Usage for hash tag: بطن_دالان_تاریکی

ساعت تک رمان

  1. Fatemeh.fattahi

    VIP رمان بطن دالان تاریکی(جلداول) | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    ...اما هیچ خبری نبود؛ ولی صداشون رو می‌شنیدم. چشم‌هام رو باز کردم و دیدم که گرگینه خاکستری رنگی با همون گرگینه سیاه درگیر شده. آروم قدمی به سمت اون گرگ خاکستری انداختم و با دیدنش چشم‌هام از تعجب گرد شد. اون اریک بود و جون من رو نجات داده بود. #بطن_دالان_تاریکی #به‌قلم_فاطمه_فتاحی #انجمن_تک_رمان
  2. Fatemeh.fattahi

    VIP رمان بطن دالان تاریکی(جلداول) | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    ...اومدم. چشمم به جایگاهی خیره شد که جسد جک اونجا قرار گرفته بود و قلبش رو به همراه سیخ چوبی که داخلش فرو رفته بود، بالای سرش به یک طنابی آویزون کرده بودن و خون از توی قلب به سر و صورت جسد می‌چکید. جای خالی و سیاه قلب، توی سینش به چشم می‌اومد. #بطن_دالان_تاریکی #به‌قلم_فاطمه_فتاحی...
  3. Fatemeh.fattahi

    VIP رمان بطن دالان تاریکی(جلداول) | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    ...و تاج پادشاه رو براش بیارم و با سیخ چوبی تعدادی رو از بین ببرم، پاداش خوبی بهم میده. همه با تعجب، وقتی اسم برایان رو شنیدن، هینی کشیدن و بهت‌زده به اون مرد خیره شدن و در گوش هم پچ‌پچ کردن و بعضی‌ها هم، با نگاهی شماتت‌گر به مرد خیره شده بودن. #بطن_دالان_تاریکی #به‌قلم_فاطمه_فتاحی...
  4. Fatemeh.fattahi

    VIP رمان بطن دالان تاریکی(جلداول) | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    ...بتونه حرف بزنه. مرد سرفه‌ای کرد و با نهایت گستاخی گفت: - هیچ کس، هیچ کس من و اجیر نکرده. آرتمیس با حرص سری تکون داد و گفت: - چرا یه نفر اجیرت کرده، بگو ببینم کی اجیرت کرده؟ در ازای چه پاداشی تو رو فرستادن که حاضر شدی این کار احمقانه رو بکنی؟ #بطن_دالان_تاریکی #به‌قلم_فاطمه_فتاحی...
  5. Fatemeh.fattahi

    VIP رمان بطن دالان تاریکی(جلداول) | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    ...اینجا میره و هیچ اثریم از خودش نیست؟ قصدش چیه از این کار؟ و سوالاتی از این قبیل. من گول این چیزها رو به این راحتی‌ها نمی‌خوردم! با خشم لگدی به حیوون بی‌جون روی زمین زدم و دوباره به راه افتادم، با دقت همه جارو نگاه می‌کردم تا خطری تهدیدم نکنه. #بطن_دالان_تاریکی #به‌قلم_فاطمه_فتاحی...
  6. Fatemeh.fattahi

    VIP رمان بطن دالان تاریکی(جلداول) | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    ...که توی مهمونی دیدمش، یه گرگینه‌اس، نمی‌تونم باهاش گرم و صمیمی برخورد کنم شاید بخاطر گرگینه بودنش. شاید بخاطر اینکه برام قابل هضم نیست، حتی اونم رفتارش نسبت بهم کمی فرق کرده بود نسبت به اون شب. جوری رفتار می‌کرد انگار هیچ اتفاق خاصی نیوفتاده! #بطن_دالان_تاریکی #به‌قلم_فاطمه_فتاحی #انجمن_تک_رمان
  7. Fatemeh.fattahi

    VIP رمان بطن دالان تاریکی(جلداول) | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    ...پایین اومد و یجورایی ایستاد. پاش می‌لنگید و درد داشت و نمی‌تونست درست حسابی بایسته. تبدیل به گرگینه شد و آروم و لنگون رفت سمت همون حیوون مرده تا ازش تغذیه کنه. از اتاق خارج شدم و رفتم پایین، به سمت شومینه رفتم و نشستم کنار شومینه تا گرم شم. #بطن_دالان_تاریکی #به‌قلم_فاطمه_فتاحی #انجمن_تک_رمان
  8. Fatemeh.fattahi

    VIP رمان بطن دالان تاریکی(جلداول) | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    ...به اتاق‌های کلبه، دوتا اتاق بود در یکیشون رو باز کردم و واردش شدم. اریک رو روی تخت خوابوندم، از سوز و سرمای هوا سردش شده بود و می‌لرزید. پتو رو کشیدم روش و وقتی از گرم بودن بدنش مطمئن شدم، رفتم سمت پنجره، نگاهم افتاد به بیرون پنجره ، خدای من! #بطن_دالان_تاریکی #به‌قلم_فاطمه_فتاحی...
  9. Fatemeh.fattahi

    VIP رمان بطن دالان تاریکی(جلداول) | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    ...کرده بود، سری چرخوند و با چشم‌هایی گرد شده و متحیر به اطرافش نگاه کرد، بهت‌زده بود. پشتش دقیقا به من بود. چاقوی تیز توی جیبم رو درآوردم و دوباره مرئی شدم و ظاهر شدم، به حالت قبلم برگشتم. هنوز متوجه من نبود و داشت دقیق زمین رو بو می‌کشید. #بطن_دالان_تاریکی #به‌قلم_فاطمه_فتاحی #انجمن_تک_رمان
  10. Fatemeh.fattahi

    VIP رمان بطن دالان تاریکی(جلداول) | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    ...و رو بهش داد زدم: - هی! تو همون گرگینه‌ای نیستی که تا من و دید فرار کرد؟ تو کی هستی که تعقیبم می‌کنی؟ همونجور که می‌دویید، نگاهی به پشت سرش که من بودم کرد. چند لحظه نگاهم کرد و بعد نگاهش رو ازم گرفت و ازم دور شد. با خشم داد زدم: - هی! *** #بطن_دالان_تاریکی #به‌قلم_فاطمه_فتاحی #انجمن_تک_رمان
بالا