Usage for hash tag: ملینا_مدیا

ساعت تک رمان

  1. .Melina.

    کامل شده فورلسکت | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...چشم‌هایت از نبودن بویت، چشمانت، صدایت پر از اشک شد؟ تو خودت نعمت بودنت پیش ما را فهمیدی که خودت را از بودن در کنارمان محروم کردی. تو این نعمت را از ما گرفتی و من چقدر در این باره ناراحت هستم، تو مگر معنی توت فرنگی بودن معنی دلبر بودن را برای کسی فهمیدی؟ #دلنوشته_فورلسکت #ملینا_مدیا...
  2. .Melina.

    کامل شده رمان آتشگرگیتی | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...نگیر، پردادم! تلفن رو قطع کردم و اون رو با احتمالات وحشتناک ذهنش تنها گذاشتم. کار درستی بود این‌که دیگه آتش رو نمی‌خوام. این‌که تمام ذهنم شده انتقام، انتقام این چهار سال واقعاً کار درستی بود؟ نمی‌دونم فقط می‌دونم باید می‌خوابیدم تا کمی، شاید فقط کمی اروم بشم. #آتشگر_گیتی #ملینا_مدیا...
  3. .Melina.

    در حال ویرایش رمان یوتوپیا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...داره روی مخم میره. با دیدن من لبخند زد و گفت: - تو باید ژاکاو باشی من داییت سامان هستم. با لبخند بهش خیره شدم که خالم با جیغ گفت: - شوهرم کجاست؟ دایی با اخم گفت: - داره میاد. از حرفش زیاد نگذشته بود که مرد بیچاره‌ای با کت و شلوار مشکی و زخم روی صورتش وارد شد. #یوتوپیا #ملینا_مدیا...
  4. .Melina.

    در حال ویرایش رمان یوتوپیا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...می‌خوام. با مکث به سمت پله‌ها رفت و از دیدم خارج شد. ____________________________ *باندانا یا همان دستمال سر، باندانا یکی از اکسسوری های پر طرفدار است که هم مردان و هم زنان معمولا از آن به عنوان سربند، دستمال گر*دن، دستبند یا ابزاری برای بستن مو استفاده می کنند. #یوتوپیا #ملینا_مدیا...
  5. .Melina.

    کامل شده رمان آتشگرگیتی | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...از اون زنش، از همشون انتقام این همه زجه رو می‌گیرم؛ ولی حیف دیگه دستم به آزیتا نمی‌رسه! آزیتا رفت اون دنیا. با این‌که توی مراسم مرگش نبودم و دفن شدنش رو هم ندیدم؛ ولی احساس می‌کنم هر لحظه باهامه. روحش رو پیشم حس می‌کنم. بعد از خوردن غذا به سمت باغ عمارت رفتم. #آتشگر_گیتی #ملینا_مدیا...
  6. .Melina.

    کامل شده رمان آتشگرگیتی | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...عوض کردم. دیگه نیازی به جوراب شلواری نبود. کفش‌های پاشنه دار زردم رو هم پوشیدم. موهام رو بالا بستم و از گوشه بافتم و بهش وصل کردم. یه آرایش ملایم هم کافی بود. بلند شدم و روی صندلی نشستم. مثل همیشه سحرناز در زد و برای شام صدام کرد. ازش تشکر کردم و پایین رفتم. #آتشگر_گیتی #ملینا_مدیا...
  7. .Melina.

    کامل شده رمان آتشگرگیتی | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...راحت نفس بکشم. در زدم، با صدای کم جونی بهم اجازه ورود داد. وارد شدم و در رو پشتم بستم. مثل همیشه توی تراس روی ویلچرش نشسته بود. دوباره بغض کردم. مامان گندم: گیتی مامان تویی؟ - آره مامانم، منم قربونت برم. - دخترم خوبی؟ - آره قربونت بشم. من خوبم، تو خوبی؟ #آتشگر_گیتی #ملینا_مدیا #انجمن_تک_رمان
  8. .Melina.

    کامل شده رمان آتشگرگیتی | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...به من چیزی نگفتی! - باشه. سرطانم تازه بهتر شده بود. بهشون چیزی نگفتم و خورفتم خونه جلوی خونه پر کفش بود... . رفتم داخل صدای همهمه و جیغ می‌اومد... . بیشتر رفتم داخل آزیتا بود با لباس عقدی که خودم برای خودم دوخته بودم نشسته بود. بغلش آتش بود. پرداد... . #آتشگر_گیتی #ملینا_مدیا...
  9. .Melina.

    کامل شده رمان آتشگرگیتی | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...پشت میزش بود و بلعکس همیشه مطب خیلی خالی بود. - سلام می‌تونم دکتر رو ببینم؟ - سلام گیتی، خوبی؟ آره می‌تونی بری کاری نداره. - ممنون. به سمت در اتاقش رفتم و در زدم. با اجازه دکتر وارد شدم و در رو پشتم بستم. - سلام. پرداد: سلام خوبی گیتی؟ باز هم رفتی دیدنشون؟ #آتشگر_گیتی #ملینا_مدیا #انجمن_تک_رمان
  10. .Melina.

    کامل شده فورلسکت | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...را با اب میشوییم، آب کثیف میشود اب را با چی بشوییم؟ دوستت‌دارم هایی از ج*ن*س من دوستت دارم اما به دروغ، دروغی پشت نقاب‌هایمان، این میشود کثیفی دنیایمان که حتی اگر بخواهد تمیز شود دنیا را به خودش الوده میکند. این میشود معنی دوستت دارم؟ چقدر تلخ میشود. #دلنوشته_فورلسکت #ملینا_مدیا #انجمن_تک_رمان
بالا