کتاب در حال تایپ چه کسی پنیر مرا جابه‌جا کرده؟ | اسپنسر جانسون

ساعت تک رمان

کتاب های درخواستی در حال تایپ

.Melina.

مدرس ادبیات + تایپیست
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,460
لایک‌ها
6,640
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
کیف پول من
229,237
Points
3,863
اسم اثر: چه کسی پنیر مرا برداشته است؟
نویسنده: اسپنسر جانسون
تایپیست: ملینا نامور
خلاصه: جهان اطراف ما همواره در حال تغییر است و در دوره‌ی نوجوانی برخورد با این تغییرات بسیار بیشتر از دوران بزرگسالی است. نکته مهم اما نحوه برخورد با تغییرات است. کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟ کتابی بسیار سودمند برای افزایش مهارت نوجوانان در برابر تغییرات زندگی است.
کد:
اسم اثر: چه کسی پنیر مرا برداشته است؟
نویسنده: اسپنسر جانسون
تایپیست: ملینا نامور
خلاصه: جهان اطراف ما همواره در حال تغییر است و در دوره‌ی نوجوانی برخورد با این تغییرات بسیار بیشتر از دوران بزرگسالی است. نکته مهم اما نحوه برخورد با تغییرات است. کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟ کتابی بسیار سودمند برای افزایش مهارت نوجوانان در برابر تغییرات زندگی است.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

.Melina.

مدرس ادبیات + تایپیست
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,460
لایک‌ها
6,640
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
کیف پول من
229,237
Points
3,863
روزگاري, در زمان هاي بسیار قدیم, در سرزمینی بسیار دور, چهار موجود کوچک زندگی می کردند که در جستجوي پنیر به درون هزارتوي پر پیچ و خمی راه یافتند تا غذا جستجو کنند و بخورند و شاد شوند. دوتا ار آنها, به نام هاي اسنیف(Sniff )و اسکوري (Scurry), موش بودند , دوتاي دیگر, آدم کوچولوهایی بودند به نام هم(Hem ) و هاو (Haw )که از نظر ظاهر مانند موش ها کوچک بودند ولی روش و رفتار آن‌ها مثل آدم هاي امروزي بود. به خاطر جثه کوچک شان, مشاهده‌ي کارهایی که انجام می دادند کار ساده‌اي نبود اما اگر به اندازه‌ي کافی از نزدیک به آنها نگاه می کردید می توانستید چیزهاي بسیار شگفت انگیزي را در رفتار آنها ببینید.
موش ها و آدم کوچولوها هر روز اوقات خود را در هزارتوي مارپیچ, در جستجوي پنیر مخصوص خود می‌گذراندند.
موش ها, اسینف و اسکوري, که هم چون دیگر جونده ها, داراي مغزي ساده, ولی شم و غریزه قوي بودند, مانند اغلب موش ها در جستجوي پنیر سفتی بودند که آن را ذره ذره گ*از بزنند و بخورند و ل*ذت ببرند. آدم کوچولوها, یعنی هم و هاو, از مغز خود که انباشته از عقاید و باورهاي بسیار بود براي جستجوي نوعی پنیر متفاوت که معتقد بودند باعث شادي و موفقیت بیشتر آنها می شود استفاده می کردند. موش ها و آدم کوچولو ها به همان اندازه که با هم متفاوت بودند, خصوصیات مشترکی نیز داشتند: هر روز صبح هر کدام از آنها گرم‌کن و کفش ورزشی خود را می پوشید و خانه کوچک خود را ترك می‌کرد و به سرعت در جستجوي پنیر به داخل هزارتوي مارپیچ می رفت. این هزارتو, کلاف سردرگمی از دالان ها و اتاق ها بود که بعضی از آنها مملو از پنیر خوشمزه بود. اما زوایاي تاریک و راهروهاي بن بستی هم در آن جا وجود داشت که بعضی از آنها انتهایی نداشت و هر کسی ممکن بود
در آن جا گم شود.
کد:
روزگاري, در زمان هاي بسیار قدیم, در سرزمینی بسیار دور, چهار موجود کوچک زندگی می کردند که در جستجوي پنیر به درون هزارتوي پر پیچ و خمی راه یافتند تا غذا جستجو کنند و بخورند و شاد شوند.  دوتا ار آنها, به نام هاي اسنیف(Sniff )و اسکوري (Scurry), موش بودند , دوتاي دیگر, آدم کوچولوهایی بودند به نام هم(Hem ) و هاو (Haw )که از نظر ظاهر مانند موش ها کوچک بودند ولی روش و رفتار آن‌ها مثل آدم هاي امروزي بود. به خاطر جثه کوچک شان, مشاهده‌ي کارهایی که انجام می دادند کار ساده‌اي نبود اما اگر به اندازه‌ي کافی از نزدیک به آنها نگاه می کردید می توانستید چیزهاي بسیار شگفت انگیزي را در رفتار آنها ببینید.
موش ها و آدم کوچولوها هر روز اوقات خود را در هزارتوي مارپیچ, در جستجوي پنیر مخصوص خود می‌گذراندند.
موش ها, اسینف و اسکوري, که هم چون دیگر جونده ها, داراي مغزي ساده, ولی شم و غریزه قوي بودند, مانند اغلب موش ها در جستجوي پنیر سفتی بودند که آن را ذره ذره گ*از بزنند و بخورند و ل*ذت ببرند. آدم کوچولوها, یعنی هم و هاو, از مغز خود که انباشته از عقاید و باورهاي بسیار بود براي جستجوي نوعی پنیر متفاوت که معتقد بودند باعث شادي و موفقیت بیشتر آنها می شود استفاده می کردند. موش ها و آدم کوچولو ها به همان اندازه که با هم متفاوت بودند, خصوصیات مشترکی نیز داشتند: هر روز صبح هر کدام از آنها گرم‌کن و کفش ورزشی خود را می پوشید و خانه کوچک خود را ترك می‌کرد و به سرعت در جستجوي پنیر به داخل هزارتوي مارپیچ می رفت. این هزارتو, کلاف سردرگمی از دالان ها و اتاق ها بود که بعضی از آنها مملو از پنیر خوشمزه بود. اما زوایاي تاریک و راهروهاي بن بستی هم در آن جا وجود داشت که بعضی از آنها انتهایی نداشت و هر کسی ممکن بود
در آن جا گم شود.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

.Melina.

مدرس ادبیات + تایپیست
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,460
لایک‌ها
6,640
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
کیف پول من
229,237
Points
3,863
به هر حال, براي آنهایی که راه خود را پیدا می کردند,هزارتوي مارپیچ اسراري هم داشت که به آنها اجازه ي ل*ذت بردن از یک زندگی بهتر را می داد. موش ها, اسنیف و اسکوري, از روش ساده اما ناکار آمد آزمون و خطا براي پیدا کردن پنیر استفاده می کردند. یعنی ابتدا یک راهرو را جستجو می کردند و اگر خالی بود به راهروهاي بعدي می رفتند. اسنیف با استفاده از دماغ بزرگ خود رد پنیرها را بو می کشید و اسکوري مستقیم به دنبال آن به طرف جلو میدوید. همان طور که انتظار می رفت آنها معمولاً راه خود را گم می کردند, جهت را اشتباه می رفتند و اغلب به دیوار می خوردند. اما دوتا آدم کوچولو, هم و هاو, از روش متفاوتی استفاده می کردند که بر قدرت تفکر آنها و استفاده از تجربیات گذشته متکی بود. اگر چه , بعضی از اوقات, آنها هم بر اثر عقاید و احساسات شان سر در گم می‌شدند. درنهایت, هر کس به طریقی آن چه را که در جستجویش بود پیدا می کرد. هر کدام از آنها همان نوع پنیري را که دوست داشت در انتهاي یکی از راهروها, در ایستگاه پنیر C , پیدا می‌کرد. از آن روز به بعد, هر روز صبح, موش ها و آدم کوچولوها لباس گرم‌کن پوشیده و عازم ایستگاه پنیر C ‌می‌شدند. طولی نکشید که هر یک از آنها کار ثابت و مشخص روزانه خود را یافتند. اسنیف و اسکوري هر روز صبح زود از خواب بیدار می شدند و به داخل هزارتوي مارپیچ می دویدند و همواره همان مسیر همیشگی را دنبال می کردند. موش ها وقتی به مقصد می رسیدند کفش هاي ورزشی خود را در آورده آنها را به هم گره می زدند و دور گر*دن خودشان آویزان می کردند. با انجام این کار هر وقت کفش هاي خود را لازم داشتند به راحتی می توانستند آنها را پیدا کنند. سپس از
پنیر خوردن ل*ذت می بردند. در اوایل, م و هاو, نیز هر روز صبح به طرف ایستگاه پنیر می دویدند تا از خرده پنیرهاي خوشمزه اي که در انتظار آنها بود ل*ذت ببرند. اما بعد از مدتی, آدم کوچولوها راه و روش متفاوتی را در پیش گرفتند و هم و هاو, هر روز صبح کمی دیرتر از خواب بیدار می شدند, کمی آهسته تر لباس می پوشیدند و سلانه سلانه به طرف ایستگاه پنیر می‌رفتند زیرا به هر حال می دانستند که پنیر کجاست و چطور می توان به آن جا رسید. آنها اصلاً فکر نمی کردند که این پنیر از کجا می آید و چه کسی آن را در آن جا می گذارد. تصور آنها فقط این بود که پنیر آن جا خواهد بود. هر روز صبح به محض این که هم و هاو به ایستگاه پنیر شماره C می‌رسیدند احساس می کردند در خانه خود هستند؛ گرمکن هاي خود را آویزان می کردند و کفش هایشان را در می آوردند و دمپایی هاي راحتی خود را می پوشیدند. حالا که پنیر را پیدا کرده بودند بسیار آسوده خاطر بودند. هم می‌گفت : عالیه , در این جا پنیر کافی تا ابد براي ما وجود دارد». آدم کوچولو ها احساس شادي و کامیابی و امنیت می کردند. طولی نکشید که هم و هاو, پنیر موجود در ایستگاه C را متعلق به خود دانستند آن جا آن قدر پنیر بود که آن‌ها سرانجام خانه خود را عوض کردند و در ن*زد*یک*ی انبار پنیر ساکن شدند و یک زندگی اجتماعی در اطراف آن
کد:
به هر حال, براي آنهایی که راه خود را پیدا می کردند,هزارتوي مارپیچ اسراري هم داشت که به آنها اجازه ي ل*ذت بردن از یک زندگی بهتر را می داد. موش ها, اسنیف و اسکوري, از روش ساده اما ناکار آمد آزمون و خطا براي پیدا کردن پنیر استفاده می کردند. یعنی ابتدا یک راهرو را جستجو می کردند و اگر خالی بود به راهروهاي بعدي می رفتند. اسنیف با استفاده از دماغ بزرگ خود رد پنیرها را بو می کشید و اسکوري مستقیم به دنبال آن به طرف جلو میدوید. همان طور که انتظار می رفت آنها معمولاً راه خود را گم می کردند, جهت را اشتباه می رفتند و اغلب به دیوار می خوردند. اما دوتا آدم کوچولو, هم و هاو, از روش متفاوتی استفاده می کردند که بر قدرت تفکر آنها و استفاده از تجربیات گذشته متکی بود. اگر چه , بعضی از اوقات, آنها هم بر اثر عقاید و احساسات شان سر در گم می‌شدند. درنهایت, هر کس به طریقی آن چه را که در جستجویش بود پیدا می کرد. هر کدام از آنها همان نوع پنیري را که دوست داشت در انتهاي یکی از راهروها, در ایستگاه پنیر C , پیدا می‌کرد. از آن روز به بعد, هر روز صبح, موش ها و آدم کوچولوها لباس گرم‌کن پوشیده و عازم ایستگاه پنیر C ‌می‌شدند. طولی نکشید که هر یک از آنها کار ثابت و مشخص روزانه خود را یافتند. اسنیف و اسکوري هر روز صبح زود از خواب بیدار می شدند و به داخل هزارتوي مارپیچ می دویدند و همواره همان مسیر همیشگی را دنبال می کردند. موش ها وقتی به مقصد می رسیدند کفش هاي ورزشی خود را در آورده آنها را به هم گره می زدند و دور گر*دن خودشان آویزان می کردند. با انجام این کار هر وقت کفش هاي خود را لازم داشتند به راحتی می توانستند آنها را پیدا کنند. سپس از

پنیر خوردن ل*ذت می بردند. در اوایل, م و هاو, نیز هر روز صبح به طرف ایستگاه پنیر می دویدند تا از خرده پنیرهاي خوشمزه اي که در انتظار آنها بود ل*ذت ببرند. اما بعد از مدتی, آدم کوچولوها راه و روش متفاوتی را در پیش گرفتند و هم و هاو, هر روز صبح کمی دیرتر از خواب بیدار می شدند, کمی آهسته تر لباس می پوشیدند و سلانه سلانه به طرف ایستگاه پنیر می‌رفتند زیرا به هر حال می دانستند که پنیر کجاست و چطور می توان به آن جا رسید.  آنها اصلاً فکر نمی کردند که این پنیر از کجا می آید و چه کسی آن را در آن جا می گذارد. تصور آنها فقط این بود که پنیر آن جا خواهد بود. هر روز صبح به محض این که هم و هاو به ایستگاه پنیر شماره C می‌رسیدند احساس می کردند در خانه خود هستند؛ گرمکن هاي خود را آویزان می کردند و کفش هایشان را در می آوردند و دمپایی هاي راحتی خود را می پوشیدند. حالا که پنیر را پیدا کرده بودند بسیار آسوده خاطر بودند. هم می‌گفت : عالیه , در این جا پنیر کافی تا ابد براي ما وجود دارد». آدم کوچولو ها احساس شادي و کامیابی و امنیت می کردند. طولی نکشید که هم و هاو, پنیر موجود در ایستگاه C را متعلق به خود دانستند آن جا آن قدر پنیر بود که آن‌ها سرانجام خانه خود را عوض کردند و در ن*زد*یک*ی انبار پنیر ساکن شدند و یک زندگی اجتماعی در اطراف آن
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

.Melina.

مدرس ادبیات + تایپیست
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,460
لایک‌ها
6,640
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
کیف پول من
229,237
Points
3,863
ایستگاه براي خود درست کردند. هم و هاو براي این که بیشتر احساس کنند که در خانه ي خودشان هستند . دیوارهاي آن جا را با سخنانی درباره ي پنیر تزیین کردند و حتی تصاویري از پنیر در روي دیوارها کشیدند که لبخند به ل*ب آنها می نشاند. یکی از این دیوار نوشته ها چنین بود:
داشتن پنیر آدم را خوشحال می کند.
هم و هاو گاه گاهی دوستان خود را به آن جا می آوردند تا پنیرهاي روي هم انباشته شده در ایستگاه پنیر C را ببینند و با غرور به آن اشاره کرده و می گفتند: « چه پنیرهاي خوشمزه اي, نه؟» و گاهی اوقات در خوردن پنیر با دوستانشان شریک می شدند و بعضی اوقات این کار را نمی کردند.
هم گفت: « ما استحقاق داشتن این پنیر ها را داریم.» در حقیقت ما براي یافتن این پنیرها مدتی طولانی و با
سختی بسیار کار کردیم» بعد تکه اي پنیر خوشمزه‌ي تازه جدا کرد و خورد. هم بعد از خوردن پنیر مانند اغلب اوقات خوابش برد. هر شب آدم کوچولوها در حالی که تا خرخره پنیر خورده بودند؛ تلوتلو خوران به طرف خانه به راه می افتادند و هر روز صبح با اعتماد به نفس کامل براي خوردن پنیر بیشتر بر می‌گشتند. آنها این کار را مدت ها ادامه دادند.
Screenshot_۲۰۲۴۱۱۲۰_۱۸۲۳۰۳_OneDrive.jpg
کد:
ایستگاه براي خود درست کردند. هم و هاو براي این که بیشتر احساس کنند که در خانه ي خودشان هستند . دیوارهاي آن جا را با سخنانی درباره ي پنیر تزیین کردند و حتی تصاویري از پنیر در روي دیوارها کشیدند که لبخند به ل*ب آنها می نشاند. یکی از این دیوار نوشته ها چنین بود:
داشتن پنیر آدم را خوشحال می کند.
هم و هاو گاه گاهی دوستان خود را به آن جا می آوردند تا پنیرهاي روي هم انباشته شده در ایستگاه پنیر C را ببینند و با غرور به آن اشاره کرده و می گفتند: « چه پنیرهاي خوشمزه اي, نه؟» و گاهی اوقات در خوردن پنیر با دوستانشان شریک می شدند و بعضی اوقات این کار را نمی کردند.
هم گفت: « ما استحقاق داشتن این پنیر ها را داریم.» در حقیقت ما براي یافتن این پنیرها مدتی طولانی و با
سختی بسیار کار کردیم» بعد تکه اي پنیر خوشمزه‌ي تازه جدا کرد و خورد. هم بعد از خوردن پنیر مانند اغلب اوقات خوابش برد.  هر شب آدم کوچولوها در حالی که تا خرخره پنیر خورده بودند؛ تلوتلو خوران به طرف خانه به راه می افتادند و هر روز صبح با اعتماد به نفس کامل براي خوردن پنیر بیشتر بر می‌گشتند. آنها این کار را مدت ها ادامه دادند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
بالا