ساعت تک رمان

  1. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    ...پنجمین نفری هستی که چشمت به این جنگل خورده. انسان‌ها سال‌های قبل خیلی به الف ها ضرر رسوندن. ما الف‌ها با انسان‌ها دشمنیم، اگه الف‌های دیگه‌ای بفهمن یک انسان این‌جا اومده، ممکنه بلایی سرش بیارن! به نفعته هر چه زودتر جنگل‌ ما رو ترک کنی انسان. #اِلف‌ها_در_باد_نمی‌رقصند #الهه_کریمی‌ #انجمن_تک_رمان
  2. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    ...به یک طرف جلب شد. فانوسش رو خاموش کرد و از پشت درخت‌های بلند، به طرف صدا چشم دوخت که ناگهان یک آدم رو دید که غرش‌های ریزی کرد و خیلی سریع، به هیولای ببرینه تبدیل شد. آدری تا خواست جیغ بکشه که یک نفر از پشت سر، دهانش رو گرفت و به عقب کشوندش. #اِلف‌ها_در_باد_نمی‌رقصند #الهه_کریمی‌ #انجمن_تک‌_رمان
  3. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    ...مراقبش هستم تا وقتی‌ که از سرش بپره. ادوارد گفت: - تو این چند روز کجا بودین شما دوتا؟ الایجه گفت: - خب با دوست‌هامون رفته بودیم جنگل‌های ویچ وود برای تفریح. من نمی‌دونستم رمی به شما خبر نداده. ادوارد گفت: - این پسر، آخرش من رو دیوانه می‌کنه. #اِلف‌ها_در_باد_نمی‌رقصند #الهه_کریمی‌...
  4. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    ...کنزو هم پرواز کرد و دنبالم اومد. کوه‌های اسکافل از طرف چشمه‌ای که محفل من و رمی بود، راه داشت. البته فکر کنم دو شبانه روز طول می‌کشید تا به اون‌جا برسم. فقط امیدوارم بودم سریع‌تر کارم رو انجام بدم و برگردم. به خاطر رمی باید تند و تیزتر می‌شدم. #اِلف‌ها_در_باد_نمی‌رقصند #الهه_کریمی‌...
  5. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    ...تیر زدن تا بالاخره اون ببرینه وحشی، افتاد کف قفس. تنها کسی که جرأت کرد بهش نزدیک بشه و گ*ردنش رو بزنه، من بودم! اما این داستان همین‌جا تموم نمی‌شه. بچه‌ی ده ساله‌ام زیر خاکه با سر بریده‌اش، تا ادوارد و رمی رو به این نقطه نرسونم، آروم نمی‌گیرم. #اِلف‌ها_در_باد_نمی‌رقصند #الهه_کریمی‌...
  6. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    ...سی‌متری من ایستاده بود و نمی‌تونستم چهره‌اش رو ببینم، با دیدن فردیناند جیغی زد و فرار کرد که فردیناند متوجه حضورش شد و رفت دنبالش. به اون زن حمله کرد و انداختش روی زمین. من‌ که از ترس داشتم سکته می‌کردم سریع از جنگل فرار کردم و رفتم خونه. #اِلف‌ها_در_باد_نمی‌رقصند #الهه_کریمی‌ #انجمن_تک‌_رمان
  7. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    ...را مانچینی نامیدند و پس از مرگ جاسپر مانچینی، دیگر کسی نتوانست به کوهای اسکافل که ارتفاع چندانی نداشت صعود کند و گیاه را ببرد. گفته می‌شود گیاه مانچینی تا به امروز درون آن غار قرار دارد که می‌تواند کاشف دنیای جدیدی از علم برای دانشمندان باشد. #اِلف‌ها_در_باد_نمی‌رقصند #الهه_کریمی‌...
  8. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    ...سال‌ها پیش اجدادش رو رها کرده بود. با دیدن سه الف زیبایی که هر روز براش میوه می‌آوردن، لبخندی کنج ل*بش نشست. الف‌ها یک سطل پر از میوه رو بستن به طناب و آروم فرستادنش توی چاه. با دیدن میوه‌ها، با خوش‌حالی سطل رو گرفت و روی شال حر*یرش خالیش کرد. #اِلف‌ها_در_باد_نمی‌رقصند #الهه_کریمی‌...
  9. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    ...من رو بستی به تخت؟ لطفا جواب بده. - آروم باش ابیگل. هروقت نتیجه معلوم شد، خودت می‌فهمی، فکر می‌کنم تو... . همین لحظه یهو حرف رگنار قطع شد. انگشتاش رو روی پو*ست شونه‌ام کشید و با ترسی که توی صداش واضح بود، گفت: - یا مسیح! آخه چطور ممکنه؟ #اِلف‌ها_در_باد_نمی‌رقصند #الهه_کریمی‌ #انجمن_تک‌_رمان
  10. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    ...هم به راهم ادامه دادم. همین‌طور سردرگم داشتم می‌رفتم که ناگهان توسط یکی از پشت کشیده شدم. از شدت ترس یک لحظه نزدیک بود خودم رو خیس کنم. نفسم توی س*ی*نه‌ام حبس شد. خواستم جیغ بکشم که دست‌های سردش روی صورتم قرار گرفت و بوی خون تازه توی دماغم پیچید. #اِلف‌ها_در_باد_نمی‌رقصند #الهه_کریمی‌...
بالا