Usage for hash tag: ژاکاو

ساعت تک رمان

  1. .Melina.

    در حال ویرایش رمان یوتوپیا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    عوض کرده بود و دستش رو به کمرش گرفت و گفت: - فرید زود باش بلند شو باید اتاق ژاکاو رو بهش نشون بدیم. فرید سرش رو تکون داد و از جاش بلند شد. به سمتم اومد و با متانت دستم رو گرفت و به بالای پله‌ها بردتم وقتی از پله‌ها رفتیم بالا تونستم دو تا در رو ببینم که مطمئنا یکیش اتاق ریحانه و فرید بود و یکیش...
  2. .Melina.

    در حال ویرایش رمان یوتوپیا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    - خوش اومدی به خونه ژاکاو گل. باورم نمیشد، امکان نداشت انقدر سریع، از شدت خوشحالی داشتم دیوونه میشدم با جیغ بالا پایین پریدم که فهمیدم جلوی نگاهشونم. با خجالت سرم رو پایین انداختم و روی پله‌ها منتظرشون وایستادم. خانم ارجمند با لبخند در رو باز کرد. با دیدن داخل خونه واقعا خون توی رگ‌هام یخ بست...
  3. .Melina.

    در حال ویرایش رمان یوتوپیا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...و به جلو خیره شد اقای ارجمند هم با اخم به جلو خیره بود و گاهی یه سیگار می‌کشید. چند دقیقه گذشت که اقای ارجمند از توی اینه بهم لبخند زد و گفت: - ژاکاو، اسمت به چه معنیه؟ لبخند پررنگی زدم و گفتم: - ژاکاو به معنی پژمرده هستش اما تو گویش کُردی معنیِ پریشونی میده. خانم ارجمند هم لبخند زد و وارد...
  4. .Melina.

    در حال ویرایش رمان یوتوپیا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...چونش گذاشته بود و با اخم و متانت جوری که انگار تمام قدرت‌های دنیا برای اونه شروع کرد به صحبت. - من هم فرید هستم همسر ریحانه خوشبختم از اشناییت ژاکاو گل. خندیدم و گفتم: - من هم، همچنین. باز خندیدم و سرم رو پایین انداختم. - ژاکاو خانواده ارجمند می‌خوان تو رو به فرزند خوندگی بگیرن و بشی دخترشون...
  5. .Melina.

    در حال ویرایش رمان یوتوپیا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    *ژاکاو* نفس عمیقی کشیدم و نگاهم رو به آسمون آبی رنگ بالای سرم دوختم. این آسمون تمام منظره‌ی دلنشین من توی این چند سال بود. همیشه از دیدن آسمون صاف با ابرهای سفید، آرامش عمیقی به دلم سرازیر میشد. آسمونی با رنگ آبی دلنشین و ابرهای پفکی سفید با پرنده‌های کوچولوکوچولو که از اون بالا شبیه دسته‌ای از...
بالا