• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان ترسناک.فانتزی.عاشقانه‌ مَسخِ لَطیف به قلم کوثر حمیدزاده کلیک کنید

کامل شده رمان پیست مرگ | @Saba.N کاربر انجمن تک رمان

  • نویسنده موضوع Saba.N
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 396
  • بازدیدها 19K
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

سطح رمان از نظر شما:

  • متوسط

    رای: 0 0.0%
  • ضعیف

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    15
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Saba.N

مدیر تالار آموزشگاه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
نویسنده اختصاصی
مدرس
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-31
نوشته‌ها
2,583
لایک‌ها
31,060
امتیازها
138
محل سکونت
رُم، ایتالیا
کیف پول من
80,540
Points
1,430

Saba.N

مدیر تالار آموزشگاه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
نویسنده اختصاصی
مدرس
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-31
نوشته‌ها
2,583
لایک‌ها
31,060
امتیازها
138
محل سکونت
رُم، ایتالیا
کیف پول من
80,540
Points
1,430

Saba.N

مدیر تالار آموزشگاه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
نویسنده اختصاصی
مدرس
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-31
نوشته‌ها
2,583
لایک‌ها
31,060
امتیازها
138
محل سکونت
رُم، ایتالیا
کیف پول من
80,540
Points
1,430

Saba.N

مدیر تالار آموزشگاه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
نویسنده اختصاصی
مدرس
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-31
نوشته‌ها
2,583
لایک‌ها
31,060
امتیازها
138
محل سکونت
رُم، ایتالیا
کیف پول من
80,540
Points
1,430

Saba.N

مدیر تالار آموزشگاه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
نویسنده اختصاصی
مدرس
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-31
نوشته‌ها
2,583
لایک‌ها
31,060
امتیازها
138
محل سکونت
رُم، ایتالیا
کیف پول من
80,540
Points
1,430

Saba.N

مدیر تالار آموزشگاه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
نویسنده اختصاصی
مدرس
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-31
نوشته‌ها
2,583
لایک‌ها
31,060
امتیازها
138
محل سکونت
رُم، ایتالیا
کیف پول من
80,540
Points
1,430

Saba.N

مدیر تالار آموزشگاه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
نویسنده اختصاصی
مدرس
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-31
نوشته‌ها
2,583
لایک‌ها
31,060
امتیازها
138
محل سکونت
رُم، ایتالیا
کیف پول من
80,540
Points
1,430
#پارت_127





فکش سخت می‌شود. همین‌که قصد عقب‌گرد کردن می‌کند، روناک دستش را می‌فشارد و کوتاه پچ می‌زند :
- ولش کن مر*تیکه رو!
سهند هوفِ کلافه‌ای کرده و به قدم‌هایش سرعت می‌بخشد. بازار، هنوز شلوغ است و هوا گرم! گوشی توی جیبش به لرزه می‌اُفتد. بیرون می‌کشدش و با یک دست رمز را وارد می‌کند. پیام از طرف عرفان است.
- با ماهان اینا گیر بودیم، نشد زنگ بزنم. چخبرا حالا؟ کجایی؟
پوزخند می‌زند و عرفان هم سایید روحش را با جمله ی " با ماهان اینا... ".
یعنی... خبر ندارد که روناک همراهش است که فعلش را مفرد پرسیده بود؟ با انگشت شستش تند و تند تایپ می‌کند :
- دو ساعته اونجام.
می‌فرستد و به دقیقه نمی‌کشد که پیامِ " اوکی " از جانب عرفان زیر پیام خودش نمایان می‌شود. اوکی؟ همین؟ عرفان و آن حجم از فضولی و... اوکی؟ خنده‌دار است و کمی بیش از کمی، مشکوک!
- وای... اونجارو نگاه!
با صدای ذوق‌زده و پر از شور روناک به خودش می‌آید. روناکی که بالا و پایین پریده و با دست جایی را نشان می‌دهد. پُل بتنی کوچکی که از زیر آن رودخانه‌ای می‌گذرد و مردم توی رودخانه مشغول شستن لباس هستند!
چشم از منظره‌ی بکر رودخانه گرفته و دست روناک را برای تند تر قدم برداشتن، به دنبالش می‌کشد :
- دیدم.
روناک متعجب به سمتش برمی‌گردد و خیره به نیم‌رخ پوکر و بی‌تفاوت او، زمزمه می‌کند :
- چقدر هم که با ذوقی تو!
سهند اما بی‌اعصاب از گرمای طاقت فرسای روز، میغرد :
- قزمیت بازی درنیار دیگه... یه پُل و رودخونه با چند تا پیرزن داخلش که دارن مثل خر زیر آفتاب جوون میدن و کار می‌کنن، ذوق داره اصلاً؟
روناک لال می‌شود! و... بر می‌خورد به غرور و شخصیت خودش که سعی داشت کاری کند که فقط کمی خوش بگذرانند. پوزخند می‌زند و... پر حرص دستش را از میان دستان مردانه ی او بیرون می‌کشد و جلو می‌افتد. توجهی به تک خنده‌ی پر از تمسخرِ اویِ پشت سر نمی‌کند و... به جهنم! هر غلطی که می‌خواهد بکند، بزار بکند‌. مردک عقده‌ایِ بی‌تعادل!
همین‌طور که دارد تند و تند راه می‌‌رود، گوشی‌اش زنگ می‌خورد. ماهان است! آیکون وصل تماس را لمس کرده و تا می‌خواهد بگوید " الو؟ "، صدای مضطرب ماهان در گوشش می‌پیچد :
- برنامه عوض شده؛ سهند رو یه جوری بپیچون ببر جایی تا بچه‌ها بتونن سیم ترمز رو دست‌کاری کنن!
تقریباً جیغ می‌کشد :
- چی؟!
ماهان اما با عصبانیت میغرد :
- تو فقط کاری که گفتمو بکن! وقت نداریم... یزدان دقیقاً روی پُلِ سفیده!
در دل " وای"‌یی می‌گوید و سپس با قلبی که دارد با شتاب صدکیلومتر بر ساعت می‌راند، با مِن مِن جواب می‌دهد :
- با... باشه... ف... فعلا!
می‌گوید و ماهان قطع می‌کند.
- کی بود؟!
ترسیده هین بلندی می‌کشد و به سمت سهندی برمی‌گردد که دارد نقطه به نقطه ی صورتش را می‌کاود. به لکنت می‌افتد :
- خوا... روژین!... روژین بود!
لبخند ترسیده و هول‌زده‌ای روی لبهایش می‌نشیند و باید یک غلطی بکند و هیچ چیزی به ذهنش...
- من...
سهند تای ابرو بالا می‌دهد و چشم ریز می‌کند :
- تو..؟
نفسش می‌رود و مطمئن است که خ*را*ب می‌کند. این بشر خودش خدای موذی‌گری‌ست! اصلا از نگاهش مشخص است که دارد ذهنش را می‌خواند.
- ما باید...
حرفش با دیدنِ یزدانی که انتهای بازار و کنار یکی از غرفه‌ها اُتراق کرده و خیره‌ی خود روناک است، در دهانش می‌ماسد. سهند با دیدنِ نگاه ماتِ او، می‌خواهد به عقب برگردد که روناک ترسیده جفت بازوهایش را می‌چسبد و بلند و وحشت‌زده ل*ب از هم باز می‌کند :
- نه..‌ ما باید برگردیم کبابی!
دماغ سهند چین می‌خورد و اخمش وحشتناک است. از نگاهش شک و تردید دارد می‌بارد و... ماهان! آخ که خدا لعنتت کند.
- دستبند... آره دستبندم نیست. فکر کنم همونجا جا گذاشتم!
سهند دست‌های دخترک را از بازوهایش پس می‌زند و خیره ی اویی می‌شود که به شدت مشکوک است. رنگش پریده، عرق کرده است و با مِن مِن صحبت می‌کند! و جالب اینکه اصلا یادش نمی‌آید که دخترک دستبندی به دست بسته بوده باشد!
ابرو بالا می‌دهد :
- مطمئنی؟
روناک تند و تند سری تکان می‌دهد.
- آ.. آره‌.
و بی‌اینکه اجازه ی حرف دیگری به سهند بدهد، ساعدش را چنگ زده و به طرف کبابی به راه می‌افتند. قلبش دارد توی دهانش می‌کوبد و حرکت قطرات درشت عرق روی تیره ی کمرش را حس می‌کند. آهی از سر آسودگی سر می‌دهد و فقط خود خدا بخیر کند این قضیه را! اصلا نمی‌فهمد برنامه ی دست‌کاری ترمز یکهو از کجا پیدایش شد؟ اگر جدی جدی اتفاقی بیوفتد... آن وقت چه؟ نمی‌داند. تنش پر شده از استرس و اضطراب و نکند خ*را*ب کند؟!
ناله‌ی ضعیفی از میان ل*ب‌هایش خارج می‌شود :
- خدا لعنتت کنه!
سهند می‌شنود و جا خورده می‌پرسد :
- چی؟
روناک چشم گرد می‌کند و در دل " خاک تو سرت روناک! الان همه چیز رو خ*را*ب می‌کنی! " می‌گوید؛ اما برای حفظ ظاهر، تصنعی می‌خندد :
- هیچی بابا! آهنگ می‌خونم زیر ل*ب..
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Saba.N

مدیر تالار آموزشگاه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
نویسنده اختصاصی
مدرس
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-31
نوشته‌ها
2,583
لایک‌ها
31,060
امتیازها
138
محل سکونت
رُم، ایتالیا
کیف پول من
80,540
Points
1,430
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا