Usage for hash tag: انجمن‌_تک_رمان

ساعت تک رمان

  1. .Melina.

    کتاب در حال تایپ کتاب باشگاه پنج صبحی‌ها | اثر رابین شارما

    ...تجارتم بوده است. هیچ چیزی بهتر از این نیست که شب‌ها با افکار و قلبی آرام به خواب بروی. فکر میکنم این یکی از ویژگی‌های من به عنوان یک پسر کشاورز باشد. _____________________________________ ¹cyber zombies ²Flow #کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها #رابین_شارما #مهدی_قراچه_داغی #ملینا_نامور #انجمن‌_تک_رمان
  2. .Melina.

    کتاب در حال تایپ کتاب باشگاه پنج صبحی‌ها | اثر رابین شارما

    ...طور ناامیدکننده‌ای متوسط باشد. هنرمند گفت: - کاملاً موافقم. افراد بسیار بسیار کمی هستند که این روزها، ساعت‌ها روی هنرشان تمرکز کنند. افسونگر در سمینارش، این افراد را که معتاد به موبایل‌هایشان هستند، زامبی‌های #کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها #رابین_شارما #مهدی_قراچه_داغی #ملینا_نامور #انجمن‌_تک_رمان
  3. .Melina.

    کتاب در حال تایپ کتاب باشگاه پنج صبحی‌ها | اثر رابین شارما

    ...بسیار درد میکرد و روزهایی بود که میخواستم به خوابم ادامه بدهم. اما زمانی که به طور منظم ساعت 5 صبح بیدار شدن را تمرین کردم، روزهایم بسیار بهتر از هر زمان دیگری شدند. هر دو نفر همزمان و با تعجب پرسیدند: - چطوری؟ #کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها #رابین_شارما #مهدی_قراچه_داغی #ملینا_نامور...
  4. .Melina.

    کتاب در حال تایپ کتاب باشگاه پنج صبحی‌ها | اثر رابین شارما

    ...گفت: - واقعاً پدر باحال داشتی. میلیاردر در حالی که با مهمانانش به سوی ساحل بسیار زیبای آنجا میرفت، گفت: - در واقع افسونگر بود که روش 5 صبح را به من یاد داد. وقتی اولین بار که همدیگر را دیدیم، مرد جوانی بودم. #کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها #رابین_شارما #مهدی_قراچه_داغی #ملینا_نامور #انجمن‌_تک_رمان
  5. .Melina.

    کتاب در حال تایپ کتاب باشگاه پنج صبحی‌ها | اثر رابین شارما

    ...پدرت این عادت سحرخیزی را در تو به وجود آورد؟ خرچنگی کوچک به دنبال سه پروانه ای میرفت که بالای سر او پرواز میکردند. ناگهان میلیاردر مانند درویشی، شروع به چرخیدن دور خود کرد. در حالی که همچنان میچرخید، فریاد زد: #کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها #رابین_شارما #مهدی_قراچه_داغی #ملینا_نامور #انجمن‌_تک_رمان
  6. .Melina.

    کتاب در حال تایپ کتاب باشگاه پنج صبحی‌ها | اثر رابین شارما

    ...سپیده دم خیره شد. چشم‌هایش را بست و نفس عمیقی کشید. ب*دن خوش فرم او در آن تی شرتی که پوشیده بود، کاملاً مشخص بود. سپس گلی را از جیبش بیرون آورد کارآفرین و هنرمند هرگز چنین گلی را ندیده بودند. واقعاً عجیب بود. #کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها #رابین_شارما #مهدی_قراچه_داغی #ملینا_نامور #انجمن‌_تک_رمان
  7. .Melina.

    کتاب در حال تایپ کتاب باشگاه پنج صبحی‌ها | اثر رابین شارما

    ...میدهد که در سمینار دیده بودند. کلاه بیسبالی روی سرش گذاشته بود، آرامش را به طور غیرعادی در چشمانش میدیدید و لبخند او به طور شگفت‌انگیزی پُرطراوت بود. بله، همانطور که کارآفرین احساس کرده بود، چیز بسیار خاصی در #کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها #رابین_شارما #مهدی_قراچه_داغی #ملینا_نامور #انجمن‌_تک_رمان
  8. .Melina.

    کتاب در حال تایپ کتاب باشگاه پنج صبحی‌ها | اثر رابین شارما

    ...بگویم. کارآفرین با لحنی مؤدبانه پرسید: - چه چیزی؟ - لطفاً فردا صبح به اینجا بیایید تا تمرین را شروع کنید. کارآفرین گفت: - حتماً. چه ساعتی؟ - 5 صبح. صبحتان را در اختیار داشته باشید تا زندگیتان را تعالی بخشید. #کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها #رابین_شارما #مهدی_قراچه_داغی #ملینا_نامور #انجمن‌_تک_رمان
  9. .Melina.

    کتاب در حال تایپ کتاب باشگاه پنج صبحی‌ها | اثر رابین شارما

    ...کمک میکند دوباره در بهترین حالت خودم باشم. البته اینجا مکانی بسیار زیبا، امن و عالی است و مردمان اینجا، افرادی بسیار صادق هستند. من واقعاً عاشق مردم موری تیوس هستم. اکثر افراد اینجا، هنوز قدردان کوچکترین ل*ذت‌ها #کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها #رابین_شارما #مهدی_قراچه_داغی #ملینا_نامور...
  10. .Melina.

    کتاب در حال تایپ کتاب باشگاه پنج صبحی‌ها | اثر رابین شارما

    ...گذاشت، چیز خاصی را در شما بیدار میکند. افسونگر دوباره عینک‌های شیکش را به چشمش زد و گفت: - بگذریم. آقای رایلی از من خواست به شما بگویم در این چند روزی که در اینجا خواهید بود، کاملاً راحت باشید. من مشغول غواصی، #کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها #رابین_شارما #مهدی_قراچه_داغی #ملینا_نامور...
بالا