• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید

دلنوشته رویای ویرانه| اثر Soniya کاربر انجمن تک رمان

  • نویسنده موضوع .Belinay.
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 44
  • بازدیدها 999
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

.Belinay.

مدیر ارشد+ مدیر تالار عکس+مدیر آزمایشی تالار گویا
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
ناظر رمان
کاندیدای مدیریت
نقاش انجمن
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-23
نوشته‌ها
737
لایک‌ها
2,082
امتیازها
73
محل سکونت
From a house between earth and sky
کیف پول من
50,772
Points
1,463
من نگران ازدحام کوچه‌های بی عابر دل ویرانه‌‍ام هستم... .
نکند عابری رد شود و از بود و نبودم،
تنهایی و تکه‌های ریز رویاهایم را با خود ببرد؟
فردا... .
وقتی پاییز برگ‌هایش را در این ویرانه می‌ریزد،
شاید شعر اشک‌های آسمان دلم را برایت خواندم... .
چترت را باز کن!
نکند خیس شوی،
آخر هوای این ویرانه عجیب ابری است... .
نکند هوای باریدن به سرش بزند و خیست کند.
آخر محبوبم، این‌جا آفتاب نیست!
کد:
من نگران ازدحام کوچه‌های بی عابر دل ویرانه‌‍ام هستم... .
نکند عابری رد شود و از بود و نبودم،
تنهایی و تکه‌های ریز رویاهایم را با خود ببرد!
فردا... .
وقتی پاییز برگ‌هایش را در این ویرانه می‌ریزد،
شاید شعر اشک‌های آسمان دلم را برایت خواندم... .
چترت را باز کن!
نکند خیس شوی،
آخر هوای این ویرانه عجیب ابری است... .
نکند هوای باریدن به سرش بزند و خیست کند.
آخر محبوبم، این‌جا آفتاب نیست!
#دلنوشته_رویای_ویرانه
#اثر_Soniya
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : .Belinay.

.Belinay.

مدیر ارشد+ مدیر تالار عکس+مدیر آزمایشی تالار گویا
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
ناظر رمان
کاندیدای مدیریت
نقاش انجمن
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-23
نوشته‌ها
737
لایک‌ها
2,082
امتیازها
73
محل سکونت
From a house between earth and sky
کیف پول من
50,772
Points
1,463
ماه من!
کاش کاغذی که رویش می‌نویسم،
چراغ جادو بود... .
تا هر وقت از سرِ دلتنگی
قلم را رویش می‌رقصاندم،
تو از درونش با آرزوی من بیرون می‌آمدی!
کاش رویاهایم اینقدر زود رنگ نمی‌باخت... .
تو اگر دستت به قلم رسید،
این رویاهای سیاه و سفید را رنگ بزن،
تا دل من به رنگ‌ها خوش باشد... !
کد:
ماه من!
کاش کاغذی که رویش می‌نویسم،
چراغ جادو بود... .
تا هر وقت از سرِ دلتنگی
قلم را رویش می‌رقصاندم،
تو از درونش با آرزوی من بیرون می‌آمدی!
کاش رویاهایم اینقدر زود رنگ نمی‌باخت... .
تو اگر دستت به قلم رسید،
این رویاهای سیاه و سفید را رنگ بزن،
تا دل من به رنگ‌ها خوش باشد... !
#دلنوشته_رویای_ویرانه
#اثر_Soniya
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : .Belinay.

.Belinay.

مدیر ارشد+ مدیر تالار عکس+مدیر آزمایشی تالار گویا
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
ناظر رمان
کاندیدای مدیریت
نقاش انجمن
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-23
نوشته‌ها
737
لایک‌ها
2,082
امتیازها
73
محل سکونت
From a house between earth and sky
کیف پول من
50,772
Points
1,463
ماه من!
سیمای زیبایت همانند مهتاب،
به آسمان سیاه افکارم نور می‌پاشد!
اما وقتی ابرهای سیاه بیایند،
دیگر مهتاب در آسمان نخواهد بود
دیگر تصویرش، آب برکه را نوارش نخواهد کرد!
دیگر نورش، چاه تاریک را روشن نخواهد کرد!
حال من برکه‌ای هستم، که تصویر مهتاب را ندارد تا با نوازش‌هایش، سر به بالین ماهی‌ها گذاشته و آرام بگیرد... .
حال من چاهی هستم، پر از ظلمت و خالی از نور... .
کد:
ماه من!
سیمای زیبایت همانند مهتاب،
به آسمان سیاه افکارم نور می‌پاشد!
اما وقتی ابرهای سیاه بیایند،
دیگر مهتاب در آسمان نخواهد بود
دیگر تصویرش، آب برکه را نوارش نخواهد کرد!
دیگر نورش، چاه تاریک را روشن نخواهد کرد!
حال من برکه‌ای هستم، که تصویر مهتاب را ندارد تا با نوازش‌هایش، سر به بالین ماهی‌ها گذاشته و آرام بگیرد... .
حال من چاهی هستم، پر از ظلمت و خالی از نور... .
#دلنوشته_رویای_ویرانه
#اثر_Soniya
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : .Belinay.

.Belinay.

مدیر ارشد+ مدیر تالار عکس+مدیر آزمایشی تالار گویا
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
ناظر رمان
کاندیدای مدیریت
نقاش انجمن
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-23
نوشته‌ها
737
لایک‌ها
2,082
امتیازها
73
محل سکونت
From a house between earth and sky
کیف پول من
50,772
Points
1,463
ماه من!
من از آن دسته نبودم که بگویم بدون تو نمی‌توانم زندگی کنم.
من بدون تو هم میتوانم زندگی کنم!
اما در ظلمت... .
مهتاب که نباشد، روشنی هم در کار نیست.
حال من مهتابم را ندارم!
می‌دانی؟
بدون مهتاب هم می‌توان زیست... .
با نور کم جان ستاره رویاها هم می‌توان زیست... .
اما من آن‌ها را هم ندارم!
مشکلی نیست ماه من! چشمانم به این تاریکی عادت دارد... .
چشمانم به تاریکی عادت دارد اما اگر بودی، طور دیگری می‌شد زندگی کرد،
میشد روشن‌تر زندگی کرد... .
کد:
ماه من!
من از آن دسته نبودم که بگویم بدون تو نمی‌توانم زندگی کنم.
من بدون تو هم میتوانم زندگی کنم!
اما در ظلمت... .
مهتاب که نباشد، روشنی هم در کار نیست.
حال من مهتابم را ندارم!
می‌دانی؟
بدون مهتاب هم می‌توان زیست... .
با نور کم جان ستاره رویاها هم می‌توان زیست... .
اما من آن‌ها را هم ندارم!
مشکلی نیست ماه من! چشمانم به این تاریکی عادت دارد... .
چشمانم به تاریکی عادت دارد اما اگر بودی، طور دیگری می‌شد زندگی کرد،
میشد روشن‌تر زندگی کرد... .
#دلنوشته_رویای_ویرانه
#اثر_Soniya
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : .Belinay.

.Belinay.

مدیر ارشد+ مدیر تالار عکس+مدیر آزمایشی تالار گویا
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
ناظر رمان
کاندیدای مدیریت
نقاش انجمن
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-23
نوشته‌ها
737
لایک‌ها
2,082
امتیازها
73
محل سکونت
From a house between earth and sky
کیف پول من
50,772
Points
1,463
ماه من!
اولین بار که دیدمت... .
از نگاهت نور چکه می‌کرد،
و مهتاب در قهوه‌ی چشمانت شناور بود... .
آن زمان، من متوجه نشدم، که این قهوه بدجور تلخ است... !
مانند قندی بودم که ناخواسته به دست عشق، در قهوه تلخ چشمانت افتادم.
اما این تلخی برایم عجیب شیرین بود... .
و آن گاه من یقین یافتم که تو،
گونه‌ی انسانیِ ماه بودی!
کد:
ماه من!
اولین بار که دیدمت... .
از نگاهت نور چکه می‌کرد،
و مهتاب در قهوه‌ی چشمانت شناور بود... .
آن زمان، من متوجه نشدم، که این قهوه بدجور تلخ است... !
مانند قندی بودم که ناخواسته به دست عشق، در قهوه تلخ چشمانت افتادم.
اما این تلخی برایم عجیب شیرین بود... .
و آن گاه من یقین یافتم که تو،
گونه‌ی انسانیِ ماه بودی!
#دلنوشته_رویای_ویرانه
#اثر_Soniya
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : .Belinay.

.Belinay.

مدیر ارشد+ مدیر تالار عکس+مدیر آزمایشی تالار گویا
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
ناظر رمان
کاندیدای مدیریت
نقاش انجمن
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-23
نوشته‌ها
737
لایک‌ها
2,082
امتیازها
73
محل سکونت
From a house between earth and sky
کیف پول من
50,772
Points
1,463
ماه من!
ما بدون جنگ،
بدون خونریزی،
از مرزهای هم عبور کردیم،
همدیگر را اشغال کردیم و چند روز بعد،
چند ماه بعد و چند سال بعد... .
تو ویرانه‌ام را به من پس دادی،
من آبادی‌ات را،
بدون جنگ، بدون خونریزی... .
مرا کشتی، شکستی، ویران کردی و بی‌توجه، از روی جنازه‌ام رد شدی... !
تکه‌های شکسته‌ام را زیر پا له کردی،
و با رفتنت، این ویرانه را ویران‌تر کردی!
حال اگر برگردی و نگاهی به پشتت بیندازی،
دختری را می‌بینی که در تاریکی غرق است و برای چسباندن تکه‌هایش تقلا می‌کند... ،
هر گاه خواستی، بیا و لگدی به این ویرانه بزن، بزن که مبادا پس از تو، رویایی بماند... !
کد:
ماه من!
ما بدون جنگ، 
بدون خونریزی، 
از مرزهای هم عبور کردیم، 
همدیگر را اشغال کردیم و چند روز بعد، 
چند ماه بعد و چند سال بعد... . 
تو ویرانه‌ام را به من پس دادی، 
من آبادی‌ات را،
بدون جنگ، بدون خونریزی... .
مرا کشتی، شکستی، ویران کردی و بی‌توجه، از روی جنازه‌ام رد شدی... !
تکه‌های شکسته‌ام را زیر پا له کردی،
و با رفتنت، این ویرانه را ویران‌تر کردی!
حال اگر برگردی و نگاهی به پشتت بیندازی، 
دختری را می‌بینی که در تاریکی غرق است و برای چسباندن تکه‌هایش تقلا می‌کند... ،
هر گاه خواستی، بیا و لگدی به این ویرانه بزن، بزن که مبادا پس از تو، رویایی بماند... !
#دلنوشته_رویای_ویرانه
#اثر_Soniya
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : .Belinay.

.Belinay.

مدیر ارشد+ مدیر تالار عکس+مدیر آزمایشی تالار گویا
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
ناظر رمان
کاندیدای مدیریت
نقاش انجمن
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-23
نوشته‌ها
737
لایک‌ها
2,082
امتیازها
73
محل سکونت
From a house between earth and sky
کیف پول من
50,772
Points
1,463
ماه من!
گه‌گاهی سری به این ویرانه بزن... .
آدرس عشقم را که داری؟
البته ممکن است دیگر نشناسی،
آخر کوچه پس کوچه‌های قلبم پس از تو،
عجیب تغییر کرده... !
باز هم شاید خواستی سری بزنی.
یادت هست؟ گفتیم زیر آسمان نیلوفری... .
جایی که ستاره‌های سربی چشمک می‌زنند،
در ن*زد*یک*ی مرز دل‌هایمان،
جایی که دریای دلمان به هم می‌رسد و اقیانوس می‌شود... .
باشد خانه عشقمان و مقر رویاهایمان... .
جایی که ستاره می‌سازیم و به آسمان می‌فرستیم،
جایی که در آسمان دلمان دو مهتاب می‌درخشند... .
ما سنت شکنی کردیم!
خورشید و ماه به هم نمی‌رسیدند، ما دو ماه را به هم رساندیم!
معشوقه ماه یکی شد از ج*ن*س خودش... .
کد:
ماه من!
گه‌گاهی سری به این ویرانه بزن... .
آدرس عشقم را که داری؟
البته ممکن است دیگر نشناسی،
آخر کوچه پس کوچه‌های قلبم پس از تو،
عجیب تغییر کرده... !
باز هم شاید خواستی سری بزنی.
یادت هست؟ گفتیم زیر آسمان نیلوفری... .
جایی که ستاره‌های سربی چشمک می‌زنند،
در ن*زد*یک*ی مرز دل‌هایمان،
جایی که دریای دلمان به هم می‌رسد و اقیانوس می‌شود... .
باشد خانه عشقمان و مقر رویاهایمان... .
جایی که ستاره می‌سازیم و به آسمان می‌فرستیم،
جایی که در آسمان دلمان دو مهتاب می‌درخشند... .
ما سنت شکنی کردیم!
خورشید و ماه به هم نمی‌رسیدند، ما دو ماه را به هم رساندیم!
معشوقه ماه یکی شد از ج*ن*س خودش... .
#دلنوشته_رویای_ویرانه
#اثر_Soniya
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : .Belinay.

.Belinay.

مدیر ارشد+ مدیر تالار عکس+مدیر آزمایشی تالار گویا
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
ناظر رمان
کاندیدای مدیریت
نقاش انجمن
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-23
نوشته‌ها
737
لایک‌ها
2,082
امتیازها
73
محل سکونت
From a house between earth and sky
کیف پول من
50,772
Points
1,463
می‌دانی ماه من؟
آسمان نیلوفری، حالا بدجور سیاه است،
طوری که انگار سیاهی و ک*بودی در رقابتند... .
ستاره سربی؟ همگی خاموش شده‌اند!
دیگر ستاره‌‍ای نیست... .
مرز دلهایمان؟ مگر مرزی هم مانده؟ حالا تنها مرز، حصاری است که دور خودم کشیده‌ام.
دریای دل تو که نیست، اما مال من خشک شد!
دریا به آن بزرگی خشک شد و ماهی‌هایش مرد... .
دیگر عشقی نمانده که خانه‌ای باشد،
دیگر رویایی نمانده که مقری باشد... .
رویایی نیست اما ستاره حسرت‌هایم را بالا می‌فرستم!
لااقل کمی این تاریکی را روشن می‌کند.
دو مهتاب که هیچ، حتی یکی هم نیست... .
من سنت شکنی کردم!
من مهتاب را کشتم... !
دیگر مهتابی نیست... .
حالا خورشید تنهاتر از قبل است... .
کد:
می‌دانی ماه من؟
آسمان نیلوفری، حالا بدجور سیاه است،
طوری که انگار سیاهی و ک*بودی در رقابتند... .
ستاره سربی؟ همگی خاموش شده‌اند!
دیگر ستاره‌‍ای نیست... .
مرز دلهایمان؟ مگر مرزی هم مانده؟ حالا تنها مرز، حصاری است که دور خودم کشیده‌ام.
دریای دل تو که نیست، اما مال من خشک شد!
دریا به آن بزرگی خشک شد و ماهی‌هایش مرد... .
دیگر عشقی نمانده که خانه‌ای باشد،
دیگر رویایی نمانده که مقری باشد... .
رویایی نیست اما ستاره حسرت‌هایم را بالا می‌فرستم!
لااقل کمی این تاریکی را روشن می‌کند.
دو مهتاب که هیچ، حتی یکی هم نیست... .
من سنت شکنی کردم!
من مهتاب را کشتم... !
دیگر مهتابی نیست... .
حالا خورشید تنهاتر از قبل است... .
#دلنوشته_رویای_ویرانه
#اثر_Soniya
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : .Belinay.

.Belinay.

مدیر ارشد+ مدیر تالار عکس+مدیر آزمایشی تالار گویا
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
ناظر رمان
کاندیدای مدیریت
نقاش انجمن
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-23
نوشته‌ها
737
لایک‌ها
2,082
امتیازها
73
محل سکونت
From a house between earth and sky
کیف پول من
50,772
Points
1,463
ماه من!
امشب، بی‌صدا به گذر باد و نغمه ناله شمع، گوش سپرده‌ام
شمع، با هربار وزش باد، از ترس به خود می‌لرزد
نگران است که مبادا قبل از آمدن پروانه خاموش شود!
ماه من! گمان می‌کنی پروانه چه‌قدر از خاموش شدن می‌ترسد؟
در حکایت عشقمان، تو شمع بودی و من پروانه... .
من تو را در شمع دیدم ماه من!
تو هر لحظه می‌ترسیدی،
از بادهای نیامده شهر، از زوزه‌های آهسته‌ای که به پنجره می‌خورد... .
تو منتظر بودی... اما نه منتظر پروانه! تو منتظر تاریکی، سرما و حشت بودی... !
ذهنت را به خاموش شدن معطوف کرده بودی و می‌دانی؟
خیال خاموش شدن تو را خاموش کرد... .
مشکل از بادها نبود، نه سرما و نه برف و باران... ،
هیچ یک تو را خاموش نکرد! تو خودت خواستی سرد شوی! خودت خواستی خاموش شوی... .
کد:
ماه من!
امشب، بی‌صدا به گذر باد و نغمه ناله شمع، گوش سپرده‌ام
شمع، با هربار وزش باد، از ترس به خود می‌لرزد
نگران است که مبادا قبل از آمدن پروانه خاموش شود!
ماه من! گمان می‌کنی پروانه چه‌قدر از خاموش شدن می‌ترسد؟
در حکایت عشقمان، تو شمع بودی و من پروانه... .
من تو را در شمع دیدم ماه من!
تو هر لحظه می‌ترسیدی،
از بادهای نیامده شهر، از زوزه‌های آهسته‌ای که به پنجره می‌خورد... .
تو منتظر بودی... اما نه منتظر پروانه! تو منتظر تاریکی، سرما و حشت بودی... !
ذهنت را به خاموش شدن معطوف کرده بودی و می‌دانی؟
خیال خاموش شدن تو را خاموش کرد... .
مشکل از بادها نبود، نه سرما و نه برف و باران... ،
هیچ یک تو را خاموش نکرد! تو خودت خواستی سرد شوی! خودت خواستی خاموش شوی... .
#دلنوشته_رویای_ویرانه
#اثر_Soniya
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : .Belinay.

.Belinay.

مدیر ارشد+ مدیر تالار عکس+مدیر آزمایشی تالار گویا
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
ناظر رمان
کاندیدای مدیریت
نقاش انجمن
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-23
نوشته‌ها
737
لایک‌ها
2,082
امتیازها
73
محل سکونت
From a house between earth and sky
کیف پول من
50,772
Points
1,463
حال در حکایت عشق ما، پروانه چه‌قدر از خاموش شدن می‌ترسید؟
می‌دانی ماه من؟
پروانه هرگز از خاموش شدن نترسید!
پروانه می‌دانست آخر خاکستر خواهد شد... ،
با این حال، با شوق دور شمع رقصید... !
سوختن قصه‌ی شمع بود،
اما قصه پروانه سوختن هرگز نبود! این قسمت پروانه بود... .
ماه من! کاش فقط یک شب! فقط یک شب، زندگی می‌کردی... ،
تا پروانه‌ات برای تو بمیرد… .
حال تو خاموشی و من هنوز هم می‌سوزم،
من دور شمع خاموش عشقمان، هنوز هم می‌گردم و می‌سوزم و تو،
منتظری تا ببینی کی خاکستر می‌شوم... .
حال می‌فهمم که نباید،
کسی را که به اندازه شمع روشنی ندارد،
ماه سرزمین قلبت کنی... .
کد:
حال در حکایت عشق ما، پروانه چه‌قدر از خاموش شدن می‌ترسید؟
می‌دانی ماه من؟
پروانه هرگز از خاموش شدن نترسید!
پروانه می‌دانست آخر خاکستر خواهد شد... ،
با این حال، با شوق دور شمع رقصید... !
سوختن قصه‌ی شمع بود،
اما قصه پروانه سوختن هرگز نبود! این قسمت پروانه بود... .
ماه من! کاش فقط یک شب! فقط یک شب، زندگی می‌کردی... ،
تا پروانه‌ات برای تو بمیرد… .
حال تو خاموشی و من هنوز هم می‌سوزم،
من دور شمع خاموش عشقمان، هنوز هم می‌گردم و می‌سوزم و تو،
منتظری تا ببینی کی خاکستر می‌شوم... .
حال می‌فهمم که نباید،
کسی را که به اندازه شمع روشنی ندارد،
ماه سرزمین قلبت کنی... .
#دلنوشته_رویای_ویرانه
#اثر_Soniya
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : .Belinay.
بالا