ساعت تک رمان

  1. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    ...به خودم می‌لرزیدم اما به وسوسه‌های مسیر توجه نکردم و قدم‌هام رو سریع‌تر برداشتم و به درخت‌های کاج رسیدم‌. آروم قدم برداشتم تا اگه رمی اون‌جا بود، جلب توجه نکنم. هرچند هم که صدای قدم‌های من توی طوفان گم می‌شد اما خب احتیاط شرط اول عقل بود. #اِلف‌ها_در_باد_نمی‌رقصند #الهه_کریمی‌ #انجمن_تک‌_رمان
  2. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    ...مونده بودم تا الآن خفه شده بودم. - چطوری اومدی بیرون؟ - اومدم دیگه کنزو، ببینم رمی کجاست؟ - یکم دیگه می‌رسن، من نگرانت شدم زودتر اومدم. - می‌رسن؟ مگه رمی داره با کی میاد؟ - الایجه. - من حالم خوبه، بیا بریم اون‌ها رو پیدا کنیم و برگردیم کلبه. #اِلف‌ها_در_باد_نمی‌رقصند #الهه_کریمی‌ #انجمن_تک‌_رمان
  3. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    ...چشمه می‌نشستیم. از دشت علفزار رد شدیم و به چشمه رسیدیمو زنبیل و چراغ رو کنار درخت کاج کوچیک گذاشتم و مشغول خارج کردن وسایل تزیینات از زنبیل شدم. کنزو هم روی شونه‌ام نشسته بود. داشتم کارم رو انجام می‌دادم که یک لحظه حس کردم روی شونه‌ام سبک شد. #اِلف‌ها_در_باد_نمی‌رقصند #الهه_کریمی‌...
  4. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    ...اتفاق افتاد. اگه این‌قدر تعجب نمی‌کردم، زودتر زبونم می‌چرخید و بهت نشونش می‌دادم. - قصه‌ی قشنگی بود ابیگل. بیا سوار شو بریم. موهام خیسه، حس می‌کنم دارم سرما می‌خورم. - باشه باور نکن اما به جون مادرم دیدمش. - لابد خیالاتی شدی. سوار شو بریم. #اِلف‌ها_در_باد_نمی‌رقصند #الهه_کریمی‌ #انجمن_تک‌_رمان
  5. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    ...نمی‌رفتیم چشمه، حتما نمایش رو تماشا می‌کردم. شعبده بازی‌های این سیرک دیدن داشت. منچستر هم شهر زیبایی بود، هم مردم خوش رفتاری داشت و هم این‌جا خیلی به من خوش می‌گذشت. من عاشق منچستر بودم. فقط دعا می‌کردم مادرم هم بود تا با هم زندگی می‌کردیم. #اِلف‌ها_در_باد_نمی‌رقصند #الهه_کریمی‌ #انجمن_تک‌_رمان
  6. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    ...می‌گردیم، باشه؟ این حرف کنزو، باعث شد چشمام بیشتر پر بشه. - می‌دونم یک روز پیداش می‌کنم. دلم گواه میده اما تا اون روز، جگرم خون شده. - ابیگل، خواهش می‌کنم گریه نکن. با گریه‌ی تو، من هم گریه‌ام می‌گیره. می‌دونی که پرنده‌ها اگه گریه کنن، می‌میرن! #اِلف‌ها_در_باد_نمی‌رقصند #الهه_کریمی‌...
  7. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    ...برام بکنه. هیچ راه درمانی نمی‌تونم پیدا کنم، دقیقا مثل قایقی‌ام که توی طوفان گیر کرده. نه غرق میشه و نه به ساحل می‌رسه. تنها می‌تونم امیدوار باشم که خداوند یه راهی جلوم بذاره تا از این مخمصه، جون سالم به در ببرم و از این تشویش، قلبم آروم بشه. #اِلف‌ها_در_باد_نمی‌رقصند #الهه_کریمی‌ #انجمن_تک_رمان
  8. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    ...بهونه‌ای اگنس رو ببرم بیرون یا نه. رمی با این حرفم خندید و گفت: - موفق باشی. دستی به شونه‌اش زدم و گفتم: - تو و ابیگل هم رفتین تعطیلات کریسمس، هوای ما رو هم داشته باشین‌ها. - اول دعا کن بعد از گندی که دیشب زدم، باهام آشتی کنه، تعطیلات پیشکش! #اِلف‌ها_در_باد_نمی‌رقصند #الهه_کریمی‌ #انجمن_تک_رمان
  9. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    ...امیدوار باش که اون یه روز پیدا میشه. با ناامید شدنت، خدا خیلی ناراحت میشه که ازش روی برگردوندی. همیشه به خدا امیدوار باش و منتظرش بمون و ببین خدا، چطور شما رو به هم می‌رسونه. اون خیلی مهربونه. هیچ‌کس رو تنها نمی‌ذاره. بهش ایمان داشته باش. #اِلف‌ها_در_باد_نمی‌رقصند #الهه_کریمی‌ #انجمن_تک‌_رمان
  10. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    ...درد نکنه ابیگل، خودم می‌خریدم. - فردا یکشنبه‌ست و همه میان کلیسا، بهتره شمع‌ها همگی کامل باشن. - ممنون که یادت مونده. راستی، چرا دیشب یهو غیبت زد؟ کجا رفتی؟ - اوم، رمی حالش خوب نبود ظاهراً. فکر کنم باز سردرد گرفته بود. من هم دیگه برگشتم کلبه. #اِلف‌ها_در_باد_نمی‌رقصند #الهه_کریمی‌...
بالا