خوان اذیتم کنن‌. #یوتوپیا #ژاکاو #ملینا_نامور...
  7. .Melina.

    در حال ویرایش رمان یوتوپیا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...و پشتم ببینمش. دلم نمی‌خواد دوباره موهای قشنگم زیر دست‌های کثیفش کشیده بشه. نمی‌خوام گونه‌هام از سیلی‌هاش گلگون بشه. دلم نمی‌خواد! #یوتوپیا #ژاکاو #ملینا_نامور #انجمن_تک_رمان این پارت تا نوشته بشه ۱۰۰ بار پاک شده پس لطفا پس از مطالعه داخل گفتمان نظرتون رو بگید. لینک گفتمان هم داخل صفحه...
  8. .Melina.

    در حال ویرایش رمان یوتوپیا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...صدای چرخش کلید از پشت در میاد و متوجه می‌شم من قراره این‌جا زندانی بشم. می‌دونم دروغ میگه ریحانه جایی نرفته؛ ولی مطمئنم مهمون‌هامون خونه‌هاشون رفتن‌. البته این هم می‌تونه امکان داشته باشه که همشون مثل فرید ع*و*ضی باشن. شاید هم داخل خونه هستن و چیزی نمیگن. #یوتوپیا #ژاکاو #ملینا_نامور...
  9. .Melina.

    در حال ویرایش رمان یوتوپیا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...داره و مهم‌تر زن فرید هستش چرا نباید مثل این‌ها ع*و*ضی باشه؟ اون هم مثل ارسلان همیشه در ظاهر خیلی خوب بود؛ اما من حتی نمی‌تونم به این فکر کنم که چقدر دیوونه و ساده بودم. از برخورد زخم کمرم با تخت جیغ کوتاهی می‌کشم. احساس می‌کنم درد به استخونمم رسیده. #یوتوپیا #ژاکاو #ملینا_نامور #انجمن_تک_رمان
  10. .Melina.

    در حال ویرایش رمان یوتوپیا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...ادامه میدم. - کار... قا... قاچاق کودک هستید! با پوزخند نگاهم می‌کنه و موهام مشکی کوتاهش رو با دست‌هاش، شلخته تکون میده. - حساب نیست! دیر فهمیدی ژاکاو! حالم خوب نیست درد بدنم هر دقیقه بیشتر میشه. تنها حسی که دارم تنفره و ترس، تا حالا این دو تا حس رو این‌جوری از نزدیک حس نکرده بودم! *** داخل...
بالا