Usage for hash tag: زری

ساعت تک رمان

  1. NADIYA

    درحال تایپ رمان جنون آنی | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...زیر ل*ب زمزمه می‌کند: - شب رو کجا بمونم؟ نگاهی به جیبش می‌اندازد، به اندازه‌ی یک شب که در هتل بماند پول دارد. لبخندِ ملیحی می‌زند و به دنبالِ هتل می‌گردد. دستانش را روی‌ِ دیوارِ آجرنما می‌کشد و آرام قدم برمی‌دارد.‌ خیابان خلوت است اما گاهی صدایِ بوقِ ماشین‌ها می‌آید. #جنون_آنی #زری #انجمن_تک_رمان
  2. NADIYA

    درحال تایپ رمان جنون آنی | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...- چی می‌خوای؟ این نصفِ شبی جنون دامانت رو گرفته؟ دلش می‌خواهد این درب را باز کند، تا نشانش بدهد جنون چیست! اما حیف که این درب به قفلی بزرگ بند است و آن مردِ نگهبان، جرئتِ باز کردنِ در را ندارد. باز سرجایش می‌نشیند. پتو را به دورِ خود می‌پیچد و به فکری عمیق فرو می‌رود. #جنون_آنی #زری...
  3. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...ولی نگفت کجاست و کی بر می‌گرده خونه! دافنی از درب خارج می‌شود، قطره‌های باران زمین را فرش می‌کنند. باد موهایِ خرمایی رنگِ او را به نوازش می‌کشد، نگاهی به اطراف می‌اندازد و ل*ب می‌زند: - بابا سابقه نداشت یک هفته خونه نیاد، نکنه با هم دعوا کردین و به من چیزی نمی‌گین؟ #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  4. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...را پاک‌ می‌کند با هر دو دستانش صورتِ آغشته به اشکِ دافنی را قاب می‌گیرد و سرش را کج می‌کند و ل*ب می‌زند: - اگر استیو بفهمه هنوز بهش علاقه‌مندی، خدا می‌دونه چه بلایی سر تو و مارک میاره. این حرفی که به من زدی و مبادا جلوی اون بزنی ها! تو که داداشت رو خوب می‌شناسی! #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  5. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...دور از چشمم گرفت. دقیقاً مثل شوهر تو روز و شبش رو با کارهای شرکت می‌گذروند. نهایتاً یک ساعت هم برای من تایم نداشت. به نظرت چرا؟ چون اون زن عزیز دردونه‌ش شده بود، چون اون زن خودش رو توی دلِ شوهرم جا کرده بود و اون دیگه عشق و اشک‌هایی که توی چشم‌هام هویدا بود رو نمی‌دید! #حکم_گناه #زری...
  6. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...مارک را به خوبی می‌پذیرد. دستانش را می‌گشاید و آ*غ*و*شِ گرم خود را به او هدیه می‌دهد و اجازه می‌دهد حس التیام‌بخشی به او و تن و روحِ خسته‌اش تزریق شود. مارک هم دستان مُشت‌ شده‌اش را می‌گشاید و تام را در آ*غ*و*ش می‌گیرد. حال دستانشان همدیگر را در آ*غ*و*ش می‌گیرند و همدیگر را به نوازش می‌کشند. تام چند...
  7. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...ل*ب می‌زند: - شامِ مورد علاقه؟ باغ؟ یک کام سنگین‌تر از قبل از سیگارش می‌گیرد و ادامه می‌دهد: - هر ماه، چهار بار تا یک هفته با شکم خالی هفت روز و هفت شب رو می‌گذروندم، می‌فهمی این یعنی چی؟ نه! پسر حتی مغزت قد نمیده حرفم رو بفهمی، چه برسه بدونی یعنی چی و بخوای هضمش کنی! #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  8. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...پدرش وارد بازیِ کثیفِ آبراهام‌ شود و در مخمصه بدی بیفتد. پس به هر سختی‌ که است بغضِ نیمه کاره‌اش را می‌شکند و ل*ب می‌گشاید: - اون سر دسته‌ی مافیاست، اون یکی از دوست‌هام‌ رو سه سال گروگان‌ گرفته و می‌خواد برای شما پا پوش درست کنه، میشه درخواستِ قرار دادِ اون رو رد کنی؟ #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  9. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...یک پیک آب جو می‌ریزد رو به مارک می‌گوید: - از من چی به یاد آوردی؟ مارک در حینی که اطراف را آنالیز می‌کند ل*ب می‌گشاید: - اون روزی که با لوکینگ و پسرش دعوام شده بود تو و پدرت اومدین دنبالم من رو بردین خونتون! تام نیشخندی می‌زند و می‌گوید: - هنوز پیش لوکینگ زندگی می‌کنی؟ #حکم_گناه #زری...
  10. NADIYA

    درحال تایپ رمان جنون آنی | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...چی می‌خوای؟ این نصفِ شبی جنون دامانت رو گرفته؟ دلش می‌خواهد این درب را باز کند، تا نشانش بدهد جنون چیست! اما حیف که این درب، به قفلی بزرگ بند است و آن مردِ نگهبان، جرئتِ باز کردنِ آن را ندارد. باز سرجایش می‌نشیند. پتو را به دورِ خود می‌پیچد و به فکری عمیق فرو می‌رود. #جنونِ_آنی #زری...
بالا