...و سکوت، چندلحظه بعد کلافه پوفی کشید و گفت:
- مسخرهاس! فکر کردی گول این حرفهارو میخورم؟ من نمیتونم مثل تو بیخیال یه گوشه بشینم و نگاه کنم.
محکم حلقه دستهام رو از هم باز کرد و دستهام شل کنار بدنم افتادن و بدون اینکه نگاهی بهم بندازه از اتاق خارج شد.
#ساغر_خونین
#فاطمه_فتاحی
#انجمن_تک_رمان