۱- .محیط: تغییر محیط، چشماندازتان را تغییر میدهد.
زمانی که در حرفهی امالک و مستغالت بودم، در خلیج شرقی سانفرانسیسکو و در یک محیط با جمعیت
بسیار کم، زندگی و کار میکردم. همیشه آدمهای مشابهی را میدیدم که در سطح یکسانی مشغول به کار و
زندگی بودند. میدانستم برای رسیدن به جایی که آرزویاش را داشتم، باید حلقهی ارتباطهایام را گسترش
دهم.
شروع کردم به رانندگی در سراسر خلیج و گشتوگذار در یکی از باشکوهترین و زیباترین نقاط این سیار ه،
یعنی تیبورون در مارین کانتی )شمال سانفرانسیسکو(. آنجا به رستوران دریایی سام میرفتم که روی
اسکله قرار داشت. غذایاش عالی بود، ولی مهمتر از کیفیت غذا، این بود که رستوران بین ساکنان بسیار
مرفه منطقه، پرطرفدار بود.
صرفنظر از اینکه برای گسترش و افزایش ارتباطهایام به رستوران سام میرفتم، در اسکله هم مینشستم
و به دامنهی کوه خیره میشدم. خانههای چند میلیون دالری روی صخرهها، هیپنوتیزمام میکردند. یکی
از خانههایی که همیشه توجهام را جلب میکرد، یک خانهی چهار طبقهی آبی رنگ بود که یک میلهی
برقگیر به شکل دلفین روی سقفاش قرار داشت. همیشه از خودم میپرسیدم یک خانهی عالی چه ویژگیهایی دارد؟ اگر کسی یکی از این خانهها را به من بدهد، کدامیک را انتخاب میکنم؟ جوابام همیشه
یکی بود، آن خانهی آبی رنگ. آن خانه در عالیترین جا بود و بهترین چشمانداز را داشت.
یک روز در راه بازگشت به خانهام، تابلویی دیدم با این مضمون که: »بازدید برای عموم آزاد است.« با خودم
گفتم بازدید کردن از آن باید جالب باشد. همانطور که تابلوها را دنبال میکردم، در جادهی مارپیچ باریکی
پنجرهی رو به خلیج و جهانی شگفتانگیز با یک گسترهی 300 درجهای جلوی چشمانام قرار گرفت.واقعاًروی صخرهها باال میرفتم. باالخره باالی تپه رسیدم و خانه را پیدا کردم. وقتی واردش شدم، رفتم سمت
لذتبخش بود، دیوانهکننده! رفتم به ایوان خانه و اطراف را بررسی کردم. ناگهان متوجه شدم این همان
خانهایست که سالها به آن خیره میشدم! همان خانهی آبی بود! بالفاصله قرارداد را امضا کردم. خانهی
رویاهایام حاال مال خودم شده بود!
واقعاًنمیتوانم بگویم در رستوران سام با شخص خاصی آشنا شدم که زندگیام را عوض کرد. با این حال، آن
محیط اثر قوی و عمیقی روی من گذاشت. تماشای خانههای باالی صخرهها، بلندپروازیهایام را ت*ح*ریک
کرد، رویاهایام را گسترش داد و باعث شد برای تحقق آن رویاها، پرتالشتر از چیزی باشم که همیشه فکر
میکردم ممکن است و در نهایت، رویاهایام تبدیل به واقعیت شدند!
رویای درون قلب شما شاید بزرگتر از محیطی باشد که در آن زندگی میکنید. بعضی وقتها باید از آن
محیط خارج شوید تا رویایتان تحقق پیدا کند. این موضوع مثل کاشتن نهال بلوط است در یک گلدان.
وقتی ریشههایاش محدود شوند، رشدش متوقف میشود. نهال برای تبدیل شدن به یک درخت بلوط
بزرگ و تنومند، فضای بیشتری میخواهد. شما هم همینطور.
وقتی دربارهی محیط صحبت میکنم، فقط محل زندگیتان را نمیگویم، بلکه اشاره به هر چیزیست که
اطرافتان را احاطه کرده است. ایجاد یک محیط مثبت و سازنده برای حمایت و پشتیبانی از
موفقیتهایتان، یعنی پاکسازی تمام اختالالت و پارازیتها از زندگیتان. البته نه فقط اختالالت فیزیکی که کارآیی و بهرهوریتان را کم میکنند، بلکه اختالالت ذهنی ناشی از هر آنچه اطراف شماست و درست
کار نمیکند، خ*را*ب است یا شما را آشفته میکند. هر چیز ناتمامی که در زندگیتان وجود دارد، نیرو و فشار
خستهکنندهای را بر شما وارد میکند و مثل خونآشامی که خونتان را میمکد، انرژی پیشرفت و
موفقیتتان را از شما بیرون میکشد. هر قول، تعهد و توافق ناتمام، قدرت و توانتان را تحلیل میبرد، چون
جلوی تکانشتان را میگیرد و مانع توانایی شما برای پیشرفتن میشود. وظایف و کارهای ناتمام، شما را
عقب نگه میدارند آن هم تا وقتی که دست آخر انجامشان دهید. بنابراین دربارهی کارهایی فکر کنید که
میتوانید همین امروز کاملشان کنید.
بهعالوه، وقتی محیطی را برای پشتیبانی از اهدافتان به وجود میآورید، یادتان باشد همان چیزهایی را در
زندگیتان به دست میآورید که تحملشان میکنید. این موضوع در هر جنبهای از زندگیتان صادق است،
به خصوص در روابطتان با اعضای خانواده، دوستان و همکارانتان. در ضمن، هر چیزی را که تصمیم به
تحملاش گرفتهاید، در موقعیتها و شرایط ز ندگی فعلیتان منعکس شده است. در واقع، شما در زندگی
چیزهایی را به دست میآورید که میپذیرید و فکر میکنید شایستهشان هستید.
اگر بیاحترامی را تحمل کنید، به شما بیاحترامی خواهد شد. اگر دیر آمدن و بدقولیهای دیگران را تحمل
کنید، آنها در قرارهایتان دیر ظاهر میشوند. اگر دستمزد پایین و کار بیش از حد را تحمل میکنید، این
موضوع برایتان ادامه خواهد داشت. اگر اضافه وزن، خسته بودن و همیشه بیمار بودن را تحمل کنید،
همیشه همینطور خواهید بود.
این شگفتانگیز است که زندگی، چگونه حول معیارهایی که برای خودتان در نظر میگیرید، ساماندهی
میشود. بعضیها فکر میکنند قربانی رفتار بقیه هستند، ولی در واقع، این ما هستیم که شیوهی رفتار
کردن دیگران با خودمان را کنترل میکنیم. اگر فضای احساسی، جسمی و ذهنی خودتان را محافظت کنید، میتوانید به جای زندگی در آشوب و استرسی که دنیا به سویتان روانه میکند، در آرامش زندگی
کنید.
اگر میخواهید یک رویهی منظم از ریتمهای رفتاری، ثبات و پایداری را پرورش دهید، طوری که تکانش بزرگ
نه فقط سری به خانهتان بزند، بلکه به آنجا نقل مکان کند، باید مطمئن شوید که محیطتان از تبدیل شدن،
عمل کردن و اجرا کردنتان در سطوحی با کالس جهانی استقبال و حمایت میکند.
در فصل بعد، به شما کمک میکنم تا هر چیزی را که تا به حال یاد گرفتهاید، کامالًبه کار گیرید و رازی را به
شما میگویم که به نتایجتان شتاب میبخشد. کسب نتایج بزرگتر آن هم فقط با کمی تالش بیشتر شاید
کمی تقلبگونه به نظر برسد... مثل یک برتری ناعادالنه. ولی چه کسی گفته است زندگی، عادالنه است؟
انجمن رمان نویسی
دانلود رمان