دلنوشته رویای ویرانه| اثر Soniya کاربر انجمن تک رمان

[.Belinay.]

ماه من!
دوست داشتم بنویسم:
بی تو، ما را همه شب نمی‌برد خواب!
اما حقیقت این است که ما بی تو راحتیم،
من و ویرانه‌ام راحت می‌خوابیم، بیدار می‌شویم،
خوشیمان را می‌کنیم، می‌خندیم و در
ناخوشی‌هایمان هم که دلمان قرص است به بودنت.
بی تو، نه تنها بی خواب نشده‌ایم!
که خیلی راحت هم به خوابِ غفلت رفته ایم...
ماه من! ما را بیدار کن، ما را دلتنگ کن،
ما را مضطرب نبودنت و داغدار غیبتت کن!
آتش در این ویرانه به پا کن؛
آتش اشتیاق به خودت؛
از همان ها که تا نبینیمت آرام نشوم.
آخر چند شبی‌ست پشت ابرهایی، دیگر نمی‌شود محبوبم را یافت...!

متن مخفی: مخصوص کپیست

ماه من!
دوست داشتم بنویسم:
بی تو، ما را همه شب نمی‌برد خواب!
اما حقیقت این است که ما بی تو راحتیم،
من و ویرانه‌ام راحت می‌خوابیم، بیدار می‌شویم،
خوشیمان را می‌کنیم، می‌خندیم و در
ناخوشی‌هایمان هم که دلمان قرص است به بودنت.
بی تو، نه تنها بی خواب نشده‌ایم!
که خیلی راحت هم به خوابِ غفلت رفته ایم...
ماه من! ما را بیدار کن، ما را دلتنگ کن،
ما را مضطرب نبودنت و داغدار غیبتت کن!
آتش در این ویرانه به پا کن؛
آتش اشتیاق به خودت؛
از همان ها که تا نبینیمت آرام نشوم.
آخر چند شبی‌ست پشت ابرهایی، دیگر نمی‌شود محبوبم را یافت...!

#دلنوشته_رویای_ویرانه
#اثر_Soniya
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.Belinay.]

ماه من!
«هیچ هم زیبا نبودی!
من تو را زیبا کشیدم... .
بی‌جهت اغراق کردم... ،
دلبر و رعنا کشیدم؛»
تو هیچ‌وقت آن‌قدر بالا نبودی؛
هیچ‌وقت دور از من نبودی... !
من تو را بالا بردم، فروغت دادم؛
نام مهتاب بر رویت نهادم و تو شدی تنها ماه آسمان دلم... .
از برای تو از خورشید دست کشیدم و روشنایی روز را با خود به گور بردم،
تا تنها روشنایی دلم تو باشی و ستاره رویاهایمان... .
حال نیز نه ستاره‌ای هست و نه مهتابی... !
حال این دختر، باید تاوان حماقتش را بدهد و تا آخر عمر در تاریکی دلش دست و پا بزند تا شاید روزی، دوباره روشنایی به قلبش بازگردد.
این‌بار با تاریکی قهر کند و دست دوستی به سمت روشنی دراز کند... .

متن مخفی: مخصوص کپیست

ماه من!
«هیچ هم زیبا نبودی!
من تو را زیبا کشیدم... .
بی‌جهت اغراق کردم... ،
دلبر و رعنا کشیدم؛
تو هیچ‌وقت آن‌قدر بالا نبودی؛
هیچ‌وقت دور از من نبودی... !»
من تو را بالا بردم، فروغت دادم؛
نام مهتاب بر رویت نهادم و تو شدی تنها ماه آسمان دلم... .
از برای تو از خورشید دست کشیدم و روشنایی روز را با خود به گور بردم،
تا تنها روشنایی دلم تو باشی و ستاره رویاهایمان... .
حال نیز نه ستاره‌ای هست و نه مهتابی... !
حال این دختر، باید تاوان حماقتش را بدهد و تا آخر عمر در تاریکی دلش دست و پا بزند تا شاید روزی، دوباره روشنایی به قلبش بازگردد.
این‌بار با تاریکی قهر کند و دست دوستی به سمت روشنی دراز کند... .

#دلنوشته_رویای_ویرانه
#اثر_Soniya
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.Belinay.]

کسی چه می‌داند ماه من!
شاید دیگر من هم جزئی از این تاریکی محسوب می‌شوم... .
اما ماه من!
من نگرانم... !
من نگران این ویرانه‌ام که مبادا ویران‌تر شود؛
اگر به خورشید دل بستم چه؟
اگر دلداده روشنایی شدم چه؟
اگر ویرانه‌ام تاریک‌تر از این شد چه؟
اما مگر بالاتر از سیاهی هم رنگ هست؟
عشق بی‌رحم‌تر از این حرف‌هاست!
عشق می‌تواند رنگی بالاتر از سیاهی را هم نشانم دهد... .
می‌تواند دلم را ویران‌تر کند؛
!عشق می‌تواند تکه‌های قلبم را هم بسوزاند
وجودم را آتش بزند و سقوطم از بلندی را تماشا کند... .

متن مخفی: مخصوص کپیست

کسی چه می‌داند ماه من!
شاید دیگر من هم جزئی از این تاریکی محسوب می‌شوم... .
اما ماه من!
من نگرانم... !
من نگران این ویرانه‌ام که مبادا ویران‌تر شود؛
اگر به خورشید دل بستم چه؟
اگر دلداده روشنایی شدم چه؟
اگر ویرانه‌ام تاریک‌تر از این شد چه؟
اما مگر بالاتر از سیاهی هم رنگ هست؟
عشق بی‌رحم‌تر از این حرف‌هاست!
عشق می‌تواند رنگی بالاتر از سیاهی را هم نشانم دهد... .
می‌تواند دلم را ویران‌تر کند؛
!عشق می‌تواند تکه‌های قلبم را هم بسوزاند
وجودم را آتش بزند و سقوطم از بلندی را تماشا کند... .

#دلنوشته_رویای_ویرانه
#اثر_Soniya
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.Belinay.]

ماه من!
آرزوهایت بلند بودند؛
و دست‌های من کوتاه،
تو نردبان خواسته بودی... .
اما من برای تو صندلی بیش نبودم!
با این همه،
فراموشم مکن ماه من!
وقتی بر صندلی فرسوده‌ات نشسته‌ بودی
و به ستاره‌ای که برایت چشمک میزد فکر می‌کردی؛
من دیوانه‌وار سعی کردم از خودم نردبان بسازم، تا تو را به آسمان برسانم... .

متن مخفی: مخصوص کپیست

ماه من!
آرزوهایت بلند بودند؛
و دست‌های من کوتاه،
تو نردبان خواسته بودی... .
اما من برای تو صندلی بیش نبودم!
با این همه،
فراموشم مکن ماه من!
وقتی بر صندلی فرسوده‌ات نشسته‌ بودی
و به ستاره‌ای که برایت چشمک میزد فکر می‌کردی؛
من دیوانه‌وار سعی کردم از خودم نردبان بسازم، تا تو را به آسمان برسانم... .

#دلنوشته_رویای_ویرانه
#اثر_Soniya
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.Belinay.]

ماه من!
گفتند یادم بماندکه دوست داشتن،
به جانِ آدم سنجاق می‌شود... .
گفتند آن را برایِ کسی که
تو را نمی‌فهمد حیف نکن؛
آدم یک جان که بیشتر ندارد …!
گفتم دوست داشتن به جانم سنجاق شد؛
دوستم دارد!
گفتم مرا نمی‌فهمد، اما نمی‌شود مهتاب را نخواست
فهمیدمش اما نفهمیدم... !
گفتم این‌قدر بی‌رحم نیست که جانم را بگیرد؛
گرفت!
دنیایم را تاریک کرد و قلبم را ویران... .
حال می‌فهمم این سنجاق مرا خواهد کشت... .

متن مخفی: مخصوص کپیست

ماه من!
گفتند یادم بماندکه دوست داشتن،
به جانِ آدم سنجاق می‌شود... .
گفتند آن را برایِ کسی که
تو را نمی‌فهمد حیف نکن؛
آدم یک جان که بیشتر ندارد …!
گفتم دوست داشتن به جانم سنجاق شد؛
دوستم دارد!
گفتم مرا نمی‌فهمد، اما نمی‌شود مهتاب را نخواست
فهمیدمش اما نفهمیدم... !
گفتم این‌قدر بی‌رحم نیست که جانم را بگیرد؛
گرفت!
دنیایم را تاریک کرد و قلبم را ویران... .
حال می‌فهمم این سنجاق مرا خواهد کشت... .

#دلنوشته_رویای_ویرانه
#اثر_Soniya
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.Belinay.]

ماه من!
پیش از این با خود می‌گفتم که این عشق چیست؟
چیست که سخن از او در جای جای شهر پیچیده؟
برای برخی شیرین و
برای برخی تلخ بود... .
برای برخی محبت می‌ماند و
برای برخی تنهایی... !
من عاشق شدم و سهم من از عشق،
تنهایی‌اش شد و این دل ویرانه؛
ماند به یادگار از عشق ستاره خاموش رویاهایم و من
تا به خود آمدم دیدم که عشق یعنی،
عبرت زندگی، شلاق زمانه و قصاص روزگار!
شاید عشق شانسی بود که محبتش نصیب هر کسی نمیشد... !
عشق تنها دو دل می‌خواست که هر دو به پای هم بسوزند؛
اما در داستان عشق ما، تنها یک نفر سوخت و می‌سوزد،
آن هم منم و تو، منتظری تا ببینی که این پروانه کی خاکستر می‌شود!

متن مخفی: مخصوص کپیست

ماه من!
پیش از این با خود می‌گفتم که این عشق چیست؟
چیست که سخن از او در جای جای شهر پیچیده؟
برای برخی شیرین و
برای برخی تلخ بود... .
برای برخی محبت می‌ماند و
برای برخی تنهایی... !
من عاشق شدم و سهم من از عشق،
تنهایی‌اش شد و این دل ویرانه؛
ماند به یادگار از عشق ستاره خاموش رویاهایم و من
تا به خود آمدم دیدم که عشق یعنی،
عبرت زندگی، شلاق زمانه و قصاص روزگار!
شاید عشق شانسی بود که محبتش نصیب هر کسی نمیشد... !
عشق تنها دو دل می‌خواست که هر دو به پای هم بسوزند؛
اما در داستان عشق ما، تنها یک نفر سوخت و می‌سوزد... .
آن هم منم و تو، منتظری تا ببینی که این پروانه کی خاکستر می‌شود!

#دلنوشته_رویای_ویرانه
#اثر_Soniya
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.Belinay.]

ماه من!
با خود می‌گفتم رویاهایم بر عرش سپرده شده است،
چرا که من دلداده مهتابی شدم که خودم بالا بردمش... .
شراره‌های بی‌پایان تشنگی عشقم در س*ی*نه‌ام می‌سوخت؛
هنوز هم می‌سوزد!
تو بهترین آبی بودی که این آتش را بی‌فروغ می‌کردی!
اکنون هم هستی اما، اکنون من، همان منِ سابق نیستم... .
محبوبم! من به درد خود می‌میرم اما هرگز علاجی از تو نمی‌خواهم!
می‌دانی؟
چشمانت نقطه پایان آرزوهایم بود، و لبخندت،
نگاهی بود که جهان من را نورانی می‌کرد... .
حال چشمانت نقطه نابودی رویاهایم است، و لبخندت،
آتشی که این ویرانه را می‌‌سوزاند... !

متن مخفی: مخصوص کپیست

ماه من!
با خود می‌گفتم رویاهایم بر عرش سپرده شده است،
چرا که من دلداده مهتابی شدم که خودم بالا بردمش... .
شراره‌های بی‌پایان تشنگی عشقم در س*ی*نه‌ام می‌سوخت؛
هنوز هم می‌سوزد!
تو بهترین آبی بودی که این آتش را بی‌فروغ می‌کردی!
اکنون هم هستی اما، اکنون من، همان منِ سابق نیستم... .
محبوبم! من به درد خود می‌میرم اما هرگز علاجی از تو نمی‌خواهم!
می‌دانی؟
چشمانت نقطه پایان آرزوهایم بود، و لبخندت،
نگاهی بود که جهان من را نورانی می‌کرد... .
حال چشمانت نقطه نابودی رویاهایم است، و لبخندت،
آتشی که این ویرانه را می‌‌سوزاند... !

#دلنوشته_رویای_ویرانه
#اثر_Soniya
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.Belinay.]

ماه من!
گاهی با خود چنین می‌اندیشیدم که خدا؛
" تو " را که می‌آفرید،
حواسش پرت آرزوهای من بود !
و در نهایت... ،
تو شدی همان آرزوی من... !
کاش می شد...
تمام داستان های دنیا را از د*ه*ان تو بشنوم!
کاش تمام عاشقانه‌های دنیا را تو برایم تکرار می‌کردی!
آخر می‌دانی؟ هر چه تو می‌گفتی زیبا بود!
ای کاش میشد،
صدایت را در آ*غ*و*ش بگیرم!

متن مخفی: مخصوص کپیست

ماه من!
گاهی با خود چنین می‌اندیشیدم که خدا؛
" تو " را که می‌آفرید،
حواسش پرت آرزوهای من بود !
و در نهایت... ،
 تو شدی همان آرزوی من... !
 کاش می شد...
 تمام داستان های دنیا را از د*ه*ان تو بشنوم!
کاش تمام عاشقانه‌های دنیا را تو برایم تکرار می‌کردی!
آخر می‌دانی؟ هر چه تو می‌گفتی زیبا بود!
 ای کاش میشد،
 صدایت را در آ*غ*و*ش بگیرم!

#دلنوشته_رویای_ویرانه
#اثر_Soniya
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.Belinay.]

ماه من!
تو کاری کردی که هزاران شب،
چشم‌هایم به آن‌سوی پنجره، به گوشه‌ای از آسمان... ،
با حسرت خیره شوند و در پی ندیدنت، هزاران بار ابری شوند؛
با شدت ببارند و در نهایت، بی هیچ احساسی، تنها خیره نگاه کنند... .
ای کاش همان صندلی فرسوده باقی می‌ماندم!
ای کاش هرگز خودم را ویران نمی‌کردم!
ای کاش نردبانت نمی‌شدم!
آن‌گاه، شاید امروز تو آن بالا نبودی... .
ای کاش میشد همان‌طور که بالا بردمت، پایین بیاورمت... .

متن مخفی: مخصوص کپیست

ماه من!
تو کاری کردی که هزاران شب،
چشم‌هایم به آن‌سوی پنجره، به گوشه‌ای از آسمان... ،
با حسرت خیره شوند و در پی ندیدنت، هزاران بار ابری شوند؛
با شدت ببارند و در نهایت، بی هیچ احساسی، تنها خیره نگاه کنند... .
ای کاش همان صندلی فرسوده باقی می‌ماندم!
ای کاش هرگز خودم را ویران نمی‌کردم!
ای کاش نردبانت نمی‌شدم!
آن‌گاه، شاید امروز تو آن بالا نبودی... .
ای کاش میشد همان‌طور که بالا بردمت، پایین بیاورمت... .

#دلنوشته_رویای_ویرانه
#اثر_Soniya
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.Belinay.]

ماه من!
به من بگو حال که آن بالا نشسته‌ای و با ابرها و باد و ستاره‌ها هم‌صحبتی؛
گمان می‌کنی که زندگی من به همین راحتی‌ها در لغات می‌گنجد؟
برای تو که آن بالایی، بیهوده تلقی کردن احساساتم عجیب دلچسب است، مگر نه؟
اما من هنوز هم احساس می‌کنم... ،
هنوز هم می‌شنوم!
که هر شب بر سر گوش‌های خوابیده‌ام زمزمه می‌کنی:«دوستت دارم!»

متن مخفی: مخصوص کپیست

ماه من!
به من بگو حال که آن بالا نشسته‌ای و با ابرها و باد و ستاره‌ها هم‌صحبتی؛
گمان می‌کنی که زندگی من به همین راحتی‌ها در لغات می‌گنجد؟
برای تو که آن بالایی، بیهوده تلقی کردن احساساتم عجیب دلچسب است، مگر نه؟
اما من هنوز هم احساس می‌کنم... ،
هنوز هم می‌شنوم!
که هر شب بر سر گوش‌های خوابیده‌ام زمزمه می‌کنی:«دوستت دارم!»

#دلنوشته_رویای_ویرانه
#اثر_Soniya
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان