درحال ویراستاری کتاب اثر مرکب| دارن هاردی

  • نویسنده موضوع Lunika✧
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 88
  • بازدیدها 1K
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

Lunika✧

مدیریت کل سایت
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
مدیریت تالار
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
طراح انجمن
کپیست انجمن
تایپیست انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-07
نوشته‌ها
3,921
لایک‌ها
14,196
امتیازها
113
محل سکونت
"درون پورتال آتش"
کیف پول من
291,490
Points
70,000,164
سطح
  1. حرفه‌ای
تله‌ی پول

من قدرت ثبت کردن وقایع را از راه سختش یاد گرفتم؛ یعنی وقتی در امور مالی‌ام مثل یک احمق رفتار کردم، مدت‌ها قبل و در اوایل بیست سالگی‌ام وقتی از فروش املاک و مستغلات پول زیادی به دست می‌آوردم، با حسابدارم آشنا شدم او گفت: «شما بیش از صد هزار دلار مالیات بدهکارید.»
گفتم: «چی؟ من که این قدر پول نقد ندارم.»
پرسید: «چرا ندارید؟ شما که چندین برابر این پول را به دست آورده‌اید، حتماً مالیاتش را هم کنار گذاشته‌اید.»
گفتم: «ظاهراً که این کار را نکرده‌ام.»
پرسید: «پس پول‌هایتان چه شد؟»
با اعترافی جدی و آمیخته به یقین گفتم نمی‌دانم، پول مثل آب از دستانم ریخته بود و من حتی متوجه‌اش نشده بودم.
بعد حسابدارم لطف بزرگی در حقم کرد.
در حالی که با چشمانی بهت زده نگاهم می‌کرد، گفت پسرم باید خودت را جمع و جور کنی. بارها این قضیه را دیده‌ام؛ مثل یک نادان م*ست پول‌هایت را خرج می‌کنی و حتی نمی‌دانی چطور و کجا خرج‌شان کرده‌ای، این احمقانه است. دیگر کافی است. حالا واقعاً توی دردسر افتاده‌ای. برای این که بتوانی مالیات عقب افتاده‌ات را بدهی، باید پول بیشتری درآوری که البته مالیات آن را هم باید بپردازی. اگر به این کار ادامه دهی، با دست‌های خودت قبر مالیات را کنده‌ای.
سریع منظورش را گرفتم. این کاری است که حسابدارم مجبورم کرد انجامش دهم؛ یک دفترچه یادداشت کوچک در جیبم نگه دارم و برای مدت 30 روز هر سنتی را که خرج می‌کنم، در آن بنویسم چه هزار دلاری را که برای خرید یک دست کت و شلوار جدید خرج می‌کنم، چه آن پنجاه سنتی را که برای باد زدن لاستیک‌های ماشینم می‌دهم، همه‌شان باید یادداشت شوند. عجب ایده‌ای! این کار باعث شد تا درباره‌ی خیلی از انتخاب‌های ناخودآگاهم که باعث دور ریختن پول‌هایم میشد، به یک آگاهی آنی برسم. از آن‌جایی که مجبور به نوشتن و فهرست کردن هر چیزی بودم، برای خرید بعضی چیزها مقاومت کردم تا مجبور نشوم آن دفترچه‌ی یادداشت کذابی را بیرون آورم و آن را بنویسم.
ثبت مخارج به مدت 30 روز آگاهی جدیدی را در ذهن من حک کرد و مجموعه ای کاملاً جدید از آداب و انتخاب‌ها را درباره‌ی مخارجم به وجود آورد و از آن‌جایی که آگاهی و رفتارهای درستم با هم ترکیب شدند، فهمیدم که به طور کلیت به پول فعال‌تر شده‌ام، پول بیشتری را برای دوران بازنشستگی‌ام کنار گذاشته‌ام.
آن جنبه‌ی جالب پول یعنی «بازی» با «پول» ل*ذت می‌بردم. وقتی تصمیم می‌گرفتم پولم را خرج تفریح و سرگرمی کنم، این کار را فقط بعد از یک درنگ و بررسی طولانی انجام می‌دادم.
این تمرین ثبت کردن آگاهی من از نحوه‌ی ارتباط با پولم را عوض کرد. در حقیقت، این تمرین آن قدر مؤثر بود که بارها از آن برای تغییر بقیه‌ی رفتارهایم استفاده کرده‌ام. ثبت کردن شیوه‌ی رفتن من به سمت تغییر، هر چیزی‌ است که مانعم می‌شود و من را عقب می‌اندازد. در همه‌ی این سال‌ها، هر چیزی را ثبت می‌کنم. هر چیزی را که می‌خورم و می‌نوشم، وقتی را که به ورزش اختصاص می‌دهم وقتی را که صرف اصلاح و بهبود مهارتی می‌کنم، تعداد تماس‌هایی را که برای فروش می‌گیرم و حتی بهبود روابطم با خانواده، دوستان و همسرم. نتایج آن‌ها مثل تجربه‌ام در ثبت مخارج، عمیق و مؤثر بوده است.
شما با خرید این کتاب در واقع برای اندیشه‌ها و راهنمایی‌های من پول داده‌اید. به همین خاطر، می‌خواهم به شما سخت بگیرم و اصرار کنم که حداقل به مدت یک هفته رفتارهایتان را ثبت کنید. این کتاب برای سرگرمی شما نوشته نشده است؛ بلکه هدفش کمک به شما است تا به نتایج دلخواه‌تان برسید. برای کسب نتیجه باید چند کار را انجام دهید.
ممکن است قبلاً درباره‌ی ثبت کردن چیزهایی را شنیده باشید. در واقع، شاید قبلاً این تمرین را به شیوه‌ی خودتان انجام داده‌اید؛ ولی شرط می‌بندم که در حال حاضر این کار را نمی‌کنید. درست است؟ از کجا می‌دانم؟ چون زندگی‌تان آن طوری نیست که دوست دارید. شما از مسیر موفقیت خارج شده اید. ثبت کردن روشی‌ است که با آن به مسیر موفقیت برمی‌گردید.
آیا می‌دانید چرا به مربیان المپیکی دستمزد خیلی زیادی می‌دهند؟ چون هر تمرین، هر کالری و هر ویتامینی را ثبت می‌کنند. تمام برنده‌ها ثبت کننده هستند. از شما می‌خواهم که همین حالا با این کنید که اهداف‌تان را در معرض دیدتان قرار دهید.
ثبت کردن یک تمرین ساده و آسان است و به این خاطر جواب می‌دهد که درباره‌ی اقدام‌هایتان در عرصه‌هایی از زندگی که می‌خواهید بهبودشان دهید، به شما آگاهی لحظه به لحظه می‌دهد. شما از آن چه که درباره‌ی رفتارهایتان مشاهده خواهید کرد، متعجب خواهید شد. شما نمی‌توانید چیزی را مدیریت کنید یا بهبود بخشید؛ مگر این که بتوانید آن را بسنجید. در ضمن شما نمی‌توانید از تمام چیزهایی که دارید یعنی استعدادها توانایی‌ها و دارایی‌هایتان حداکثر استفاده را ببرید؛ مگر این که از کارهایتان آگاهی کامل داشته باشید و مسئول آن‌ها باشید. هر ورزشکار حرفه‌ای و مربی‌اش هر عملکردی را از بزرگ‌ترین تا کوچک‌ترین جزئیات ثبت می‌کند، پرتاب کننده‌های بیس بال از آمار پرتاب‌هایشان کاملاً باخبر هستند. گلف بازها حتی آمارهای دقیق‌تری از ضربه هایشان دارند. ورزشکاران حرفه ای می‌دانند که چگونه عملکردشان را بر اساس آن‌چه ثبت کرده‌اند، تنظیم کنند و تغییر دهند. آن‌ها به آن‌چه ثبت کرده‌اند، توجه می‌کنند و طبق آن تغییراتی را اعمال می‌کنند؛ چون می‌دانند وقتی آمارشان بهتر شود، بازی‌های بیشتری را می‌برند و در نتیجه، قراردادهایی با مبالغ بالاتر می‌بندند.
می‌خواهم در هر لحظه‌ای دقیقاً بدانید در چه وضعیتی هستید و عملکردتان چگونه است. می‌خواهم طوری کارهایتان را ثبت کنید که انگار یک کالای با ارزش هستید؛ چون واقعاً ارزنده هستید. آیا آن سیستم آگاهی دهنده را که قبل‌تر درباره‌اش صحبت کردیم می‌خواهید؟ این همان است؛ بنابراین صرف نظر از این که فکر می‌کنید از عادت‌هایتان آگاه هستید یا نه، باور کنید آگاه نیستید از شما می‌خواهم ثبت کردن را شروع کنید. با این کار زندگی‌تان و در نهایت شیوه‌ی زندگی‌تان را متحول می‌کنید.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : Lunika✧

Lunika✧

مدیریت کل سایت
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
مدیریت تالار
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
طراح انجمن
کپیست انجمن
تایپیست انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-07
نوشته‌ها
3,921
لایک‌ها
14,196
امتیازها
113
محل سکونت
"درون پورتال آتش"
کیف پول من
291,490
Points
70,000,164
سطح
  1. حرفه‌ای
آرام پیش بروید

نترسید، کم‌کم و با سرعتی آرام شروع می‌کنیم. فقط یکی از عادت‌هایتان را به مدت یک هفته ثبت کنید.
عادتی را انتخاب کنید که بیشترین کنترل را روی شما دارد؛ این همان جایی‌ است که باید از آن شروع کنید.
به محض این که پاداش اثر مرکب را دریافت کنید، خودتان به طور طبیعی این شیوه را به جنبه‌های دیگر زندگی‌تان وارد می‌کنید. در واقع، انتخاب شما ثبت کردن می‌شود. فرض کنیم انتخاب می‌کنید تا خوردن‌تان را کنترل کنید، چون می‌خواهید وزن‌تان را کم کنید. وظیفه‌ی شما این است که هر چیزی را که در د*ه*ان‌تان می‌گذارید، یادداشت کنید؛ از استیک، سیب زمینی و سالادی که سر شام می‌خورید تا آن انتخاب‌های خیلی کوچک‌تان در طول روز؛ مثل چوب شورهایی که در حین استراحت می‌خورید، تکه‌ی دوم پنیری که در ساندویچ‌تان می‌گذارید، نمونه‌ی غذا در فروشگاه کاستکو و... .
نو*شی*دنی‌ها و آبمیوه‌ها را هم فراموش نکنید. همه‌شان را یادداشت کنید. اگر ثبت‌شان نکنید، چون بسیار کوچک و جزئی به نظر می‌رسند، راحت فراموش می‌شوند. باز هم می‌گویم، نوشتن این موارد خیلی ساده به نظر می‌رسد و واقعاً این‌طور است؛ البته فقط وقتی ساده است که این کار را انجام دهید. به همین خاطر است که از شما می‌خواهم همین حالا و قبل از این که به صفحه‌ی بعد بروید، یک زمینه را انتخاب کنید وتاریخ شروعش را هم مشخص کنید.
من می‌خواهم ثبت وقایع مربوط به...... را در روز... شروع کنم.
[روز/ماه/سال]
ثبت کردن چگونه باید باشد؟ باید کامل و جامع و البته سازمان یافته، منظم، بی‌وقفه و همیشگی باشد. هر روز بالای یک صفحه‌ی جدید، تاریخ آن روز را بنویسید و ثبت وقایع آن را آغاز کنید.
بعد از پایان اولین هفته، چه اتفاقی می‌افتد؟ احتمالاً شوکه می‌شوید. شما مبهوت و متحیر خواهید بود که چگونه این کالری‌ها، پول‌ها و دقایق، از دست شما در رفته‌اند. شما هرگز نمی‌دانستید آن‌ها وجود دارند، چه رسد به این که ناپدید هم شده‌اند.
بعد، باید ادامه دهید. باید به مدت سه هفته به ثبت وقایع این جنبه از زندگی‌تان ادامه دهید.
شاید الان در حال شکایت باشید و نخواهید این کار را انجام دهید؛ اما به من اعتماد کنید: «پس از یک هفته، نتایج چنان شما را تحت تأثیر قرار می‌دهند که خودتان برای دو هفته‌ی بعد این کار را ادامه می‌دهید. این را تضمین می‌کنم.»
چرا سه هفته؟ حتماً شنیده‌اید که روان‌شناسان می‌گویند هیچ چیزی به یک عادت تبدیل نمی‌شود مگر این که به مدت سه هفته آن را مکرر انجام دهید. هر چند از لحاظ علمی دقیق نیست؛ ولی معیار خوبی است و برای من مؤثر بود. بنابراین، اگر ایده‌آل در نظر بگیریم، از شما می‌خواهم به مدت 21 روز رفتارهایتان را ثبت کنید. اگر از انجام این کار امتناع کنید، من چیزی از دست نمی‌دهم؛ این چربی‌های دور شکم، مشکل قلبی، موجودی حساب بانکی یا ر*اب*طه‌ای که در آن مشکل دارید، مشکل من نیست! شما در حال خواندن این کتاب هستید چون می‌خواهید زندگی‌تان را تغییر دهید، درست است؟ و من هم به شما قول داده‌ام که این کار قرار است آرام پیش برود، مگر نه؟ این کار، بی‌زحمت نیست؛ ولی ساده و شدنی است. پس انجامش دهید.
به خودتان قول دهید که این کار را شروع می‌کنید، همین امروز. انتخاب کنید که در سه هفته‌ی آینده، دفترچه‌ی یادداشت کوچک‌تان را (یا یک دفترچه‌ی بزرگ، اگر برایتان اغواکننده‌تر است) همراه داشته باشید و هر چیز کوچک مربوط به زمینه‌ی انتخابی‌تان را در آن یادداشت کنید.
بعد از این سه هفته چه اتفاقی می‌افتد؟ وقتی می‌بینید صِرف آگاه شدن از اقدامات‌تان، چگونه شروع به تغییر و شکل‌دهی آن‌ها می‌کند، از شوکی که در انتهای اولین هفته به آن دچار شده بودید، به یک غافلگیری شادی بخش و راضی کننده می‌رسید. طوری می‌شود که از خودتان می‌پرسید: «آیا واقعاً می‌خواهم این شکلات را بخورم؟ مجبورم دفترچه یادداشتم را بیرون آورم و آن را یادداشت کنم، کمی احساس خجالت زدگی و گناه‌کاری می‌کنم.» با نخوردن آن شکلات، دویست کالری کم‌تر مصرف می‌کنید و اگر هر روز از خوردن آن شکلات خودداری کنید، در کم‌تر از دو هفته تقریباً یک پوند از وزنتان کم می‌شود یا این که شروع می‌کنید به جمع کردن چهار دلار که هر روز در مسیرتان به سمت محل کار، برای خرید قهوه صرف می‌کنید و متوجه می‌شوید، خدای من! در این سه هفته فقط شصت دلار برای خوردن قهوه پرداخته‌ام! وای، این یعنی هزار دلار در سال! یا مرکب شده‌ی آن در بیست سال می‌شود 51833/79 دلار!
هزینه‌ی یک فنجان قهوه باید چقدر باشد که خرید آن را متوقف کنید؟ دوباره تکرار کنم؟ آیا من می‌گویم که این عادت روزانه‌ی خرید یک قهوه‌ی چهار دلاری در مدت بیست سال برایتان 51833/79 دلار هزینه خواهد داشت؟ بله، دقیقاً. آیا می‌دانستید هر یک دلاری که امروز خرج می‌کنید؛ البته مهم نیست که آن را خرج چه چیزی می‌کنید، در بیست سال آینده تقریباً به اندازه‌ی 5 دلار برایتان هزینه دارد و در سی سال آینده، این هزینه به 10 دلار می‌رسد؟ دلیلش این است که اگر شما آن یک دلار را با سود 8 درصد سرمایه گذاری کنید، در بیست سال آینده، ارزش آن تقریباً 5 دلار خواهد شد. هر باری که امروز یک دلار خرج می‌کنید، مثل این است که در آینده، پنج دلار خرج می‌کنید.
قبلاً وقتی به برچسب قیمت کالایی نگاه می‌کردم و می‌دیدم که مثلاً نوشته‌ شده‌ است 50 دلار، به غلط فکر می‌کردم آن کالا برایم 50 دلار هزینه دارد. بله، البته همین امروز؛ اما اگر ارزش بالقوه‌ی همان 50 دلار را پس از بیست سال سرمایه‌گذاری محاسبه کنید، متوجه می‌شوید که ارزش واقعی آن یعنی آن‌چه که با خرج کردن این پول به جای سرمایه‌گذاری آن از دست می‌دهید، چهار یا پنج برابر بیشتر است! به عبارت دیگر، هر بار کالایی را بررسی می‌کنید که قیمت آن 50 دلار است، باید از خودتان بپرسید «آیا این کالا 250 دلار می‌ارزد؟» اگر آن کالا امروز برایتان 250 دلار ارزش دارد، پس ارزش خریدن دارد. دفعه بعد که به فروشگاهی مثل کاستکو که پر از انواع چیزهای شگفت‌انگیزی است که نمی‌دانید باید آن‌ها را داشته باشید یا نه، این موضوع یادتان باشد. شما به آن‌جا می‌روید تا مثلاً با 25 دلار، کالاهایی ضروری را که نیاز دارید، بخرید ولی در عوض، با یک سبد پُر از کالا به ارزش400 دلار از آن‌جا خارج می‌شوید. گاراژ خانه‌ی من شبیه قبرستان کالاهای کاستکو است. دفعه‌ی بعد که به این‌جور فروشگاه‌های حراجی بزرگ رفتید، کالاها را از دیدِ ارزش‌شان در آینده ارزیابی کنید. در این صورت، احتمالش بیشتر می‌شود که از خرید یک کیک پز پنجاه دلاری صرف نظر کنید تا در آینده 250 دلار بیشتر در حساب بانکی‌تان داشته باشید. اگر برای سال‌های متعددی هر روز و هر هفته، انتخاب‌های درستی بکنید، به سرعت می‌بینید که چگونه می‌توانید پولدار شوید.
وقتی اعمال‌تان را با این آگاهی ثبت می‌کنید، پی می‌برید که در زندگی‌تان به شکل بسیار متفاوتی ظاهر می‌شوید. می‌توانید از خودتان بپرسید: «آیا عادت روزانه‌ی خوردن یک لیوان قهوه، به قیمت نهایی یک مرسدس بنز می‌ارزد!؟» چون این همان بهای واقعی آن عادت قهوه خوردن است.
حتی بهتر از آن، دیگر دچار بی‌خوابی هم نمی‌شوید. شما هوشیار و آگاه هستید و انتخاب‌های بهتری می‌کنید و همه‌ی این‌ها فقط با یک دفترچه یادداشت کوچک و یک خودکار اتفاق می‌افتد. خیلی شگفت‌انگیز است، مگر نه؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : Lunika✧

Lunika✧

مدیریت کل سایت
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
مدیریت تالار
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
طراح انجمن
کپیست انجمن
تایپیست انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-07
نوشته‌ها
3,921
لایک‌ها
14,196
امتیازها
113
محل سکونت
"درون پورتال آتش"
کیف پول من
291,490
Points
70,000,164
سطح
  1. حرفه‌ای
قهرمانان گم‌نام

وقتی ثبت وقایع زندگی‌تان را شروع کنید، توجه‌تان همان‌قدر که روی کوچک‌ترین چیزهایی که درست انجام می‌دهید متمرکز می‌شود، روی کوچک‌ترین چیزهایی هم که اشتباه انجام می‌دهید، جمع خواهد شد و وقتی انتخاب می‌کنید که حتی کوچک‌ترین اصلاحات را در مسیرتان، مدام و پایدار انجام دهید، بعد از مدتی نتایج شگفت‌انگیزی را در زندگی‌تان می‌بینید؛ اما منتظر توجه فوری دیگران نباشید. وقتی می‌گویم اصلاحات کوچک، از تغییراتی کاملاً نامشهود صحبت می‌کنم و احتمالاً کسی به زودی متوجه آن تغییرات نخواهد شد. کسی شما را تشویق نخواهد کرد و هیچ‌کس برای این تلاش‌های شما، کارت تبریک یا جایزهای نمی‌فرستد. با این حال، سرانجام اثر مرکب آن‌ها باعث نتایجی استثنایی خواهد شد. این اقدامات منظمِ کوچک هستند که در طول زمان نتیجه می‌دهند. همان تلاش و آماده‌سازی برای بزرگ‌ترین پیروزی‌ها که در زمان‌هایی انجام می‌شوند که دیگران به آن‌ها توجهی نمی‌کنند. با این حال، نتایج‌شان استثنایی هستند.
اسبی را در نظر بگیرید که تنها با اختلاف یک وجب، فاتح مسابقه می‌شود؛ اما پولی ده برابر بیشتر از نفر دوم جایزه می‌گیرد. آیا آن اسب ده برابر سریع‌تر است؟ نه، فقط کمی بهتر بوده است. آن دویدن‌های اضافی، نظم و ترتیب فوق‌العاده در تغذیه‌ی اسب یا تمرین‌های بیشتر سوارکار بود که باعث شد نتیجه‌ای بهتر با جوایزی مرکب به دست آید. بعد از شرکت در صدها مسابقه و نواختن هزاران ضربه، فرق بین گلف‌بازی برتر و نفر دهم، به طور متوسط فقط 1/9 ضربه است؛ ولی تفاوت جایزه‌ی آن‌ها پنج برابر است! (ده میلیون دلار مقابل دو میلیون دلار)
گلف‌باز برتر، پنج برابر بهتر نبوده است. او حتی 50 درصد بهتر یا 10 درصد هم بهتر نیست. در واقع، اختلاف بین میانگین امتیازات او فقط 2/7 درصد بهتر است. با این حال، نتایجش پنج برابر بیشتر و بهتر است.
این قدرت عوامل کوچکی‌ است که کم‌کم جمع شده‌اند. این عوامل بزرگ نیستند که در پایان جمع می‌شوند؛ بلکه این صدها، هزاران یا میلیون‌ها عامل کوچک است که عادی را از خارق‌العاده جدا می‌کنند. برای تبدیل شدن به کسی که ضربه‌های بهتری می‌زند، به چیزهای کوچک بی‌شماری نیاز دارید که فرق می‌کند با پوشیدن آن لباس ورزشی سبز رنگ که برایتان شانس می‌آورد. اجازه دهید چند مثال از ثبت تغییرات کوچکی را به شما نشان بدهم که باعث نتایج بزرگی شده‌اند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : Lunika✧

Lunika✧

مدیریت کل سایت
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
مدیریت تالار
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
طراح انجمن
کپیست انجمن
تایپیست انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-07
نوشته‌ها
3,921
لایک‌ها
14,196
امتیازها
113
محل سکونت
"درون پورتال آتش"
کیف پول من
291,490
Points
70,000,164
سطح
  1. حرفه‌ای
قدم زدن در شرکت

من به مدیر اجرایی یک شرکت به نسبت بزرگ که فروش سالانه‌اش بیش از 100 میلیون دلار بود، مشاوره می‌دادم. فیلیپ، کارآفرین و مؤسس شرکت بود. شرکت، کارش را خوب انجام می‌داد؛ اما من بی‌تعهدی، بی‌اعتمادی و نبود اشتیاق را در فرهنگ سازمانی شرکت او تشخیص دادم. از این موضوع خیلی تعجب نکردم چون فهمیدم فیلیپ بیش از پنج سال است که به تعدادی از بخش‌های شرکتش هیچ سری نزده است. او با بیش از 80 درصد از کارمندانش هیچ‌وقت رو در رو صحبت نکرده بود. همراه تیم مدیریتی‌اش در یک حباب زندگی می‌کرد. از فیلیپ خواستم که فقط یک تغییر کوچک را دنبال کند: «هفته‌ای سه بار باید از دفتر کارش خارج شود و در ساختمان شرکت قدم بزند.» هدفش این بود که حداقل سه نفر را پیدا کند که کارشان را درست انجام می‌دادند یا چیز خوبی درباره‌شان شنیده باشد و بعد، مراتب قدردانی خودش را شخصاً به آن‌ها اعلام کند. این تغییر کوچک در رفتارش، کم‌تر از یک ساعت در هفته از او وقت می‌گرفت؛ ولی در طول زمان تأثیرات بزرگی داشت. کارمندانی که فیلیپ از آن‌ها قدردانی کرده بود، شروع کردند به تلاش بیشتر تا تقدیر بیشتری کسب کنند. بقیه‌ی‌ کارمندان هم با دیدنِ این‌که تلاش بیشتر، دیده و تقدیر می‌شود، شروع کردند به بهتر کار کردن و تلاش بیشتری از خودشان نشان دادند. اثر موجی ناشی از نگرش جدیدشان، به تعامالت و برخوردهایشان با مشتریان سرایت کرد و باعث شد که تجربه‌ی مشتریان بهتر شود و در نتیجه، کسب و کارشان رونق بیشتری را تجربه کند و همین موضوع به نوبه‌ی خود غرور و افتخار کارکنان را بیشتر کرد. در طول یک دوره‌ی هجده ماهه، این تغییر ساده، فرهنگ شرکت را 180 درجه تغییر داد. سود خالص شرکت طی همین دوره، با استفاده از همان تعداد کارکنان و بدون سرمایه‌گذاری اضافی در بازاریابی، بیش از 30 درصد بیشتر شد. تمام‌شان به این خاطر بود که فیلیپ متعهد شد یک کار کوچک و به ظاهر ناچیز را در یک دوره‌ی زمانی، مدام انجام دهد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : Lunika✧

Lunika✧

مدیریت کل سایت
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
مدیریت تالار
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
طراح انجمن
کپیست انجمن
تایپیست انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-07
نوشته‌ها
3,921
لایک‌ها
14,196
امتیازها
113
محل سکونت
"درون پورتال آتش"
کیف پول من
291,490
Points
70,000,164
سطح
  1. حرفه‌ای
درخت پول

دوازده سال قبل، یک دستیار فوق‌العاده داشتم به نام کاتلین. در آن موقع، سالانه 40 هزار دلار حقوق می‌گرفت. در یکی از سخنرانی‌هایم درباره‌ی کارآفرینی و ایجاد ثروت، او بیرون اتاق سخنرانی مشغول اداره‌ی میز پذیرش بود. هفته‌ی بعد از آن سمینار، به دفتر کارم آمد و گفت: «آن روز شنیدم که می‌گفتید 10 درصد از آن پولی را که کسب می‌کنید، پس‌انداز کنید. به نظرم خیلی ایده‌ی جالبی است؛ اما برای من غیرممکن است بتوانم چنین کاری انجام دهم. این کار کاملاً غیر واقع‌بینانه است!» و بعد درباره‌ی تمام صورت حساب‌ها و تعهدات مالی‌اش با من صحبت کرد. بعد از این که تمام آن موارد را روی کاغذ نوشت، کاملاً معلوم بود که تا پایان ماه، واقعاً هیچ پولی برایش باقی نمی‌ماند. گفت: «من افزایش حقوق می‌خواهم.»
به او گفتم: «من کار بهتری برایت انجام می‌دهم. به تو یاد می‌دهم چگونه ثروتمند شوی.» این پاسخی نبود که منتظرش باشد؛ ولی موافقت کرد.
به کاتلین یاد دادم چگونه مخارجش را ثبت کند و او شروع کرد به ثبت کردن آن‌ها در یک دفتر یادداشت. به کاتلین گفتم یک حساب پس‌انداز جداگانه و فقط با 33 دلار یعنی تنها یک درصد از درآمد ماهانه‌اش، افتتاح کند. بعد به او نشان دادم که چگونه در ماه بعد با 33 دلار کم‌تر زندگی کند. جای این‌ که هر روز به بوفه‌ی طبقه پایین برود و ساندویچ، چیپس و نوشابه سفارش دهد، هفته‌ای فقط یک روز ناهارش را از خانه بیاورد. ماه بعد او را مجبور کردم که 2 درصد (67 دلار) از درآمد ماهانه‌اش را پس‌انداز کند. او با تغییر سرویس اشتراک تلویزیون کابلی‌اش، 33 دلار دیگر را پس‌انداز کرد. ماه بعد پس‌اندازش را به 3 درصد افزایش دادیم.
ما اشتراک مجله‌ی پیپِل او را لغو کردیم (حالا موقع مطالعه درباره‌ی زندگی خودش بود، نه دیگران) و به جای هفته‌ای دوبار به استارباکس رفتن، به کاتلین گفتم که قهوه و سایر مخلفات را بخرد و قهوه‌اش را در دفتر کارش درست کند. (بعدها از این ایده بیشتر خوشش آمد، من هم همین‌طور!)
در پایان سال، کاتلین 10 درصد از هر یک دلاری را که درمی‌آورد، بدون ایجاد اثری محسوس در شیوه‌ی زندگی‌اش پس‌انداز می‌کرد. شگفت‌زده شده بود! همان عمل منظم، روی جنبه‌های دیگر زندگی‌اش هم اثر موجی داشت. محاسبه کرد که چه مقدار از پولش را صرف سرگرمی‌های بیهوده می‌کند و در عوض، شروع کرد به سرمایه‌گذاری آن پول روی رشد و پیشرفت شخصی‌اش. بعد از پرورش فکرش با برنامه‌های الهام‌ بخش و آموزشی، خلاقیتش خیلی زیاد شد و چندین ایده‌ی جالب به من درباره‌ی کسب درآمد بیشتر و صرفه‌جویی در منابع سازمان داد. طرحی به من داد که در اوقات فراغتش روی آن کار کرده بود و از من خواست با توجه به استراتژی‌هایی که سودآوری‌شان ثابت میشد، 10 درصد از کل هزینه‌های کاهش یافته و 15 درصد از کل درآمدهای جدید را به او بدهم. در پایان سال دوم، او بیش از 100 هزار دلار در سال درآمد داشت و این علاوه بر آن پایه حقوق 40 هزار دلاری‌اش بود.
سرانجام، کاتلین کسب و کار خودش را راه انداخت و شرکت را ترک کرد. دو سال پیش، کاتلین را اتفاقی در فرودگاه دیدم. حالا سالانه بیش از 250 هزار دلار درآمد داشت و با پولی که پس‌انداز کرده بود، بیش از یک میلیون دلار دارایی داشت. یک میلیونر بود! تمام این‌ها فقط با انتخابِ برداشتنِ یک گام کوچک و پس‌انداز 33 دلار در ماه شروع شد.
زمان، خیلی مهم است. هرچه زودتر شروع به ایجاد این‌جور تغییرات کوچک کنید، اثر مرکب با قدرت بیشتری به نفع شما کار می‌کند. فرض کنید دوست‌تان در سن 23 سالگی و بعد از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه، وقتی که در اولین شغلش مشغول به کار شد، به نصایح دیو مرزی گوش می‌داد و شروع به پس‌انداز ماهانه250 دلار در حساب بیمه‌ی بازنشستگی راث‌ایرا می‌کرد.
از طرف دیگر، شما تا سن 40 سالگی پس‌انداز کردن را شروع نمی‌کردید یا قبلاً شروع به پس‌انداز می‌کردید؛ ولی چون سود زیادی در آن نمی‌دیدید، موجودی حساب بازنشستگی‌تان را خالی می‌کردید. وقتی دوست‌تان 40 ساله می‌شود، دیگر مجبور نیست حتی یک دلار هم پس‌انداز کند و در سن 67 سالگی بیش از یک میلیون دلار خواهد داشت که البته با بهره‌ی مرکب 8 درصد بیشتر می‌شود. در مقابل، شما از سن 40 سالگی تا زمانی‌که به سن 67 سالگی برسید، ماهانه 250 دلار سرمایه‌گذاری می‌کنید؛ یعنی تا سن معمول بازنشستگی تأمین اجتماعی برای آدم‌هایی که بعد از سال 1960 به دنیا آمده‌اند.
این یعنی در مقایسه با 17 سال او، شما به مدت 27 سال پول‌تان را پس‌انداز می‌کنید. وقتی بازنشسته می‌شوید، شما کم‌تر از 300 هزار دلار خواهید داشت، در حالی که 27 هزار دلار بیشتر از دوست‌تان سرمایه‌گذاری کرده‌اید.
با این‌که پول‌تان را سال‌های بیشتری پس‌انداز کرده‌اید و پول بیشتری هم سرمایه‌گذاری کرده‌اید، فقط با کم‌تر از یک سوم پولی که می‌توانستید داشته باشید، کارتان را پایان می‌دهید. این اتفاق وقتی می‌افتد که از رفتارها، عادت‌ها و کارهای ضروری غافل می‌شویم یا انجام‌شان را عقب می‌اندازیم. برای شروع اقدامات کوچک و جزئی که شما را در مسیر رسیدن به اهداف‌تان هدایت می‌کنند، منتظر فردا نباشید.
آیا با خودتان می‌گویید خیلی دیر به این فکر افتاده‌اید و دیگر هرگز نمی‌توانید به آن نقطه برسید؟ این فقط یک فکر منفی و ناامید کننده‌ی دیگر است و وقت آن رسیده که این‌گونه فکرها را دور بریزید. برای به دست آوردن مزایا و منافع اثر مرکب، هیچ‌وقت دیر نیست. فرض کنید همیشه می‌خواستید پیانو بنوازید؛ ولی احساس می‌کردید برای این کار خیلی دیر است چون به حدود 40 سالگی رسیده‌اید؛ ولی اگر همین حالا شروع کنید، وقتی بازنشسته می‌شوید، ممکن است یک استاد پیانو باشید؛ چون 25 سال در حال نواختن پیانو بوده‌اید. مهم این است که همین حالا شروع کنید. هر عمل بزرگ و هر ماجراجویی خارق‌العاده، با برداشتن قدم‌های کوچک شروع می‌شود. اولین قدم، همیشه سخت‌تر از آن چیزی که واقعاً هست، به نظر می‌رسد.
اما اگر 25 سال خیلی زیاد باشد، چطور؟ اگر شما فقط برای ده سال زمان یا صبر داشته باشید، چطور؟ برایان ترسی در کتاب نقطه‌ی کانونی نشان داد که چگونه می‌توانید هر جنبه‌ای از زندگی‌تان را که می‌خواهید، تا 1000 درصد بهبود ببخشید. نه 10 درصد، یا حتی 100 درصد، بلکه 1000 درصد! اجازه دهید خلاصه‌ای آن را برایتان توضیح دهم.
تمام کاری که باید انجام دهید این است که در هر روز کاری، خودتان، عملکردتان، بازده‌تان و درآمدتان را یک‌دهم درصد (یک هزارم) بهتر کنید، حتی می‌توانید تعطیلات آخر هفته را هم درنظر نگیرید. همین، فقط یک هزارم. فکر می‌کنید بتوانید از عهده‌ی این کار برآیید؟ البته، همه می‌توانند. واقعاً ساده است. اگر در هر روز کاری‌تان این کار را انجام دهید، در نتیجه در هر هفته به اندازه‌ی نیم درصد بهتر می‌شوید که می‌شود 2 درصد در هر ماه و مرکب می‌شود و به 26 درصد در هر سال می‌رسد. یعنی درآمدتان هر 2/9 سال دو برابر می‌شود. در سال دهم، می‌توانید 1000 درصدِ آن‌چه حالا انجام می‌دهید و درآمد دارید، به دست آورید. شگفت‌انگیز نیست؟ مجبور نیستید 1000 درصد بیشتر تلاش کنید یا 1000 درصد زمان بیشتری کار کنید. فقط روزی یک هزارم بهتر شوید؛ همین.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : Lunika✧

Lunika✧

مدیریت کل سایت
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
مدیریت تالار
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
طراح انجمن
کپیست انجمن
تایپیست انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-07
نوشته‌ها
3,921
لایک‌ها
14,196
امتیازها
113
محل سکونت
"درون پورتال آتش"
کیف پول من
291,490
Points
70,000,164
سطح
  1. حرفه‌ای
موفقیت، دوی (نیمه) ماراتن است.

خانم بورلی فروشنده‌ی یک شرکت نرم‌افزارهای آموزشی بود که من مشغول کمک برای بهتر شدن شرایط آن بودم. یک روز درباره‌ی یکی از دوستانش با من صحبت کرد که قرار بود آخر هفته‌ی بعد، در یک مسابقه‌ی دوی نیمه ماراتن شرکت کند. بورلی که به شکل قابل توجهی اضافه وزن داشت، با اطمینان کامل به من گفت: «من هیچ‌وقت نمی‌توانم چنین کاری انجام دهم. با بالا رفتن از فقط یک پله، نفسم می‌گیرد!»
گفتم: «اگر بخواهی، می‌توانی انتخاب کنی کاری را انجام دهی که دوستت در حال انجامش است.» او حرفم را رد کرد و گفت: «به هیچ وجه امکان ندارد!»
اولین قدم من، کمک به بورلی برای پیدا کردن انگیزه‌اش بود: «خب، بورلی، چرا می‌خواهی در دوی نیمه ماراتن شرکت کنی؟»
«تابستان آینده، مراسم بیستمین سال فارغ‌التحصیلی‌ام از دبیرستان برگزار می‌شود و می‌خواهم در آن مراسم شگفت‌انگیز به نظر برسم؛ اما از پنج سال پیش که دومین فرزندم به دنیا آمد، دچار اضافه وزن خیلی زیادی شده‌ام. نمی‌دانم چطور می‌توانم این کار را انجام دهم.»
عالیه! حالا یک هدف مهیج داشتیم؛ اما من با احتیاط پیش رفتم. اگر تا به حال تلاش کرده باشید که وزن‌تان را کم کنید، شاید بدانید که معمولاً چه اتفاقی می‌افتد: «عضو یک باشگاه گران قیمت می‌شوید و شانس‌تان را با مربی‌های شخصی، تجهیزات ورزشی جدید، لباس‌های ورزشی جدید و زیبا و کفش ورزشی فوق‌العاده امتحان می‌کنید. یک هفته به شدت و با اشتیاق ورزش می‌کنید و بعد، دستگاه ورزشی خانگی‌تان را تبدیل می‌کنید به یک چوب لباسی، باشگاه ورزشی را فراموش می‌کنید و کفش‌های ورزشی‌تان هم در یک گوشه خاک می‌خورند.» می‌خواستم روش بهتری را با بورلی امتحان کنم. می‌دانستم اگر بتوانم او را مجبور کنم که فقط یک عادت جدید را انتخاب و دنبال کند، احتمالاً مصمم می‌شود و تمام رفتارهای دیگرش هم خود به خود درست می‌شوند.
از بورلی خواستم که با ماشینش اطراف محل زندگی‌اش دور بزند و یک مسیر دایره‌وار یک مایلی در خیابان‌های اطراف آن‌جا پیدا کند. بعد به او گفتم در دو هفته‌ی آینده، سه بار در این مسیر پیاده‌روی کند. توجه کنید از او نخواستم این یک مایل را با دویدن شروع کند. در عوض، وظیفه‌ی جزئی و راحتی به او محول کردم که تلاش زیادی نمی‌خواست. بعد برای دو هفته‌ی آینده، از او خواستم که هفته‌ای سه بار در آن مسیر پیاده‌روی کند. او هر روز انتخاب می‌کرد که به این تمرین ادامه دهد.
بعد، به بورلی گفتم تا جایی که به سختی نمی‌افتد و احساس ناراحتی نمی‌کند، آهسته دویدن را شروع کند و به محض این‌ که احساس تنگی نفس به او دست داد، بایستد و به پیاده‌روی ادامه دهد. از او خواستم تا بتواند یک چهارم مسیر، بعد یک دوم و بعد، سه چهارم آن یک مایل را بدود، به این کار ادامه دهد. سه هفته‌ی دیگر طول کشید تا او بتواند یک مایل کامل را بدود. بعد از هفت هفته، توانست تمام آن مسیر را بدود. شاید این زمان برای یک چنین پیروزی کوچکی، خیلی طولانی به نظر برسد، درست است؟ نصف یک دوی ماراتن 13/1 مایل است و یک مایل مقابل آن چیزی نیست. مهم این بود که بورلی متوجه شد انتخاب او برای داشتن اندامی مناسب (نیروی چرایش؛ به زودی آن را توضیح می‌دهم) در مراسم تجدید دیدار، به عادت‌های جدید سلامتی‌اش منجر شد. اثر مرکب به حرکت درآمده و فرآیند معجزه آسایش را شروع کرده بود. پس از آن از بورلی خواستم تا در هر بار تمرین، مسیرش را به اندازه‌ی یک هشتم مایل افزایش دهد؛ یک افزایش تقریباً نامحسوس، شاید فقط 300 قدم بیشتر. در عرض شش ماه، او بدون هیچ ناراحتی‌ای 9 مایل می‌دوید. در نه ماه، او به طور منظم 13/5 مایل یعنی کمی بیشتر از مسیر دوی نیمه‌ماراتن را به عنوان بخشی از رویه‌ی تمرینی‌اش می‌دوید. با این وجود، چیزهای مهیج‌تر، آن‌هایی بودند که در جنبه‌های دیگر زندگی‌اش اتفاق افتادند. بورلی هوس خوردن شکلات (وسوسه‌ی مادام‌ العمرش) و غذاهای چرب و سنگین را از دست داد. افزایش انرژی که او از انجام ورزش‌های قلبی و عروقی و عادت‌های غذایی بهترش احساس می‌کرد، به او کمک کرد تا با شور و اشتیاق بیشتری سر کارش حاضر شود. در همان دوره، عملکرد فروش او دو برابر شد. (که برای من هم عالی بود.)
همان‌طور که در فصل قبل دیدیم، اثرات موجی این همه تحرک، اعتماد به نفس او را بالا برد و باعث شد نسبت به همسرش مهربان‌تر شود و ر*اب*طه‌شان پرشورتر از اوایل ازدواج‌شان شود. چون انرژی بیشتری داشت، تعامل او با فرزندانش فعال‌تر و شادتر شد. متوجه شد که دیگر برای وقت گذرانی با دوستانی وقت ندارد که بعد از کار، برای خوردن غذاهای چرب و اشتهاآور و نو*شی*دنی دور هم جمع می‌شدند. او عضو یک باشگاه ورزشی شده بود و در آن‌جا دوستان جدیدی پیدا کرده بود که این موضوع باعث انتخاب‌ها، رفتارها و عادت‌های مثبت بیشتری در او میشد. بعد از اولین گفت‌وگوی‌مان در دفتر کارم و تصمیم بورلی برای پیدا کردن نیروی چرایش و متعهد شدن به انجام مجموعه‌ای از گام‌های کوچک، او بیش از چهل پوند از وزنش را کم کرد و به یک بیلبورد تبلیغاتی متحرک برای زنانی تبدیل شد که در جستجوی خوش اندامی و اعتماد به نفس هستند. امروز، بورلی به اندازه‌ی یک دوی ماراتن کامل می‌دود! زندگی شما، محصول انتخاب‌های لحظه به لحظه‌ی شما است. در سی‌دی موفقیت شماره‌ی میِ2010، جیلیان مایکلز مربی بدنسازی برنامه‌ی تلویزیونی بزرگ‌ترین بازنده، یکی از داستان‌های الهام‌ بخش دوران کودکی‌اش را با من در میان گذاشت: «وقتی بچه بودم، مادرم یکی از این بازی‌های شکار تخم‌مرغ رنگی روز عید پاک را برایم راه انداخته بود. من اطراف خانه می‌گشتم و وقتی به تخم‌ مرغ‌های پنهان شده نزدیک می‌شدم، می‌گفت: اوه، گرم شدی. وقتی به آن‌ها خیلی نزدیک می‌شدم، می‌گفت: اوه، آتش گرفتی و وقتی از تخم‌مرغ‌ها خیلی دور می‌شدم، می‌گفت: اوه، سرد شدی، داری یخ می‌زنی. من به شرکت‌کنندگان مسابقه یاد می‌دهم که به صورت لحظه به لحظه درباره‌ی خوش‌بختی و هدف نهایی‌شان فکر کنند؛ این که چگونه هر انتخاب‌شان و هر تصمیمی که در این لحظه می‌گیرند، آن‌ها را به هدف نهایی‌شان نزدیک‌تر می‌کند یا از آن دورشان می‌کند.»
از آن‌جایی که همه‌ی دستاوردهای شما، نتیجه‌ی انتخاب‌های لحظه به لحظه‌ی شما است، با تغییر این انتخاب‌ها، قدرتی باور نکردنی برای تغییر زندگی‌تان خواهید داشت. انتخاب‌های شما گام به گام و روز به روز، اقدامات‌تان را شکل می‌دهند تا وقتی که آن‌ها به عادت‌هایتان تبدیل می‌شوند. تکرار، آن‌ها را دائمی و همیشگی می‌کند.
شکست خوردن یک عادت است، پیروز شدن هم همین‌طور. حالا بیایید عادت‌های برنده شدن را دائم در زندگی‌تان تزریق کنید. عادت‌های مخرب را حذف کنید و عادت‌های مثبتی را که نیاز دارید، ایجاد کنید و در این صورت می‌توانید زندگی‌تان را به هر مسیری که آرزویش را دارید، هدایت کنید؛ به گستره‌ی بزرگ‌ترین تصورات‌تان. اجازه دهید به شما نشان دهم که چگونه... .
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : Lunika✧

Lunika✧

مدیریت کل سایت
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
مدیریت تالار
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
طراح انجمن
کپیست انجمن
تایپیست انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-07
نوشته‌ها
3,921
لایک‌ها
14,196
امتیازها
113
محل سکونت
"درون پورتال آتش"
کیف پول من
291,490
Points
70,000,164
سطح
  1. حرفه‌ای
به خدمت گرفتن اثر مرکب
خلاصه‌ی گام‌های عملی

  • در زندگی‌تان با کدام جنبه، شخص یا شرایط، بیشترین مشکل را دارید؟ شروع کنید به یادداشت کردن تمام جنبه‌های آن وضعیت که به خاطرشان سپاس‌گزار هستید. از هر چیزی که قدردانی شما از آن شرایط را تقویت می‌کند و افزایش می‌دهد، فهرستی تهیه کنید.
  • در کدام جنبه از زندگی‌تان، 100 درصد مسئولیت موفقیت یا شکست وضع موجودتان را نمی‌پذیرید؟ سه کاری را یادداشت کنید که قبلاً باید انجام داده‌اید و همه چیز را خ*را*ب کرده‌اید. سه کاری را یادداشت کنید که قبلاً باید انجام می‌دادید؛ ولی انجام نداده‌اید. سه اتفاقی را بنویسید که برایتان رخ داد و شما به درستی واکنش نشان ندادید. سه کاری را یادداشت کنید که هم‌اکنون می‌توانید انجام دادنش را شروع کنید و با انجام‌شان، مسئولیت نتایج زندگی‌تان را در دست بگیرید.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : Lunika✧

Lunika✧

مدیریت کل سایت
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
مدیریت تالار
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
طراح انجمن
کپیست انجمن
تایپیست انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-07
نوشته‌ها
3,921
لایک‌ها
14,196
امتیازها
113
محل سکونت
"درون پورتال آتش"
کیف پول من
291,490
Points
70,000,164
سطح
  1. حرفه‌ای
فصل سوم: عادت‌ها

معلمی فرزانه که همراه یکی از شاگردانش در جنگلی قدم می‌زد، جلوی یک نهال کوچک ایستاد. معلم، نهال کوچکی را که تازه از زمین روییده بود، نشان داد و به شاگردش گفت: «آن نهال را از زمین بیرون بکش.» پسرک جوان آن را با انگشتانش راحت بیرون کشید. بعد، معلم به نهالی که کمی محکم‌تر به نظر می‌رسید و ارتفاعش تا زانوهای پسرک بود، اشاره کرد و گفت: «حالا این یکی را بیرون بکش.» پسرک با کمی تلاش آن نهال را هم از ریشه بیرون کشید. معلم گفت: «حالا نوبت این یکی است» و با سرش به درختچه‌ی کاملاً رشد یافته و سرسبزی که هم‌قد خود پسرک بود، اشاره کرد. پسرک با تابش زیاد و با تمام قدرتش و در ضمن، استفاده از سنگ و چوب برای اهرم کردن زیر ریشه‌های آن درختچه، بالاخره موفق شد و آن را بیرون کشید.
بعد، معلم گفت: «حالا دوست دارم این یکی را از زمین بیرون بکشی.» پسرک جوان نگاه معلمش را دنبال کرد و متوجه درخت بلوط تنومند و بسیار بلندی شد که به سختی می‌توانست نوکش را ببیند. از آن‌جایی که تلاش و تقلای زیادش در بیرون کشیدن نهال‌های به مراتب کوچک‌تر قبلی را درک کرده بود، خیلی ساده به معلمش جواب داد: «متأسفم، از پس این یکی برنمی‌آیم.»
معلم گفت: «پسرم، تو همین الان قدرتی را که عادت‌ها روی زندگی‌ات خواهند داشت، نشان دادی! هرچه این عادت‌ها قدیمی‌تر باشند، بزرگ‌تر می‌شوند، ریشه‌هایشان عمیق‌تر می‌شود و سخت‌تر از ریشه بیرون می‌آیند. بعضی از آن‌ها خیلی بزرگ می‌شوند و ریشه‌های خیلی عمیقی پیدا می‌کنند؛ طوری که حتی جرأت نمی‌کنی برای از بین بردن‌شان تلاش کنی.»
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : Lunika✧

Lunika✧

مدیریت کل سایت
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
مدیریت تالار
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
طراح انجمن
کپیست انجمن
تایپیست انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-07
نوشته‌ها
3,921
لایک‌ها
14,196
امتیازها
113
محل سکونت
"درون پورتال آتش"
کیف پول من
291,490
Points
70,000,164
سطح
  1. حرفه‌ای
مخلوقات عادت

ارسطو نوشته است: «ما همانی هستیم که مکرر انجام می‌دهیم.» دیکشنری مریام-وبستر واژه‌ی عادت را این‌ گونه تعریف کرده است: «یک رفتار اکتسابی که تقریباً یا کاملاً غیرارادی شده‌ است.» داستان جالبی وجود دارد درباره‌ی مردی که به سرعت و چهارنعل با اسبش می‌تاخت.
این‌طور به نظر می‌رسید که جای بسیار مهمی می‌رفت. مردی که کنار جاده ایستاده بود، فریاد زد: «کجا می‌روی؟» مرد اسب‌سوار جواب داد: «نمی‌دانم، از اسب بپرس!» این داستان زندگی خیلی از مردم است؛ آن‌ها سوار بر اسب عادت‌هایشان می‌تازند، بدون این که بدانند کجا می‌روند. وقت آن رسیده است که کنترل افسار را به دست بگیرید و زندگی‌تان را در مسیر رسیدن به جایی قرار دهید که واقعاً می‌خواهید آن‌جا بروید.
اگر با استفاده از خلبان خودکار زندگی می‌کنید و اجازه می‌دهید که عادت‌هایتان شما را اداره کنند، می‌خواهم که دلیلش را بدانید و خودتان را از این دام رها کنید. به هر حال، شما از همراهی من برخوردارید. مطالعات روانشناسی نشان داده‌اند که 95 درصد از همه‌ی چیزهایی که احساس می‌کنیم، فکر می‌کنیم، انجام می‌دهیم و به آن‌ها دست پیدا می‌کنیم، در نتیجه‌ی یک عادتِ یاد گرفته شده است. ما با غرایز و البته بدون هیچ‌گونه عادتی متولد شده‌ایم. ما عادت‌ها را در طول زمان پرورش می‌دهیم. در دوران کودکی، مجموعه‌ای از پاسخ‌های شرطی را یاد می‌گیریم که ما را به عکس‌العمل غیرارادی (بدون فکر کردن) در خیلی از موقعیت‌ها سوق می‌دهند.
در زندگی روزمره‌تان، زندگی کردن به صورت خودکار و غیرارادی، خوبی‌های خاص خودش را دارد. اگر مجبور باشید که آگاهانه درباره‌ی هر یک از گام‌های هر کار معمولی مثل درست کردن صبحانه، رساندن بچه‌ها به مدرسه، رفتن به محل کار و ... فکر کنید، زندگی‌تان از کار می‌افتد. شما احتمالاً دندان‌هایتان را روزی دو بار و به صورت خودکار مسواک می‌زنید. هیچ بحث فلسفی بزرگی در این کار نیست؛ شما فقط انجامش می‌دهید. شما بلافاصله لحظه‌ای که پشت‌تان صندلی را لمس می‌کند، کمربند ایمنی‌تان را می‌بندید. هیچ فکر بعدی‌ای وجود ندارد. عادت‌ها و رویه‌های ما اجازه می‌دهند که کم‌ترین انرژی آگاهانه را برای انجام کارهای روزمره‌مان استفاده کنیم.
آن‌ها کمک می‌کنند عاقل باشیم و ما را قادر می‌سازند که خیلی از موقعیت‌ها را از لحاظ منطقی و عقلانی خوب اداره کنیم و از آن‌جایی که مجبور نیستم درباره‌ی این کارهای معمولی و پیش پا افتاده فکر کنیم، می‌توانیم انرژی ذهنی‌مان را روی افکار و مطالب خلاقانه‌تر و غنی‌تر متمرکز کنیم. عادت‌ها می‌توانند مفید باشند؛ البته تا وقتی که عادت‌های خوبی باشند، به همین سادگی.
اگر تغذیه‌ی سالم و درستی داشته باشید، احتمالاً درمورد چیزهایی که می‌خرید و غذاهایی که در رستوران سفارش می‌دهید، عادت‌های سالمی ساخته‌اید. اگر وزن مناسب و اندام خوبی دارید، احتمالاً به این خاطر است که منظم ورزش می‌کنید. اگر در شغل فروش، موفق هستید، احتمالاً به خاطر عادت‌های آماده کردن ذهن و صحبت‌های درونی مثبتی‌ است که شما را قادر می‌سازند در مقابله با نپذیرفتن‌ها، خوش‌بین باقی بمانید.
من تعداد زیادی از معروف‌ترین آدم‌های موفق، بزرگ‌ترین مدیران عامل و هنرپیشگان مشهور را دیده‌ام و با آن‌ها مصاحبه کرده‌ام. می‌توانم به شما بگویم که همه‌ی آن‌ها از یک خصیصه‌ی مشترک برخوردارند؛ همه‌ی آن‌ها عادت‌های خوب دارند. البته معنی‌اش این نیست که عادت‌های بدی نداشته باشند؛ عادت‌های بد دارند؛ ولی تعدادشان زیاد نیست. رویه‌های روزانه‌ی ساخته شده بر اساس عادت‌های خوب، همان تفاوتی‌ است که موفق‌ترین‌ها را از دیگران جدا می‌کند. این منطقی نیست؟
طبق صحبت‌های قبلی‌مان، می‌دانید که آدم‌های موفق لزوماً باهوش‌تر یا بااستعدادتر از بقیه نیستند؛ بلکه عادت‌هایشان آن‌ها را در مسیری قرار می‌دهد که آگاه‌تر، باهوش‌تر، لایق‌تر، آماده‌تر و با مهارت‌های بهتر شوند.
در کودکی، پدرم از لری بِرد، به عنوان مثال استفاده می‌کرد تا به من در مورد عادت‌ها آموزش دهد. «لری افسانه‌ای» به عنوان یکی از بزرگ‌ترین بسکتبالیست‌های حرفه‌ای شهرت داشت؛ ولی دلیل شهرت او استعداد ورزشی فوق‌العاده نبود. هیچ‌کسی لری را در زمین بسکتبال، «برازنده» توصیف نمی‌کرد. با این حال، با وجود استعداد ورزشی محدودش، باعث شد تا تیم بوستون سلتیکز سه بار قهرمان جهان شود و خودش هم لقب یکی از بهترین بسکتبالیست‌های تمام دوران را بگیرد. چگونه توانست؟
این افتخارها به خاطر عادت‌های لری اتفاق افتادند؛ تعهد مداوم او برای تمرین کردن و بهتر کردن بازی‌اش. لری یکی از بهترین پرتاب آزاد زننده‌های تاریخ NBA بود. از کودکی عادتش این بود که هر صبح قبل از رفتن به مدرسه، 500 پرتاب آزاد تمرین کند. با چنین نظم و تلاشی، لری بیشتر استعدادهای خدادادی‌اش را به وجود آورد و تعدادی از بااستعدادترین بازیکن‌ها را در زمین مسابقه شکست داد.
مثل لری بِرد، شما هم می‌توانید پاسخ‌های غیرارادی و ناخودآگاه‌تان را شرطی کنید تا مثل قهرمان‌های حرفه‌ای باشید. این فصل درباره‌ی جبران کردن چیزهایی‌ است که در آن‌ها استعداد ندارید؛ آن هم با نظم سخت‌کوشی و عادت‌های خوب. این فصل درباره‌ی تبدیل شدن به مخلوقی از عادت‌های قهرمانانه است. با تمرین و تکرار کافی، هر رفتاری، چه خوب باشد، چه بد، در طول زمان، غیرارادی می‌شود. یعنی ما خیلی از عادت‌هایمان را ناخودآگاه کسب می‌کنیم؛ (با الگوگیری از والدین‌مان، پاسخ‌دهی به پیوندهای محیطی و فرهنگی و یا خلق مکانیزم‌های الگوبرداری) ولی می‌توانیم آگاهانه تصمیم به تغییر آن‌ها بگیریم. از آن‌جایی که هر عادتی را که دارید، یاد گرفته‌اید؛ می‌توانید آن‌هایی را که به سودتان نیستند، از یاد ببرید. آماده‌اید؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : Lunika✧

Lunika✧

مدیریت کل سایت
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
مدیریت تالار
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
طراح انجمن
کپیست انجمن
تایپیست انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-07
نوشته‌ها
3,921
لایک‌ها
14,196
امتیازها
113
محل سکونت
"درون پورتال آتش"
کیف پول من
291,490
Points
70,000,164
سطح
  1. حرفه‌ای
با فرار از دام خشنودی آنی شروع کنید.

می‌دانیم که با شیرینی خوردن، لاغر نخواهیم شد. می‌دانیم سه ساعت تماشای برنامه‌های شبانه‌ی تلویزیونی مثل برنامه‌ی «ر*ق*صیدن با ستاره‌ها» و سریال پلیسی NCIS، باعث می‌شود که سه ساعت وقت کم‌تر برای خواندن یک کتاب خوب یا گوش دادن به یک فایل صوتی فوق‌العاده داشته باشیم. می‌دانیم که صرفاً خریدن بهترین کفش‌های پیاده‌روی، ما را برای دوی ماراتن آماده نمی‌کند. ما موجوداتی منطقی هستیم؛ حداقل این چیزی است که به خودمان می‌گوییم. پس چرا به طرزی غیرمنطقی اسیر خیلی از عادت‌های بد هستیم؟ دلیلش این است که نیاز ما به داشتنِ خشنودی آنی، می‌تواند ما را به انفعالی‌ترین و بی‌فکرترین موجود جهان تبدیل کند.
اگر یک گ*از از یک ساندویچ بزرگ بزنید و بلافاصله به خاطر یک حمله‌ی قلبی، قفسه‌ی س*ی*نه‌تان را بگیرید و روی زمین بیفتید، امکان ندارد که برای گ*از دوم اقدام کنید. اگر پُک بعدی‌تان از سیگار، باعث شود که صورت‌تان مثل صورت یک پیرمرد 85 ساله شود، احتمالاً دیگر پُک بعدی را به سیگار نمی‌زنی. اگر موفق نشوید دهمین تماس امروز را بگیرید و ناگهان به سرعت اخراج یا ورشکسته شوید، دیگر برداشتن تلفن و تماس گرفتن واقعاً غیرعاقلانه خواهد بود و اگر اولین چنگال پر از کیک بی‌درنگ 50 پوند به وزن شما اضافه کند، گفتن جمله‌ی «نه، متشکرم» به دسر، کار خیلی راحتی خواهد بود.
مشکل این‌جا است که نتیجه یا خوشنودی آنی ناشی از عادت‌های بد، اغلب از چیزی که در ذهن شما درباره‌ی عواقب بلند مدت در جریان است، بسیار مهم‌تر به نظر می‌رسد. در واقع، انگار افراط در عادت‌های بد، هیچ اثر منفی در همین لحظه ندارد. شما دچار حمله‌ی قلبی نمی‌شوید، پو*ست‌تان چروکیده نمی‌شود، در خطر اخراج قرار نمی‌گیرید و اندام‌تان چاق نمی‌شود؛ ولی معنی‌اش این نیست که اثر مرکب را فعال نکرده‌اید.
وقت آن است که بیدار شوید و درک کنید عادت‌هایی که در آن‌ها افراط می‌کنید، می‌توانند زندگی‌تان را به فاجعه‌ای مکرر تبدیل کنند. ناچیزترین اصلاحات در رویه‌های روزمره‌تان می‌توانند نتایج را به شکل چشم‌گیری در زندگی‌تان عوض کنند. باز هم من درباره‌ی تغییرهای بزرگ یا اوراق کردن کامل شخصیت، خصوصیات و زندگی‌تان صحبت نمی‌کنیم. اصلاحات بسیار کوچک و به ظاهر بی‌اهمیت، می‌‌توانند در هر چیزی تغییرات اساسی به وجود آورند.
بهترین چیزی که برای شفاف ساختن قدرت اصلاحات کوچک، می‌توانم مثال بزنم؛ این است که هواپیمایی را تصور کنید که از لُس‌آنجلس عازم نیویورک است. اگر نوک هواپیما فقط یک درصد از مسیر اصلی منحرف شود، وقتی هواپیما از باند فرودگاه لُس‌آنجلس بلند می‌شود، تقریباً یک خطای نامشهود است؛ ولی در نهایت منجر به حدود 150 مایل انحراف از هدف اصلی خواهد شد و هواپیما، جای نیویورک به آلبانی یا دووِر خواهد رسید. این در مورد عادت‌های شما هم اتفاق می‌افتد. یک عادت بد که در همین لحظه که خیلی بزرگ به نظر نمی‌رسد، سرانجام ممکن است شما را مایل‌ها از مسیرتان به سوی هدف‌ها و آن زندگی‌ای که آرزویش را دارید.
قدرت اصلاحات کوچک: تغییری یک درصدی در مسیر اصلی، منجر به 150 مایل انحراف از مسیر اصلی می‌شود.
بیشتر مردم زندگی‌شان را می‌گذرانند، بدون این که انرژی آگاهانه‌ی زیادی بگذرانند روی کشف آن‌چه می‌خواهند و آن‌چه لازم است انجام دهند تا خودشان را به آن‌جا برسانند. می‌خواهم به شما نشان دهم چگونه اشتیاق‌تان را شعله‌ور کنید و کمک‌تان کنم تا قدرت خلاقانه‌ی غیر قابل توقف‌تان را در مسیر آرزوها و رویاهای قلبی‌تان به کار گیرید. ریشه‌کن کردن عادت‌های بدی که مثل درخت بلوطی تنومند رشد کرده‌اند، دشوار و پُردردسر خواهد بود. برای انجام این کار، به چیزی بزرگ‌تر از حتی با پشت‌کارترین اراده‌ها نیاز خواهید داشت. نیروی اراده، به تنهایی نمی‌تواند آن را ریشه‌کن کند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : Lunika✧
بالا