ساعت تک رمان

  1. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    ...الف ملکه که حاکم گفت توی چاه افتاده، اون همسر حاکمه؟ یعنی مادر شماست؟ - اوه! دیگه از این‌جا به بعد متاسفانه باید تنهایی به سفرت ادامه بدی. دیگه نمی‌تونم همراهت بیام ابیگل. مراقب خودت و مشکلاتی که سر راهت قرار می‌گیره باش. خدانگهدار دوست من. #اِلف‌ها_در_باد_نمی‌رقصند #الهه_کریمی‌ #انجمن_تک‌_رمان
  2. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    ...کنی. از این‌جا برو. - آروم باش آدری، الایجه که نمی‌دونسته امشب رمی تبدیل میشه. فعلا باید یک فکری به حال این دوتا بچه بکنیم. و بعد پتویی که الایجه روی بچه‌ها انداخته بود رو کنار زد. با دیدن آیدن و جیدن، بچه‌های کلویی و جاشوا، مغزم منفجر شد! #اِلف‌ها_در_باد_نمی‌رقصند #الهه_کریمی‌ #انجمن_تک_رمان
  3. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    ...بلندی پشت سرم میومد و من هم داشتم ازش فرار می‌کردم. انگار رمی یک طعمه می‌خواست برای تبدیل کردن. دویدم توی یک کوچه و پشت یک بشکه مخفی شدم. رمی هم کنار یک خونه ایستاده بود و بدون هیچ سر و صدایی اطرافش رو نگاه می‌کرد. انگاری داشت دنبال من می‌گشت. #اِلف‌ها_در_باد_نمی‌رقصند #الهه_کریمی‌...
  4. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    ...بهش برسه اما شما سه تا، کارهایی رو که بهتون گفتم، دونه به دونه انجام می‌دین. باید ابیگل رو قبل از رسوندن به جایگاه برحقش، بسنجم. - چشم پدر. - اول برین سر اون چاه. به الفِ ملکه آب و غذا بدین. بعدش برین دنبال ابیگل و دستورات من رو اجرا کنین. #اِلف‌ها_در_باد_نمی‌رقصند #الهه_کریمی‌ #انجمن_تک‌_رمان
  5. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    ...رو، رو کرد! آخرش هم که می‌خواست برهژ بهم گفت پیرمرد با تموم دروغ‌هاش، درمورد فراموشی مادرم درست گفته. مادرم به‌زودی بیماری فراموشی می‌گیره و بهتره واسه‌ی درمانش برم انگلیس. و در آخر گفت: « اسمم موگلیه، شاید یک روز هم دیگه رو دیدیم.» و رفت. #اِلف‌ها_در_باد_نمی‌رقصند #الهه_کریمی‌ #انجمن_تک_رمان
  6. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    ...جغد زرد رو‌به‌رو شدم. لبخندی زدم و نامه رو از پای جغد باز کردم و شروع به خوندش کردم که با دست‌خط خاروس نوشته شده بود. با هر کلمه که می‌خوندم، عصبانیتم اوج می‌گرفت. نوشته‌ها که تموم شد، با خشم نامه رو مچاله کردم و زیر ل*ب گفتم: - ابیگلِ لعنتی! #اِلف‌ها_در_باد_نمی‌رقصند #الهه_کریمی‌...
  7. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    ...وجود ابیگل خیلی برای ما با ارزشه؛ اما عجله نکن فرزندم. من باید بدونم ابیگل چقدر باهوش و سمج و پرقدرته! اگه فقط یک درصد شک کنم که دختر ضعیفی هست، کاری رو که دوست ندارم، انجامش میدم. فعلا ازش خوب مراقبت کن تا بعدا درمورد گیاه باهاش صحبت کنم. #اِلف‌ها_در_باد_نمی‌رقصند #الهه_کریمی‌ #انجمن_تک‌_رمان
  8. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    ...و پنلوپه هم از این کارم خنده‌شون گرفته بود. کنزو که بدتر از من بود، این‌قدر گ*ردنش رو مثل جغد چرخوند و این طرف، اون طرف رو نگاه کرد که من به جای اون، گر*دن درد گرفتم. حق هم داشتیم. این زیر زمین واقعا زیبا و حیرت آور بود! از یه قصر هم زیباتر بود. #اِلف‌ها_در_باد_نمی‌رقصند #الهه_کریمی‌...
  9. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    ...توجه به یک نکته‌ای که رمی لابه‌لای حرفاش گفت، یک حدسایی می‌زنم اما خب مطمئن نیستم. اگه اونی که فکر می‌کنم باشه، من نابود میشم. یا مسیح! دعا می‌کنم اون نباشه. اون شخص تنها کسیه که من توی زندگیم دارم. خدا کنه ببرینه‌ی اصلی، اون شخص نباشه! #اِلف‌ها_در_باد_نمی‌رقصند #الهه_کریمی...
  10. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    ...به همدیگه افتادم روی زمین و وسایلام پخش شد. جاشوا ببخشیدی گفت و سرجاش ایستاد. همین‌طور که روی زمین بودم وسایلم رو جمع کردم و پاشدم. جاشوا گفت: - ببخشید اگنس. طوریت که نشد؟ - منم می‌بخشم! منظورم اینه که ببخشید، من خوبم. روز بخیر استاد. #اِلف‌ها_در_باد_نمی‌رقصند #الهه_کریمی‌ #انجمن_تک_رمان
بالا