آنها از زیر تخت بیرون آمدند، چشمانشان در روشنایی، سوسو میزد. قدشان کوتاه، خزي به رنگ دوده سیاه، چشمان کوچک قرمز، پنجههاي صورتی به شکل دست، و دم صورتی و بیمو و دراز مثل یک کرم داشتند.
کورالین: میتونید حرف بزنید؟
موشی که از همه بزرگتر و سیاهتر بود، سرش را تکان داد. کورالین با خود فکر کرد، چه لبخند زشتی دارند.
کورالین: خب، چیکار میکنید؟
موشها دایرهاي درست کردند. سپس با دقت و سریع، شروع به بالا رفتن از هم کردند و مخروطی ساختند که موش بزرگ روي نوك آن قرار داشت. موشها شروع به آواز خواندن با صدایی تُن بالا و زمزمه مانند کردند :
ما دندون داریم، ما دم داریم
ما دم داریم، ما چشم داریم
قبل از تو اینجا بودیم
بعد از تو ھم اینجاییم.
آواز قشنگی نبود. کورالین مطمئن بود که قبلاً آن را شنیده اما اصلا به یادش نمیآمد کجا. سپس مخروط از هم فرو پاشید و موشها به سرعت در دستهاي سیاه، به سمت در رفتند.
پیرمرد دیوانه دیگر، در طبقه بالا در چارچوب در ایستاده بود و کلاه دراز و سیاهی در دست داشت. موشها به سرعت از او بالا رفتند، وارد جیبها، پیراهن و شلواري که تا زیر گلویش بالا آمده بود، شدند. موش بزرگتر، از شانهها و سبیل پیرمرد بالا رفت، از چشمهاي سیاه دکمهاياش گذشت و بالاي
سر مرد ایستاد. پیرمرد، کلاهش را به سر گذاشت و موش ناپدید شد.
#کورالین
#نیل_گیمن
#ملینا_نامور
#محمد_بختیاری
کورالین: میتونید حرف بزنید؟
موشی که از همه بزرگتر و سیاهتر بود، سرش را تکان داد. کورالین با خود فکر کرد، چه لبخند زشتی دارند.
کورالین: خب، چیکار میکنید؟
موشها دایرهاي درست کردند. سپس با دقت و سریع، شروع به بالا رفتن از هم کردند و مخروطی ساختند که موش بزرگ روي نوك آن قرار داشت. موشها شروع به آواز خواندن با صدایی تُن بالا و زمزمه مانند کردند :
ما دندون داریم، ما دم داریم
ما دم داریم، ما چشم داریم
قبل از تو اینجا بودیم
بعد از تو ھم اینجاییم.
آواز قشنگی نبود. کورالین مطمئن بود که قبلاً آن را شنیده اما اصلا به یادش نمیآمد کجا. سپس مخروط از هم فرو پاشید و موشها به سرعت در دستهاي سیاه، به سمت در رفتند.
پیرمرد دیوانه دیگر، در طبقه بالا در چارچوب در ایستاده بود و کلاه دراز و سیاهی در دست داشت. موشها به سرعت از او بالا رفتند، وارد جیبها، پیراهن و شلواري که تا زیر گلویش بالا آمده بود، شدند. موش بزرگتر، از شانهها و سبیل پیرمرد بالا رفت، از چشمهاي سیاه دکمهاياش گذشت و بالاي
سر مرد ایستاد. پیرمرد، کلاهش را به سر گذاشت و موش ناپدید شد.
کد:
آنها از زیر تخت بیرون آمدند، چشمانشان در روشنایی، سوسو میزد. قدشان کوتاه، خزي به رنگ دوده سیاه، چشمان کوچک قرمز، پنجههاي صورتی به شکل دست، و دم صورتی و بیمو و دراز مثل یک کرم داشتند.
کورالین: میتونید حرف بزنید؟
موشی که از همه بزرگتر و سیاهتر بود، سرش را تکان داد. کورالین با خود فکر کرد، چه لبخند زشتی دارند.
کورالین: خب، چیکار میکنید؟
موشها دایرهاي درست کردند. سپس با دقت و سریع، شروع به بالا رفتن از هم کردند و مخروطی ساختند که موش بزرگ روي نوك آن قرار داشت. موشها شروع به آواز خواندن با صدایی تُن بالا و زمزمه مانند کردند :
ما دندون داریم، ما دم داریم
ما دم داریم، ما چشم داریم
قبل از تو اینجا بودیم
بعد از تو ھم اینجاییم.
آواز قشنگی نبود. کورالین مطمئن بود که قبلاً آن را شنیده اما اصلا به یادش نمیآمد کجا. سپس مخروط از هم فرو پاشید و موشها به سرعت در دستهاي سیاه، به سمت در رفتند.
پیرمرد دیوانه دیگر، در طبقه بالا در چارچوب در ایستاده بود و کلاه دراز و سیاهی در دست داشت. موشها به سرعت از او بالا رفتند، وارد جیبها، پیراهن و شلواري که تا زیر گلویش بالا آمده بود، شدند. موش بزرگتر، از شانهها و سبیل پیرمرد بالا رفت، از چشمهاي سیاه دکمهاياش گذشت و بالاي
سر مرد ایستاد. پیرمرد، کلاهش را به سر گذاشت و موش ناپدید شد.
#نیل_گیمن
#ملینا_نامور
#محمد_بختیاری