Usage for hash tag: شکوفه_فدیعمی

ساعت تک رمان

  1. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    ...راه افتادیم. با رفتن ساحل داخل خونه‌اشون، امیرحسین پاهاش رو روی پدال گ*از گذاشت و به راه افتاد. توی تموم مسیر خونه سکوت کرده بودم و همه‌اش توی دلم لحظه‌‌شماری می‌کردم که زودتر به خونه برسیم؛ چون بودن در کنار امیرحسین واقعاً غیرقابل‌ تحمل بود برام! #رمان_جانان_من_باش #شکوفه_فدیعمی #انجمن_رمان_تک
  2. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    ...یارو چه‌طوره؟ از ب*غ*ل بابا بیرون اومدم و به‌ صورت امیرحسین نگاه کردم و با اکراه گفتم: - خوبه خطر رفع شد. امیرحسین نفس راحتی کشید و گفت: - خب خودت چه‌طوری؟ بدون جواب دادن به امیرحسین صورتم رو به سمت بابا برگردوندم و گفتم: - مامان از تصادف خبر داره؟ #رمان_جانان_من_باش #شکوفه_فدیعمی #انجمن_رمان_تک
  3. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    ...بوق، بابا جواب داد. - جانم دخترم. - الو بابا؟ - چی‌شده دخترم چرا‌ صدات پریشونه؟ - با... بابا ما تو مسیر تصادف‌کردیم، الان هم اومدیم بیمارستان. یکهو صدای بابا نگران شد و وِلوم صداش بالا رفت، گفت: - یاحسین! چه بلایی سرتون اومده؟ دخترم حالتون خوبه؟ #رمان_جانان_من_باش #شکوفه_فدیعمی #انجمن_رمان_تک
  4. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    ...و به آمبولانس زنگ زدم. بعد از پنج دقیقه آمبولانس با سرعت سر رسید و پسرِ بی‌چاره رو توی آمبولانس گذاشتن و راهی بیمارستان شدن. من هم با ترس به سمت ماشینم رفتم و سوار ماشینم شدم. محکم پاهام رو روی پدال گ*از گذاشتم و پشت سر آمبولانس به راه افتادم. #رمان_جانان_من_باش #شکوفه_فدیعمی #انجمن_رمان_تک
  5. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    ...- برای مهمونی امشب دارم آماده‌ات می‌کنم جیگرم. ساحل با عصبانیت نگاهم کرد ولی سریع قیافه‌اش رفته‌رفته متعجّب شد و گفت: - جانان لامصب تو چرا این‌قدر خوشگل کردی! من هم از سوالش جا خوردم و با حیرت گفتم: - قرار بود با قیافه‌ی بدون آرایش و جن‌زده‌ام بیام؟ #رمان_جانان_من_باش #شکوفه_فدیعمی...
  6. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    ...بینیم زد و گفت: - ایشاللّٰه عروسیت مادر. با شنیدن این حرف قیافه‌ام رو کج کردم و کشدار گفتم: - آی مامان ول‌کن تو رو‌ خدا! مامان با حرفم خندید و گفت: - کوفت و مامان، بیش از حد خوشگلی. درکم کن خب! این‌قدر خیره‌ سر شدی دیگه نمی‌تونم کنترلت کنم چشم سفید. #رمان_جانان_من_باش #شکوفه_فدیعمی...
  7. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    ...ساحل با ذوق گفت: - فردا شبه. با حرف ساحل سرم رو خاروندم و گفتم: - میگم ساحل، حالا چه‌جور مهمونی‌ هستش؟ ارزشش رو داره بریم؟ ساحل با حرفم دهن کجی کرد. جوابم رو داد: - نه بابا، یک مشت گدا و عقب افتاده می‌خوان بیان مهمونی‌، اون‌ هم ‌به‌ عشق تو پرنسسم. #رمان_جانان_من_باش #شکوفه_فدیعمی #انجمن_رمان_تک
  8. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    ...آوردم، روی میز گذاشتم و گفتم: - ساحل‌ تو رو خدا بس کن دیگه. تو که خوب می‌دونی من از این‌جور جاها خوشم نمیاد. ساحل ل*ب‌هاش رو جمع کرد و با حالت بامزه‌ای گفت: - خب خوشگلم، امتحانش که ضرر نداره. بعدش هم من تنهایی نمی‌تونم برم، بی تو اصلاً خوش نمی‌گذره. #رمان_جانان_من_باش #شکوفه_فدیعمی #انجمن_رمان_تک
بالا