Usage for hash tag: مهدیس_امیرخانی

ساعت تک رمان

  1. آفتــابــ گــردوݩ

    دلنوشته دلنوشته خواهرانه‌ها| مهدیس امیرخانی کاربر انجمن تک رمان

    رهگذری پرسید؛ عشق چیست یا کیست؟! قلب من در میان دو نفر گم گشته و بی‌شک، رهگذر هیچ خبر نداشت! #مهدیس_امیرخانی #خواهرانه‌ها #انجمن_تک_رمان
  2. آفتــابــ گــردوݩ

    دلنوشته دلنوشته خواهرانه‌ها| مهدیس امیرخانی کاربر انجمن تک رمان

    ای کاش آغوشی وسیع داشتم تا، جانان‌هایم را در قلب‌ام فرو بنمایم! کاش ل*ب‌هایم همچون مُهری، همیشه بر پیشانی‌تان زینت بخش باشد تا که شاید سر سوزنی، از ش*ر*اب خواستن‌تان، سیراب شوم! #مهدیس_امیرخانی #خواهرانه‌ها #انجمن_تک_رمان
  3. آفتــابــ گــردوݩ

    دلنوشته دلنوشته خواهرانه‌ها| مهدیس امیرخانی کاربر انجمن تک رمان

    شب‌های محزونم رنگ سرور گرفته‌اند و از حسرت‌هایم چیزی جز خاطره باقی نمانده است! زیرا رایحه جانتان، تنفس من است! #مهدیس_امیرخانی #خوهرانه‌ها #انجمن تک رمان
  4. آفتــابــ گــردوݩ

    دلنوشته دلنوشته خواهرانه‌ها| مهدیس امیرخانی کاربر انجمن تک رمان

    ثروت نمی‌خواهم، عشق نمی‌خواهم، حتی یار و یاور هم نمی‌خواهم! خواسته‌‌ام از جهان به این فراخی، تبسمتان است و بس! #مهدیس_امیرخانی #خواهرانه‌ها #انجمن_تک_رمان
  5. آفتــابــ گــردوݩ

    دلنوشته دلنوشته خواهرانه‌ها| مهدیس امیرخانی کاربر انجمن تک رمان

    نفسم قطع می‌شود اگر، جانان‌هایم نباشند! جان من بند ملودی قهقهه‌هایتان است، جانم را از من نستایید! #انجمن_تک_رمان #مهدیس_امیرخانی #خواهرانه
  6. آفتــابــ گــردوݩ

    دلنوشته دلنوشته خواهرانه‌ها| مهدیس امیرخانی کاربر انجمن تک رمان

    اگر نبودید آسمان شب‌ها بی‌ستاره بود! پس از ظلمت، هور در کار نبود! پس از سختی آسانی چه می‌کرد؟ اگر خنده‌هایتان نبود، به چه گوش می‌سپردم؟ اگر نبودید، وای که اگر نبودید من جان می‌سپردم! #انجمن_تک_رمان #مهدیس_امیرخانی #خواهرانه‌ها
  7. آفتــابــ گــردوݩ

    دلنوشته دلنوشته خواهرانه‌ها| مهدیس امیرخانی کاربر انجمن تک رمان

    ...خواهرانه‌ها نویسنده: مهدیس امیرخانی ژانر: عاشقانه مقدمه: دنیا تار و تاریک بود و تنها بودم، بدون هیچ یار و یاوری! در آغوشش فرو رفتم و شد تنها هم‌خانه سیاهی‌هایم! شانه‌ی پدرانه تقدیمم کرد و مهرش جایگزین محبت مادر شد! آن برادرها کسی نبودند جز؛ خواهرهایم! #انجمن_تک_رمان #مهدیس_امیرخانی #خواهرانه‌ها
  8. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    چند هفته بعد: هاکان تا خواست رازانا را ببوسد احساس حالت تهوع کرد. -حالت خوب است؟ -کمی احساس کسالت دارم. -مانند اینکه امروز بسیار خسته شده‌ای. امیدوارم بتوانم الطاف تو را جبران کنم. -خوشحالی شما، باعث خوشحالی من هست. -تو خیلی مهربانی! -به مهربانی شما نمی‌رسد. باز هم سرش را نزدیک رازانا آورد و باز...
  9. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    - چشم هاکان. لبخند دلنشینش بازهم شکوفا شد. مردی که با لبخند جذاب می‌شود، خیلی خوب است؛ حتی از آن مردی که با اخم جذاب می‌شود هم جذاب‌تر است. در ذهن رازانا چهره‌ی آن مرد اخمو و جذاب نقش بست. سرش را تکان داد تا باز ذهنش درگیر آن نامرد نشود. - ممنون هاکان! - نوش جان! - سرورم اجازه ورود می‌خواهم. -...
  10. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    از شکوه و جلال قصر شنیده بود اما فکرش را نمی‌کرد اینگونه باشد. حیاطی بزرگ و سرسبز بود. همراه با گل های سرخ که رنگش به حیاط می‌آمد. مجسمه‌های شیر که نماد قدرت است در خیلی از جاها دیده می‌شد. آن طرف حیاط باغی بود که انتهای آن دیده نمی‌شد. سر خدمتکار به سمت ساختمان بزرگ و بلندی که شکوهش زبانش را...
بالا