دلنوشته رویای ویرانه| اثر Soniya کاربر انجمن تک رمان

[.Belinay.]

از دلدادگان مجروح در ستیزه عشق پرسیدم: بی‌رحم‌ترین زاده آدمی کدام‌ها هستند؟
پاسخ دادند: آنان که با متانت، جامه‌دان خود را می‌بندند و از نظرها ناپدید می‌شوند... .
اما رفتن با رفتن افتراق دارد!
یکی ر*ق*ص کنان در مه و دیگری حزین در غبار... .
یکی اشک‌ریزان در باران و دیگری با شعف در باد!
و بی‌رحم‌ترینشان، با لودگی در برف می‌رود...!
تمام رویاها و آرزوهایت را زیر پا له و قول و قرارها را فراموش می‌کنند...!
بعد با بی‌رحمی می‌روند و پس از آن‌ها، چیزی جز تو و ویرانه رویاهایت، باقی نمی‌ماند...!

متن مخفی: مخصوص کپیست

از دلدادگان مجروح در ستیزه عشق پرسیدم: بی‌رحم‌ترین زاده آدمی کدام‌ها هستند؟
پاسخ دادند: آنان که با متانت، جامه‌دان خود را می‌بندند و از نظرها ناپدید می‌شوند... .
اما رفتن با رفتن افتراق دارد!
یکی ر*ق*ص کنان در مه و دیگری حزین در غبار... .
یکی اشک‌ریزان در باران و دیگری با شعف در باد!
و بی‌رحم‌ترینشان، با لودگی در برف می‌رود...!
تمام رویاها و آرزوهایت را زیر پا له و قول و قرارها را فراموش می‌کنند...!
بعد با بی‌رحمی می‌روند و پس از آن‌ها، چیزی جز تو و ویرانه رویاهایت، باقی نمی‌ماند...!

#دلنوشته_رویای_ویرانه
#اثر_Soniya
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.Belinay.]

ماه من!
می‌گویند که در نهایت... .
فقط کسانی خواهند ماند که
زیبایی را در روحت دیده‌اند... .
اما کسانی که نگاهشان به ظاهرت خیره شده‌ است، یکی‌یکی می‌روند... .
چرا آن‌هایی که زیبایی روحم را دیده بودند را ندیدم؟ یعنی آن‌قدر شیفته‌ات بودم که به هیچ‌کس اعتنایی نکردم؟
چرا هنوز عشقت عجیب در میان قلبم نشسته؟
چرا رخ‌ات هنوز هم در میان دیدگانم می‌رقصد؟
و چرا هنوز هم آتش نفرت در دلم نسبت به تو شعله‌ور نمی‌شود؟
قلبم هنوز هم با وجود ویرانه رویاهایم با رمق باقی مانده‌اش فریاد می‌زند:«دوستت دارم»

متن مخفی: مخصوص کپیست

ماه من!
می‌گویند که در نهایت... .
فقط کسانی خواهند ماند که
زیبایی را در روحت دیده‌اند... .
اما کسانی که نگاهشان به ظاهرت خیره شده‌ است، یکی‌یکی می‌روند... .
چرا آن‌هایی که زیبایی روحم را دیده بودند را ندیدم؟ یعنی آن‌قدر شیفته‌ات بودم که به هیچ‌کس اعتنایی نکردم؟
چرا هنوز عشقت عجیب در میان قلبم نشسته؟
چرا رخ‌ات هنوز هم در میان دیدگانم می‌رقصد؟
و چرا هنوز هم آتش نفرت در دلم نسبت به تو شعله‌ور نمی‌شود؟
قلبم هنوز هم با وجود ویرانه رویاهایم با رمق باقی مانده‌اش فریاد می‌زند:«دوستت دارم»

#دلنوشته_رویای_ویرانه
#اثر_Soniya
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.Belinay.]

ماه من!
آموزگار خوبی بودی
خوب یادم دادی که عاشقی کنم
معنای عشق را به من آموختی
عاشقی کردم، عاشقی کردی
دوستت داشتم، دیگر دوستم نداشتی!
فهمیدم عشق بیماری است که تو را به کام مرگ می‌کشاند... .
عشق افسونت می‌کند!
زیرا می‌دانی و آگاهی که پایانش نابودیست اما باز هم قدم به قدم، به مرگت نزدیک می‌شوی
آموختم که عشق آرام آرام می‌کشد... .
زمانی که دیگر نه یاری هست، نه رویایی و نه رنگ شادی
سر به زانوی محنت گذاشته و آرام آرام می‌میری
سپس تنها پیکر بی‌جان تو خواهد ماند و ویرانه رویاهایت...!

متن مخفی: مخصوص کپیست

ماه من!
آموزگار خوبی بودی
خوب یادم دادی که عاشقی کنم
معنای عشق را به من آموختی
عاشقی کردم، عاشقی کردی
دوستت داشتم، دیگر دوستم نداشتی!
فهمیدم عشق بیماری است که تو را به کام مرگ می‌کشاند... .
عشق افسونت می‌کند!
زیرا می‌دانی و آگاهی که پایانش نابودیست اما باز هم قدم به قدم، به مرگت نزدیک می‌شوی
آموختم که عشق آرام آرام می‌کشد... .
زمانی که دیگر نه یاری هست، نه رویایی و نه رنگ شادی
سر به زانوی محنت گذاشته و آرام آرام می‌میری
سپس تنها پیکر بی‌جان تو خواهد ماند و ویرانه رویاهایت...!

#دلنوشته_رویای_ویرانه
#اثر_Soniya
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.Belinay.]

گاهی آن‌قدر حس تنهایی و بی‌کسی در شریان‌هایم جاری می‌شود که گویی،
در دنیا تنها، من مانده‌ام.
من مانده‌ام و تنهایی‌ام.
ماه من! این شهر برای یک نفر زیادی بزرگ است... .
ای کاش بودی و جای تمام انسان‌های شهر را پر می‌کردی،
تو یک تنه پر می‌کنی، جای خالی هفت میلیارد انسان را...!
ماه من، ای کاش بودی و این شهر ویرانه و خالی از سکنه را، با هم آباد می‌ساختیم... .

متن مخفی: مخصوص کپیست

گاهی آن‌قدر حس تنهایی و بی‌کسی در شریان‌هایم جاری می‌شود که گویی،
در دنیا تنها، من مانده‌ام.
من مانده‌ام و تنهایی‌ام.
ماه من! این شهر برای یک نفر زیادی بزرگ است...  .
ای کاش بودی و جای تمام انسان‌های شهر را پر می‌کردی،
تو یک تنه پر می‌کنی، جای خالی هفت میلیارد انسان را...!
ماه من، ای کاش بودی و این شهر ویرانه و خالی از سکنه را، با هم آباد می‌ساختیم...  .

#دلنوشته_رویای_ویرانه
#اثر_Soniya
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.Belinay.]

قلم، بنویس!
بنویس تمام بغض‌های این دل ساده را،
بنویس هذیان‌های این دختر را که اکنون، فکر محبوبش در سرش غوغا به پا کرده!
بنویس، بغض‌هایی را که در جانم می‌تپد؛
بنویس، از رویاهای ویرانه‌ام... .
بنویس که این دخترک، آنقدر پژمرده و دل شکسته است،
که تارهای سکوت در حنجره‌اش تنیده شده و فریادش به هیچ‌کس نمی‌رسد... .
تو بنویس و فریاد این دل را، برسان به عالم و آدم.

متن مخفی: مخصوص کپیست

قلم، بنویس!
بنویس تمام بغض‌های این دل ساده را،
بنویس هذیان‌های این دختر را که اکنون، فکر محبوبش در سرش غوغا به پا کرده!
بنویس، بغض‌هایی را که در جانم می‌تپد؛
بنویس، از رویاهای ویرانه‌ام...  .
بنویس که این دخترک، آنقدر پژمرده و دل شکسته است،
که تارهای سکوت در حنجره‌اش تنیده شده و فریادش به هیچ‌کس نمی‌رسد...  .
تو بنویس و فریاد این دل را، برسان به عالم و آدم.

#دلنوشته_رویای_ویرانه
#اثر_Soniya
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.Belinay.]

اگر حالم را پرسید، بگویید نگرانم ﻧﺒﺎشد
ﺣﺎﻝ ﺩﻟﻢ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ
ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﻧﺸﺴﺘﻪ‌ام ﻭ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎیم ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﻣﯽ‌ﺳﭙﺎﺭم!
بگویید سعی می‌کند ردپای آدم‌های رفته از زندگیش را بزرگ قاب بگیرد؛
تا شاید وقتی خواست دوباره عاشق شود،
تلنگر خوبی باشد، برای دلِ بی حواسش... .

متن مخفی: مخصوص کپیست

اگر حالم را پرسید، بگویید نگرانم ﻧﺒﺎشد
ﺣﺎﻝ ﺩﻟﻢ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ
ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﻧﺸﺴﺘﻪ‌ام ﻭ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎیم ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﻣﯽ‌ﺳﭙﺎﺭم! 
بگویید سعی می‌کند ردپای آدم‌های رفته از زندگیش را بزرگ قاب بگیرد؛ 
تا شاید وقتی خواست دوباره عاشق شود، 
تلنگر خوبی باشد، برای دلِ بی حواسش...  .

#دلنوشته_رویای_ویرانه
#اثر_Soniya
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.Belinay.]

دیگر کسی با من سخن نمی‌گوید. ماه من!
می‌گویند زیادی سرد شده‌ام.
انگار از مرور دردهایم با دیگران خسته شده‌ام.
نفس‌هایم عصا به دست، آهسته در هوا جولان می‌دهند... .
جملات خسته از کشیدن بار معانی روی دوششان، کلاه به سر نهاده و پا پس می‌کشند.
زبانم را با قلم دوخته‌ام و از پنجره تر پلک‌هایم، درون انعکاس آسمان چشمانم، آشنایی غریب را می‌بینم؛
آمده تا مرا از نو بسازد اما، این ویرانه هیچ‌گاه آباد نمی‌شود!

متن مخفی: مخصوص کپیست

دیگر کسی با من سخن نمی‌گوید. ماه من!
می‌گویند زیادی سرد شده‌ام.
انگار از مرور دردهایم با دیگران خسته شده‌ام.
نفس‌هایم عصا به دست، آهسته در هوا جولان می‌دهند...  .
جملات خسته از کشیدن بار معانی روی دوششان، کلاه به سر نهاده و پا پس می‌کشند.
زبانم را با قلم دوخته‌ام و از پنجره تر پلک‌هایم، درون انعکاس آسمان چشمانم، آشنایی غریب را می‌بینم؛
آمده تا مرا از نو بسازد اما، این ویرانه هیچ‌گاه آباد نمی‌شود!

#دلنوشته_رویای_ویرانه
#اثر_Soniya
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.Belinay.]

می‌دانی ماه من؟
بعضی چیزها زیادی سنگین است!
و آیا ما تحمل آن‌‌ها را داریم؟
من ندارم، دیگران را نمی‌دانم.
می‌خواهم پرده‌ها را کنار بکشم تا نور خورشید همه جا را آفتابی کند؛ اما افسوس که شب، در قلبم لانه کرده. من نیز زیاد خواهش نمی‌کنم که در قلبم بماند، آخر معذب شده‌ام!
من با تاریکی راحت‌ترم... .
من به این ویرانه دل بسته‌ام!

متن مخفی: مخصوص کپیست

می‌دانی ماه من؟
بعضی چیزها زیادی سنگین است!
و آیا ما تحمل آن‌‌ها را داریم؟
من ندارم، دیگران را نمی‌دانم.
می‌خواهم پرده‌ها را کنار بکشم تا نور خورشید همه جا را آفتابی کند؛ اما افسوس که شب، در قلبم لانه کرده. من نیز زیاد خواهش نمی‌کنم که در قلبم بماند، آخر معذب شده‌ام!
من با تاریکی راحت‌ترم... .
من به این ویرانه دل بسته‌ام!

#دلنوشته_رویای_ویرانه
#اثر_Soniya
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.Belinay.]

ماه من!
باز هم با نوشتن خودم را آرام می‌کنم... .
می‌نویسم تا سردترین لحظات زندگیم را در گور سرد حروف دفن کنم.
امشب می‌خواهم از دلی بگویم،
که دیگرهیچ نقطه‌ای برای آغاز نمی‌بیند!
و جاذبه‌ی هیچ نگاهی،
دلش را به لرزه در نمی‌آورد.
امشب، آسمان از برای دلتنگیم، تیره‌تر از همیشه شده... .
گویی تمام هستی امشب، تمام ستارگان و سیارات، سوگواری خود را با من سر می‌دهند.
امشب دیگر نوشتن هم برایم آرام بخش نیست... !

متن مخفی: مخصوص کپیست

 ماه من!
باز هم با نوشتن خودم را آرام می‌کنم... .
می‌نویسم تا سردترین لحظات زندگیم را در گور سرد حروف دفن کنم.
 امشب می‌خواهم از دلی بگویم،
که دیگرهیچ نقطه‌ای برای آغاز نمی‌بیند!
و جاذبه‌ی هیچ نگاهی،
دلش را به لرزه در نمی‌آورد.  
امشب، آسمان از برای دلتنگیم، تیره‌تر از همیشه شده... .
گویی تمام هستی امشب، تمام ستارگان و سیارات، سوگواری خود را با من سر می‌دهند.
 امشب دیگر نوشتن هم برایم آرام بخش نیست... !

#دلنوشته_رویای_ویرانه
#اثر_Soniya
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.Belinay.]

دیگر حتی رمق بیداری هم، از دست رفته است!
و من درخت رویاهایمان را، از بیخ و بن ریشه کن می‌کنم،
و بر زمین سرد بی‌احساس می‌کوبم... .
تیر عشقت را آن‌چنان از قلب شکسته‌ام بیرون می‌کشم،
که یا خواهم مرد و یا آسوده خاطر خواهم شد... !
هر وقت خواستی، با دسته گلی از نفرت بر گور سرد محبوبت بیا و نفرین وار ناسزایش گوی... .

متن مخفی: مخصوص کپیست

دیگر حتی رمق بیداری هم، از دست رفته است!  
و من درخت رویاهایمان را، از بیخ و بن ریشه کن می‌کنم،
و بر زمین سرد بی‌احساس می‌کوبم... .
تیر عشقت را آن‌چنان از قلب شکسته‌ام بیرون می‌کشم، 
که یا خواهم مرد و یا آسوده خاطر خواهم شد... !
هر وقت خواستی، با دسته گلی از نفرت بر گور سرد محبوبت بیا و نفرین وار ناسزایش گوی... .

#دلنوشته_رویای_ویرانه
#اثر_Soniya
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان