Usage for hash tag: ملینا_مدیا

ساعت تک رمان

  1. .Melina.

    در حال ویرایش رمان یوتوپیا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...و اون حرف‌هایی بهم زد که دلم شکست اما اون مادرمه و من فکر نمی‌کنم هیچ وقت دلش بخواد یه بچه رو اذیت کنه من فقط یه مقدار باید استراحت کنم. من ترسیدم من از این خونه و ادم‌هاش ترسیدم اما از یه طرفم به چشم‌هام اعتماد ندارم من دلم نمی‌خواد باور کنم ریحانه ادم بدیه. #یوتوپیا #ملینا_مدیا...
  2. .Melina.

    کامل شده رمان آتشگرگیتی | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...چرا اومدم این‌جا؟ اصلاً مگه روان‌پزشکم نگفت ازشون دور باش؟ دستم رو مشت کردم. بلند شدم و توی چشم‌های همشون نگاه کردم و جلوی پاهای همشون تُف کردم. - تف به پدری تو! تف به مادری تو! تف به عاشقی تو! مگه من بچه‌تون نیستم؟ آخه نامردا من این‌همه زجر کشیدم؛ ندیدین! #آتشگر_گیتی #ملینا_مدیا #انجمن_تک_رمان
  3. .Melina.

    کامل شده رمان آتشگرگیتی | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    مقدمه: ب*وسه از ل*ب‌های تو بر لبان مرده‌ام جان می‌دهد. #فروغ_فرخزاد #آتشگر_گیتی #ملینا_مدیا #انجمن_تک_رمان
  4. .Melina.

    در حال ویرایش رمان یوتوپیا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...از داخل اتاق ریحانه و فرید بود اما من اجازه نداشتم از اتاقم بیام بیرون و همین الانشم اگه یکیشون می‌فهمید خیلی بد میشد اما دلم رو به دریا زدم من بلاخره باید می‌فهمیدم این صدای جیغ برای چیه به سمت در رفتم و در رو که باز بود کمی هول دادم تا بتونم داخل رو ببینم؛ #یوتوپیا #ملینا_مدیا #انجمن_تک_رمان
  5. .Melina.

    در حال ویرایش رمان یوتوپیا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...کرد و گفت: - بگو عزیزم. با لبخند خشکی گفتم: - میشه بدونم این لیموزین‌ها برای چی هی اینجا میان؟ صورت ریحانه قرمز شد و به تلخی گفت: - وقتی رفتیم پرورشگاه یادم نمیاد بهشون گفته باشم بچه فضول می‌خوام! با اخم و ناراحتی بهش خیره شدم که بلند شد و از اتاق بیرون رفت. #یوتوپیا #ملینا_مدیا #انجمن_تک_رمان
  6. .Melina.

    کامل شده برف‌های روزگار | ملینا نامور

    ...دل‌های سرد نشوند و فقط وای بر آنهایی که خودشان دل‌ها را سرد می‌کنند؛ تاوان این درد‌ها یا به قیمت جان است یا به قیمت زجر و دل شکستگی و من به خودم میگویم افرین اِما تو خیلی خوب در آب‌ها شنا کردی. پاها‌یم را در پله‌های ابری گذاشتم و همراه دخترکم به آسمان رفتیم. #یوتوپیا #ملینا_مدیا #انجمن_تک_رمان
  7. .Melina.

    کامل شده فورلسکت | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...میگویند از بین ابر‌ها ما را نگاه می‌کنی؟ صدایت هنوز در گوشم نجوا میدهد سمفونی مورد علاقه من. بویت بهتر از بوی بهار، نگاهت قشنگ‌تر از شکوفه‌ها، چه شد؟ همه در بین ستاره های براق در اسمان پنهان شد. صدایت را دیگر نمی‌شنوم، دست‌هایت را دیگر نمی‌گیرم. چه شد؟ #دلنوشته_فورلسکت #ملینا_مدیا #انجمن_تک_رمان
  8. .Melina.

    کامل شده فورلسکت | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...بودن را چرا، ساده بودن را تجربه کردیم با خبر بودن را نه اشک‌ها می‌توانند روی گونه‌ها عاشقانه با هم برقصند؟ بغض‌ها می‌توانند توی گلو‌هایمان بنشینند و خفه‌مان کنند؟ دست‌ها چی؟ صدا‌ها؟ لبخند‌ها؟ می‌توانند خاموش بشوند؟ می‌توانند سرد بین خاک‌ها رها بشوند؟ #دلنوشته_فورلسکت #ملینا_مدیا #انجمن_تک_رمان
  9. .Melina.

    کامل شده فورلسکت | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...حتی دلم عجیب هوای اخم‌هایت را کرده است. البته اخم‌هایت هیچ‌وقت مال من نبودند. خنده‌هایت توت فرنگی همانقدر شیرین، همانقدر جذاب صورتی بودن به تو می‌اید،تک بودن بهت می‌اید. از اسمانی با هزاران ستاره، ماه تک است. باورت نمی‌شود بگویم تو از ماه هم ماه تر هستی. #دلنوشته_فورلسکت #ملینا_مدیا...
  10. .Melina.

    در حال ویرایش رمان یوتوپیا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...به حیاط و دیدن فرید با اخلاق خشک و اربابی خشکم زد. با دستور به مرد‌های کت‌وشلوار مشکی هیکلی می‌گفت: - نزارید فرار کنن، لعنتی‌ها بفهمید این کار حساسه این اخرین بار بود بفهمم باز این اتفاق افتاده میدم سگ‌هام بخورنتون. صورتم سفید شد و پشت ستون ویلا پنهان شدم. #یوتوپیا #ملینا_مدیا #انجمن_تک_رمان
بالا