Usage for hash tag: ساغر_خونین

ساعت تک رمان

  1. mizzle✾

    در حال ویرایش رمان ساغر خونین | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    ...و گفت: - امشب ساعت دوازده بام تهران منتظرتم. باید درمورد یه سری چیزها هم باهم حرف بزنیم و به توافق برسیم. و بعد بدون اینکه مجال حرف زدن رو بهم بده بی‌خداحافظی قطع کرد. با نهایت برافروختگی، مشتم رو پی در پی روی میز کارم کوبیدم و دندون‌هام رو روی هم ساییدم. #ساغر_خونین #فاطمه_فتاحی...
  2. mizzle✾

    در حال ویرایش رمان ساغر خونین | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    ...که اردشیر دنبالشه، دست این دختره، جایی که دست هیچکسی بهش نمی‌رسه و اون دختر برای مسعود خیلی با ارزشه. برای همین از جیک و پوک هم خبر دارن. اگه اردشیر بخواد به اون ساغر برسه، باید اول مسعود و بعد هم دختررو از سر راه برداره تا بتونه ساغر رو به دست بیاره! #ساغر_خونین #فاطمه_فتاحی #انجمن_تک_رمان
  3. mizzle✾

    در حال ویرایش رمان ساغر خونین | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    ...بودم زمین اونقدری که خوشمزه بودن حواسم نبود. یهو داد مامان به گوش رسید که پس کجایی؟ هول‌هولکی می‌خواستم کاغذهارو سریع از زمین جمع کنم و برم کت رو بدم که دیدم مامان از راه رسید و من و توی اون وضع، کت به اون بزرگی دست به جیب و کاغذهای شکلات رو زمین دید. #ساغر_خونین #فاطمه_فتاحی #انجمن_تک_رمان
  4. mizzle✾

    در حال ویرایش رمان ساغر خونین | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    ...کنم، سریع گردنبند رو گرفتم و انداختمش روی میز آرایش، فندک و سیگارم رو برداشتم و درحالی که به سمت در تراس می‌رفتم رو بهش گفتم: - برو بیرون. اومدم داخل تراس، نمی‌دونم دیگه رفت یانه؛ ولی نیاز داشتم کمی آروم بشم. سیگارم رو روشن کردم و دودش رو فرستادم بیرون. #ساغر_خونین #فاطمه_فتاحی #انجمن_تک_رمان
  5. mizzle✾

    در حال ویرایش رمان ساغر خونین | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    ...ل*بم جاخوش کنه. توی آینه درحالی که به خودم خیره بودم، گردنبندش رو گرفتم جلوی خودم و به دور گردنم بستمش، چقدر بهم می‌اومد. - چیه خوشت اومده اصلان جونت فرستاده؟ از داخل آینه به اشکان که توی ورودی اتاق ایستاده بود و با پوزخند خیره نگاهم می‌کرد، نگاهی انداختم. #ساغر_خونین #فاطمه_فتاحی...
  6. mizzle✾

    در حال ویرایش رمان ساغر خونین | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    ...از خونه بیرونش کردم و حس انتقام از مسعود، درونم به تلاطم افتاده بود. هیچ چیزی آرومم نمی‌کرد جز انتقام از مسعود. که بعدا که بی‌سر و صدا برگشتم ایران، انتقامم رو گرفتم و کارش رو بی‌جواب نذاشتم. باید ساغرم رو ازش پس می‌گرفتم، اون ساغر پیش من بهای زیادی داشت. #ساغر_خونین #فاطمه_فتاحی...
  7. mizzle✾

    در حال ویرایش رمان ساغر خونین | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    ...رو برداشتم و یه نخ گذاشتم ما بین ل*ب‌هام. ل*ب‌هام می‌لرزیدن با فندک سیگارم رو روشن کردم و دود سنگینش رو از ریه‌هام دادم بیرون. امشب الهی که بمیرم واسه حالم بدجور دلم می‌سوزه واسه حالی که دارم نیستی ببینی گم شدم تو دود سیگارم من گریه پشت گریه دائم رو تکرارم #ساغر_خونین #فاطمه_فتاحی...
  8. mizzle✾

    در حال ویرایش رمان ساغر خونین | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    ...رفت و بین جمعیت گم شد. با رفتن اون، آهنگ شادی پخش شد و منم که وسط بودم شروع کردم به ر*ق*صیدن. ناز و عشوه نداشتم، متنفر بودم از اینجور کارها؛ ولی ر*ق*ص دلبرانه‌ای داشتم. دست‌هام رو توی هوا هماهنگ با آهنگ، حرکت می‌دادم و می‌رقصیدم. غرق حس و حال آهنگ و ر*ق*ص. *** #ساغر_خونین #فاطمه_فتاحی...
  9. mizzle✾

    در حال ویرایش رمان ساغر خونین | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    ...خط و خش مینداخت. خدمت‌کار نو*شی*دنی برامون تعارف کرد و همونطور که سایه نگاهم دقیق روی کارن بود، لیوان پایه بلند نو*شی*دنی رو از روی سینی برداشتم. همونطور که اونم نگاهش روی من بود، دستش دور بدنه لیوانی حلقه شد و از روی سینی که خدمت‌کار تعارف کرده بود برداشت. #ساغر_خونین #فاطمه_فتاحی #انجمن_تک_رمان
  10. mizzle✾

    در حال ویرایش رمان ساغر خونین | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    ...نهایت تضرع گرفتم روی دهنم و نشستم پشت در دستشویی. اشک‌هام به نوبه اختیار خودشون رو از دست می‌دادن و سرازیر می‌شدن روی گونه‌هام. لعنتی، من فراموشت کرده بودم که! داشتم زندگیم رو می‌کردم که! برای چی اومدی؟ برای چی باز دیدمت و یاد گذشته شومم افتادم؟ لعنت بهت! #ساغر_خونین #فاطمه_فتاحی...
بالا