Usage for hash tag: مهدیس_امیرخانی

ساعت تک رمان

  1. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    پاهایش دیگر تحمل وزن سنگینش را نداشت، روی می‌افتد و زمین زبر دستانش را زخمی می‌کند. گریه‌اش را از سر می‌گیرد. به گونه‌ای هق‌هق می‌کند که گویا قرار است جانش را بربایند. شلاق نازک، باری دیگر به تنش نواخته می‌شود. آن‌قدر ناتوان شده‌ است که حالش از خودش بهم می‌خورد و از هوش می‌رود. تا این‌همه خفت و...
  2. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    تازه متوجه لباس‌های تنش شده بود. زیر ل*ب زمزمه می‌کند: - چه؟ لباسم؟ چرا در تنم لباس بردگی دارم؟ لباس خاکستری رنگی بدون شنل! اصلا من در این‌جا چه‌کار می‌کنم؟ اتفاقات شب گذشته را به یاد می‌آورد. هجوم به خانه‌شان، فرار کردنش، خون قرمز تایکان سواره و بی‌هوش شدنش. دستپاچه از جایش برمی‌خیزد، الهی! چه...
  3. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    - نباید کسی زنده بماند، همه ‌را بکشید. سرشون رو تقدیم رئیس می‌کنیم. با صدای بلند و خشن مرد رازانا از خواب آرام می‌پرد و با خود می‌اندیشد این‌جا چه خبر شده است؟ در چوبی باز می‌شود و تایکان یکی از کارگران پدرش، پشت در ظاهر می‌شود و ل*ب به سخن باز می‌کند. رازانا: چه خبر شده است؟ تایکان: خانم هرچه...
بالا