• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید

دلنوشته ما گناهکار نیستیم | paryzad کاربر انجمن تک رمان

  • نویسنده موضوع Paryzad
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 14
  • بازدیدها 407
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

Paryzad

منتقد ادبی انجمن
منتقد ادبی انجمن
تایپیست
تاریخ ثبت‌نام
2023-12-07
نوشته‌ها
163
لایک‌ها
909
امتیازها
63
کیف پول من
27,592
Points
236
برای یه دوست

نام اثر: ما گناهکار نیستیم
نویسنده: paryzad
ژانر: تراژدی، درام

مقدمه:
جلوی آینه می‌ایستم...
انگشت سر شده و سردم بر تن شیشه‌ای و یخ زده‌اش می‌لغزد. ديدگان بی‌رنگ و احساسم، تنم را در حبس تن او وجب می‌کند.
به ناگه چیزی در گوشم نعره می‌کشد: او کسیت؟ از کجا می‌آید؟ به کجا می‌رود؟
اشکی بی‌دلیل بر گونه‌ام آتش می‌زند. او هیچکس نیست. نه از جایی می‌آید و نه به جایی می‌رود. او فقط آفریده شده که از ترس خاموشی، به تاریکی پناه ببرد و عاقبت در عمق وجود پر تردید روشنایی گم شود.
او فقط هست تا تن آکنده از درد آیینه از فشار فردا ها خرد نشود.
هست تا نشان دهد خیرگی‌های خوش‌خیالی چندان هم نا‌گزیر نیست...

کد:
 یه دوست

نام اثر: ما گناهکار نیستیم
نویسنده: paryzad

ژانر: تراژدی، درام

مقدمه:

جلوی آینه می‌ایستم...

انگشت سر شده و سردم بر تن شیشه‌ای و یخ زده‌اش می‌لغزد. ديدگان بی‌رنگ و احساسم، تنم را در حبس تن او وجب می‌کند.

به ناگه چیزی در گوشم نعره می‌کشد: او کسیت؟ از کجا می‌آید؟ به کجا می‌رود؟

اشکی بی‌دلیل بر گونه‌ام آتش می‌زند. او هیچکس نیست. نه از جایی می‌آید و نه به جایی می‌رود. او فقط آفریده شده که از ترس خاموشی، به تاریکی پناه ببرد و عاقبت در عمق وجود پر تردید روشنایی گم شود.

او فقط هست تا تن آکنده از درد آیینه از فشار فردا ها خرد نشود.

هست تا نشان دهد خیرگی‌های خوش‌خیالی چندان هم نا‌گزیر نیست...
#دلنوشته_ما_گناهکار_نیستیم
#اثر_پریزاد
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

آخرین ویرایش:
امضا : Paryzad

Paryzad

منتقد ادبی انجمن
منتقد ادبی انجمن
تایپیست
تاریخ ثبت‌نام
2023-12-07
نوشته‌ها
163
لایک‌ها
909
امتیازها
63
کیف پول من
27,592
Points
236
برای یه دوست

شهر در سکوت به خواب می‌رود...

پاسبانان دنیاها بی‌دلیل شجاع‌اند. رقاصان دیار غربت، ناشکیبا به دور خود می‌چرخند. آسمان ز شوق و نفرت آدم‌ها، ناسپاس می‌گرید.
دست‌ها جدایی می‌آفرینند و من...
و من گهگداری آنچنان بیگانه می‌شوم که هزاران شعر در نفسم می‌میرند.

من...
نه امیدی دارم که از نو بسازم و نه نفسی دارم که این راه بی‌پایان را رهگذر باشم.
فردا روز دیگریست. روزی سرشار از تازگی‌های بی‌خود...از آن تازگی‌هایی که مجنون‌وار از آن می‌گریزی و می‌خواهی باور کنط: او وجود ندارد!

فردا من می‌مانم و تو و آن شهری که در سکوت می‌میرد.
من ناراحت و تو شاد و آن شهر بیدار...
و چه کسی می‌داند فردا چه می‌شود؟
چه کسی می‌داند...
کد:
برای یه دوست

شهر در سکوت به خواب می‌رود...

پاسبانان دنیاها بی‌دلیل شجاع‌اند. رقاصان دیار غربت، ناشکیبا به دور خود می‌چرخند. آسمان ز شوق و نفرت آدم‌ها، ناسپاس می‌گرید.
دست‌ها جدایی می‌آفرینند و من...

و من گهگداری آنچنان بیگانه می‌شوم که هزاران شعر در نفسم می‌میرند.

من...
نه امیدی دارم که از نو بسازم و نه نفسی دارم که این راه بی‌پایان را رهگذر باشم.

فردا روز دیگریست. روزی سرشار از تازگی‌های بی‌خود...از آن تازگی‌هایی که مجنون‌وار از آن می‌گریزی و می‌خواهی باور کنط: او وجود ندارد!

فردا من می‌مانم و تو و آن شهری که در سکوت می‌میرد.
من ناراحت و تو شاد و آن شهر بیدار...
و چه کسی می‌داند فردا چه می‌شود؟
 چه کسی می‌داند...
#ما_گناهکار_نیستیم
#اثر_پریزاد
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : Paryzad

Paryzad

منتقد ادبی انجمن
منتقد ادبی انجمن
تایپیست
تاریخ ثبت‌نام
2023-12-07
نوشته‌ها
163
لایک‌ها
909
امتیازها
63
کیف پول من
27,592
Points
236
برای یه دوست


شمارش معکوس؛
ای صبح مکن طلوع! ای صبح مکن طلوع! ای صبح مکن طلوع!
مکن طلوع ای صبح که از دیدگانم دنیا می‌میرد. آدم‌ها تک به تک عاشق، از تنفر خالق جان می‌دهند.
ای صبح مکن طلوع که شب دراز است...
جهان در مدار نیستی‌ها آزرده می‌شود و لحظه‌های ناامیدی از حس طرد شدگی رویا می‌ایستد.
ای صبح مکن طلوع! ای صبح مکن طلوع! ای صبح مکن طلوع!
که آدم‌ها از برای حماقت‌هایشان ذره ذره می‌سوزند. دانه‌های ریز و درخشان خوشبختی از ما گریزان است. رویاهای صورتی رنگ خوش‌خیالی در باور تردیدها خاکستری می‌شود .
ای صبح مکن طلوع که این‌جا یکی بود یکی نبود است. اگر باشی دیگری پیشت نیست. اگر بمانی آن دیگری می‌رود
شمارش معکوس؛ ای صبح مکن طلوع که من زنده‌ام. زنده‌ای که به نام زندگی، سال‌هاست که می‌میرد. می‌میرم در نگاهی که از فرسنگ‌ها حسرت و بی‌عدالتی می‌درخشد.
و ای صبح دردآلود و وهم انگیز، هرگز مکن غروب که فردا در کمین است، که فردایی لبریز از وحشت در انتظار ماست.
فردایی که از ج*ن*س ظریف ناامیدی بر تن خاموش آینده می‌لغزد...
مکن طلوع مکن غروب ای‌صبح که من خسته‌ام از این گریز بی‌پایان. که من مثل رهگذری بی‌تفاوت بر پیکر زنده به گور شده‌ی زندگی‌ام، آرام‌آرام می‌گذرم و نشسته‌ام به انتظار تا شاید زیر آن خروارها دلشکستگی بمیرد...
ای صبح مکن طلوع!
ای صبح مکن طلوع!
ای صبح مکن طلوع!
کد:
برای یه دوست





شمارش معکوس؛

ای صبح مکن طلوع! ای صبح مکن طلوع! ای صبح مکن طلوع!

مکن طلوع ای صبح که از دیدگانم دنیا می‌میرد. آدم‌ها تک به تک عاشق، از تنفر خالق جان می‌دهند. 

ای صبح مکن طلوع که شب دراز است...

جهان در مدار نیستی‌ها آزرده می‌شود و لحظه‌های ناامیدی از حس طرد شدگی رویا می‌ایستد.

ای صبح مکن طلوع! ای صبح مکن طلوع! ای صبح مکن طلوع!

که آدم‌ها از برای حماقت‌هایشان ذره ذره می‌سوزند. دانه‌های ریز و درخشان خوشبختی از ما گریزان است. رویاهای صورتی رنگ خوش‌خیالی در باور تردیدها خاکستری می‌شود .

ای صبح مکن طلوع که این‌جا یکی بود یکی نبود است. اگر باشی دیگری پیشت نیست. اگر بمانی آن دیگری می‌رود 

شمارش معکوس؛ ای صبح مکن طلوع که من زنده‌ام. زنده‌ای که به نام زندگی، سال‌هاست که می‌میرد. می‌میرم در نگاهی که از فرسنگ‌ها حسرت و بی‌عدالتی می‌درخشد. 

و ای صبح دردآلود و وهم انگیز، هرگز مکن غروب که فردا در کمین است، که فردایی لبریز از وحشت در انتظار ماست. 

فردایی که از ج*ن*س ظریف ناامیدی بر تن خاموش آینده می‌لغزد... 

مکن طلوع مکن غروب ای‌صبح که من خسته‌ام از این گریز بی‌پایان. که من مثل رهگذری بی‌تفاوت بر پیکر زنده به گور شده‌ی زندگی‌ام، آرام‌آرام می‌گذرم و نشسته‌ام به انتظار تا شاید زیر آن خروارها دلشکستگی بمیرد...

ای صبح مکن طلوع!

ای ص بح مکن طلوع! 

ای صبح مکن طلوع!
#ما_گناهکار_نیستیم
#اثر_پریزاد
#انجمن_تک‌_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : Paryzad

Paryzad

منتقد ادبی انجمن
منتقد ادبی انجمن
تایپیست
تاریخ ثبت‌نام
2023-12-07
نوشته‌ها
163
لایک‌ها
909
امتیازها
63
کیف پول من
27,592
Points
236
برای یه دوست

عاقبت ما...
گم می‌شویم در لحظه‌لحظه رویاهایی که از خوش‌خیالی درهم می‌شکند. می‌سوزیم در دیدگانی که از ج*ن*س لطیف حق آزرده است. می‌شکنیم در دلانی که از ناله و نفرین لبریز است.
عاقبت ما...
دور می شویم از آدم هایی که افکارشان پوسیده و رسواست. آرزو می شویم در پندارهایی که از نبودمان جان میگیرد. شعله می کشیم بر لبانی که بیهوده از او سخن می گفتند.
عاقبت ما...
آواره و دربه‌در پیچ و خم پندارهایی می‌شویم که آوایش مصیبت است. رها می‌شویم از بندهایی که وجودمان را به ناحق به اسارت کشید.
و عاقبت روزی...
آنقدر ناپدید می‌شویم و آنقدر دردناک می‌گریزیم که تنها افسانه‌ی ما بر سر این شهر سایه افکند...
کد:
برای یه دوست



عاقبت ما...

گم می‌شویم در لحظه‌لحظه رویاهایی که از خوش‌خیالی درهم می‌شکند. می‌سوزیم در دیدگانی که از ج*ن*س لطیف حق آزرده است. می‌شکنیم در دلانی که از ناله و نفرین لبریز است.

عاقبت ما...

دور می شویم از آدم هایی که افکارشان پوسیده و رسواست. آرزو می شویم در پندارهایی که از نبودمان جان میگیرد. شعله می کشیم بر لبانی که بیهوده از او سخن می گفتند.

عاقبت ما...

آواره و دربه‌در پیچ و خم پندارهایی می‌شویم که آوایش مصیبت است. رها می‌شویم از بندهایی که وجودمان را به ناحق به اسارت کشید.

و عاقبت روزی...

آنقدر ناپدید می‌شویم و آنقدر دردناک می‌گریزیم که تنها افسانه‌ی ما بر سر این  شهر سایه افکند...
#ما_گناهکار_نیستیم
#اثر_پریزاد
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : Paryzad

Paryzad

منتقد ادبی انجمن
منتقد ادبی انجمن
تایپیست
تاریخ ثبت‌نام
2023-12-07
نوشته‌ها
163
لایک‌ها
909
امتیازها
63
کیف پول من
27,592
Points
236
برای یه دوست

مرا دریاب...
منی که حالا شعرهایم از ج*ن*س نابودیست. منی که از بوی خوش بدبختی، سرمستانه می‌خندم. منی را دریاب که از آفرینش‌های دنیا فقط یک چیز را بنده‌ام.

مرا دریاب تا شاید با یاد تو و یاد روزگاران تو آشفتگی از تنم گریخت. شاید که با نوازش‌های دردمندت، عاشقانه رستگار شدم...

مرا دریاب ای دوردست ترین خاطراتی که در پرتردید ترین حماقت‌ها می‌درخشی. مرا دریاب ای نابودترین لحظه‌هایی که با نام مرگ، سرزنش‌ها گفتید.

ای عاشقانِ خدایی؛ مرا دریابید!
مرا از آفت‌هایی دریابید که از جوشش خشم نیکی، لبریز است. از صداهایی دریابید که خالصانه از سرزمین عشق و نفرت می‌گذرد.
مرا دریاب...
شاید چون هنوز آنقدر استوار نیستم که بتوانم زندگی کنم.
کد:
برای یه دوست



مرا دریاب...

منی که حالا شعرهایم از ج*ن*س نابودیست. منی که از بوی خوش بدبختی، سرمستانه می‌خندم. منی را دریاب که از آفرینش‌های دنیا فقط یک چیز را بنده‌ام.



مرا دریاب تا شاید با یاد تو و یاد روزگاران تو آشفتگی از تنم گریخت. شاید که با نوازش‌های دردمندت، عاشقانه رستگار شدم... 



مرا دریاب ای دوردست ترین خاطراتی که در پرتردید ترین حماقت‌ها می‌درخشی. مرا دریاب ای نابودترین لحظه‌هایی که با نام مرگ، سرزنش‌ها گفتید.



ای عاشقانِ خدایی؛ مرا دریابید!

مرا از آفت‌هایی دریابید که از جوشش خشم نیکی، لبریز است. از صداهایی دریابید که خالصانه از سرزمین عشق و نفرت می‌گذرد.

مرا دریاب...

شاید چون هنوز آنقدر استوار نیس تم که بتوانم زندگی کنم.
#ما_گناهکار_نیستیم
#اثر_پریزاد
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : Paryzad

Paryzad

منتقد ادبی انجمن
منتقد ادبی انجمن
تایپیست
تاریخ ثبت‌نام
2023-12-07
نوشته‌ها
163
لایک‌ها
909
امتیازها
63
کیف پول من
27,592
Points
236
برای یه دوست

آه خداوندا؛ دیوانه شدم!
دیوانه شدم که بانگ تیره و تار خیانت در من می خواند. دیوانه شدم که دوری و مرگ در من آهسته می‌درخشد. دیوانه شدم که در درای نفرین شده حرف هایشان، احمقانه می‌سوزم.

فریاد خدا را که من دیوانه شدم!
مثل دردی بی ارزش در رگ بی تردید عشق نوسان دارم. دیوانه مثل آن برگ له شده زیر پای هزاران ابله.
خدایا من دیوانه شدم!
تنم از ترس آن زخم‌های عمیق فراموشی در رعشه است. مثل دردی ناتمام در سنگفرش های این شهر غریب سرگردانم. مثل خوابی آرام به نام آرامش، رویا می دستانم.

خدایا خدایا، من دیوانه شدم!
دیوانه شدم که هر شب در سراب دیدگان بدنامی میرقصم. از ترس آن لحظه ای دیوانه شدم که خونین وار در من می‌خندد....
دیوانه شدم....
دیوانه شدم.....
کد:
برای یه دوست

آه خداوندا؛ دیوانه شدم!

دیوانه شدم که بانگ تیره و تار خیانت در من می خواند. دیوانه شدم که دوری و مرگ در من آهسته می‌درخشد. دیوانه شدم که در درای نفرین شده حرف هایشان، احمقانه می‌سوزم.

فریاد خدا را که من دیوانه شدم!

مثل دردی بی ارزش در رگ بی تردید عشق نوسان دارم. دیوانه مثل آن برگ له شده زیر پای هزاران ابله.

خدایا من دیوانه شدم!

تنم از ترس آن زخم‌های عمیق فراموشی در رعشه است. مثل دردی ناتمام در سنگفرش های این شهر غریب سرگردانم. مثل خوابی آرام به نام آرامش، رویا می دستانم.

خدایا خدایا، من دیوانه شدم!

دیوانه شدم که هر شب در سراب دیدگان بدنامی میرقصم. از ترس آن لحظه ای دیوانه شدم که خونین وار در من می‌خندد....

دیوانه شدم....

دیوانه شدم.....
#ما_گناهکار_نیستیم
#اثر_پریزاد
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : Paryzad

Paryzad

منتقد ادبی انجمن
منتقد ادبی انجمن
تایپیست
تاریخ ثبت‌نام
2023-12-07
نوشته‌ها
163
لایک‌ها
909
امتیازها
63
کیف پول من
27,592
Points
236
برای یه دوست

آدم‌ها به من نیاز دارند...
آدم‌ها همواره به کسی که شعرهایش بوی مرگ و تنش انگیزه‌ی درد است، نیاز دارند. آنها همیشه به کسی که هر شب اشک‌هایش را از گونه‌ی حقیقت پاک کند، محتاج‌اند.
نیازمند حرفی هستند که از لبان یک بیخودی تمام قد گفته می‌شود. آدم‌ها همیشه محتاج سکوت‌اند. باور دارند سکوت، شیشه‌ی فاصله‌ها را می‌شکند.
آدم‌ها به من محتاج‌اند...
لازم دارند در این دنیا کسی باشد تا صدای هق‌هقش هرگز شنیده نشود. لازم دارند که کسی باشد تا هر آن برایشان از هزاران گناه، طلب آمرزش خواهد...

اما چه کسی می‌آمرزد؟ آن سر به سر لشکر خاموش خیال که مرگشان رنجی ندارد. آنها همواره به من می‌رسند. دور خود می‌گردند و در آخر به کلمات بی رنگ من دست می‌یابند. آدم‌ها همیشه سر به فلک و پا بر دل، از خاطره‌ها می‌گذرند.

آدم‌ها الکی خوش‌اند...
هر بار از خوشی‌های الکی‌شان، احمقانه تعریف می‌کنند. مدام می‌خندند و می‌گویند : زندگی همین است! سراسر آغشته به غم خوش بودن.
آنها هر لحظه بیشتر به من محتاج‌اند. باید همیشه کسی باشد تا یادآوری کند زندگی، چیزی به جز توهم نیست...
کد:
برای یه دوست


آدم‌ها به من نیاز دارند...

آدم‌ها همواره به کسی که شعرهایش بوی مرگ و تنش انگیزه‌ی درد است، نیاز دارند. آنها همیشه به کسی که هر شب اشک‌هایش را از گونه‌ی حقیقت پاک کند، محتاج‌اند.

 نیازمند حرفی هستند که از لبان یک بیخودی تمام قد گفته می‌شود. آدم‌ها همیشه محتاج سکوت‌اند. باور دارند سکوت، شیشه‌ی فاصله‌ها را می‌شکند.

آدم‌ها به من محتاج‌اند...

لازم دارند در این دنیا کسی باشد تا صدای هق‌هقش هرگز شنیده نشود. لازم دارند که کسی باشد تا هر آن برایشان از هزاران گناه، طلب آمرزش خواهد...


اما چه کسی می‌آمرزد؟ آن سر به سر لشکر خاموش خیال که مرگشان رنجی ندارد. آنها همواره به من می‌رسند. دور خود می‌گردند و در آخر به کلمات بی رنگ من دست می‌یابند. آدم‌ها همیشه سر به فلک و پا بر دل، از خاطره‌ها می‌گذرند.

آدم‌ها الکی خوش‌اند...

هر بار از خوشی‌های الکی‌شان، احمقانه تعریف می‌کنند. مدام می‌خندند و می‌گویند : زندگی همین است! سراسر آغشته به غم خوش بودن.

آنها هر لحظه بیشتر به من محتاج‌اند. باید همیشه کسی باشد تا یادآوری کند زندگی، چیزی به جز توهم نیست...

#ما_گناهکار_نیستیم
#اثر_پریزاد
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : Paryzad

Paryzad

منتقد ادبی انجمن
منتقد ادبی انجمن
تایپیست
تاریخ ثبت‌نام
2023-12-07
نوشته‌ها
163
لایک‌ها
909
امتیازها
63
کیف پول من
27,592
Points
236
برای یه دوست

و ما...
نَهراسیم از عشق. نهراسیم از درد. نهراسیم از مرگ.
ما...
نهراسیم از دیدگانی که غم در ورای دور خیرگی‌اش، می‌سوزد. نهراسیم از ناامیدی‌هایی که برای باورها می‌میرد.
ما نهراسیم از آینده که بی‌شک آن نیز از ج*ن*س حماقت‌ها، آوار می‌گردد. ما حالا سالهاست که از بندگان سرد خدایی، هراس نداریم. ما هرگز نهراسیم از آوای شوم خوشبختی.
ما نهراسیم از نفرتی که ناجوانمردانه تا عمق وجود عشقت را می‌سوزاند. نهراسیم از خیال‌های که با مردن زیباست.
و ما...
نهراسیم از خدایی که در بینهایت ظلمت این دنیا، عاجزانه نور می‌شود...
کد:
برای یه دوست

و ما...

نَهراسیم از عشق. نهراسیم از درد. نهراسیم از مرگ.
ما...

نهراسیم از دیدگانی که غم در ورای دور خیرگی‌اش، می‌سوزد. نهراسیم از ناامیدی‌هایی که برای باورها می‌میرد.

ما نهراسیم از آینده که بی‌شک آن نیز از ج*ن*س حماقت‌ها، آوار می‌گردد. ما حالا سالهاست که از بندگان سرد خدایی، هراس نداریم. ما هرگز نهراسیم از آوای شوم خوشبختی.

ما نهراسیم از نفرتی که ناجوانمردانه تا عمق وجود عشقت را می‌سوزاند. نهراسیم از خیال‌های که با مردن زیباست.

و ما...
نهراسیم از خدایی که در بینهایت ظلمت این دنیا، عاجزانه نور می‌شود...
#ما_گناهکار_نیستیم
#اثر_پریزاد
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : Paryzad

Paryzad

منتقد ادبی انجمن
منتقد ادبی انجمن
تایپیست
تاریخ ثبت‌نام
2023-12-07
نوشته‌ها
163
لایک‌ها
909
امتیازها
63
کیف پول من
27,592
Points
236
برای یه دوست

ما همینیم...
ما تنها می‌توانیم دنیا را جور دگر تصور کنیم. می‌توانیم دلیرانه شهرهای زندگی را بی‌همراه طی کنیم. می‌توانیم روزها در تاریکی، به سوی نور برویم. ما سالهاست که می‌توانیم بدون وجود رویا، عمری کابوس ببینیم...

ما تنها راهی هستیم برای بیشتر مردگی کردن. نه مهربانی و بخشش بلدیم نه دوره‌گردی و فراموشی. ما فقط بلدیم ساعت‌ها از پشت حصار های حسرت، برای آرامش، آویزان مرگ باشیم.

ما می‌دانیم پشت آن عدالت دوزخی، چیزی به جز توهم نیست. می‌دانیم اشک ریختن از چشمان شیشه‌ای خدا، فقط خیال است. می‌دانیم دانستنمان بزرگ‌ترین ظلم است که به خویشتن می‌کنیم.

ما روزها و شب‌ها، سالها و ماه‌ها، دردها و خوشحالی‌ها، دوری و دوستی‌ها و هزاران مرگ را از نظر راندیم تا ببینیم آنچه پیش می‌آید به کدام منطق ختم می‌شود. تا بدانیم کجای این جهان را می‌توان بی‌دلیل مُرد. تا خالصانه به دنبال راهی، لحظه‌ها را بشماریم.
هرگز نفهمیدی ما تا کجا شاد بودیم...
تا کجا برای آن دوست داشتن‌ها، خیال را طرد کردیم. هرگز نفهمیدی که شعرهایم، معجزه وجودت نیست. ما فقط بلدیم با شعر، دیوانگی کنیم...
کد:
برای یه دوست



ما همینیم...

ما تنها می‌توانیم دنیا را جور دگر تصور کنیم. می‌توانیم دلیرانه شهرهای زندگی را بی‌همراه طی کنیم. می‌توانیم روزها در تاریکی، به سوی نور برویم. ما سالهاست که می‌توانیم بدون وجود رویا، عمری کابوس ببینیم...


ما تنها راهی هستیم برای بیشتر مردگی کردن. نه مهربانی و بخشش بلدیم نه دوره‌گردی و فراموشی. ما فقط بلدیم ساعت‌ها از پشت حصار های حسرت، برای آرامش، آویزان مرگ باشیم.

ما می‌دانیم پشت آن عدالت دوزخی، چیزی به جز توهم نیست. می‌دانیم اشک ریختن از چشمان شیشه‌ای خدا، فقط خیال است. می‌دانیم دانستنمان بزرگ‌ترین ظلم است که به خویشتن می‌کنیم.


ما روزها و شب‌ها، سالها و ماه‌ها، دردها و خوشحالی‌ها، دوری و دوستی‌ها و هزاران مرگ را از نظر راندیم تا ببینیم آنچه پیش می‌آید به کدام منطق ختم می‌شود. تا بدانیم کجای این جهان را می‌توان بی‌دلیل مُرد. تا خالصانه به دنبال راهی، لحظه‌ها را بشماریم.

هرگز نفهمیدی ما تا کجا شاد بودیم...

تا کجا برای آن دوست داشتن‌ها، خیال را طرد کردیم. هرگز نفهمیدی که شعرهایم، معجزه وجودت نیست. ما فقط بلدیم با شعر، دیوانگی کنیم...
#ما_گناهکار_نیستیم
#اثر_پریزاد
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : Paryzad

Paryzad

منتقد ادبی انجمن
منتقد ادبی انجمن
تایپیست
تاریخ ثبت‌نام
2023-12-07
نوشته‌ها
163
لایک‌ها
909
امتیازها
63
کیف پول من
27,592
Points
236
برای یه دوست

او اینجاست...

میان هزاران باور ناموزون. در میا شوری و تندی عشق می‌گردد. نه به چشمان گریان خلق ایمان دارد و نه به خوشبختی تلخ انتظار.

او فقط می‌داند پایان این دوست داشتن‌ها، به شدت نیکوست. او می‌خواهد بعد از عمری وهم‌انگیز بودن؛ به حال خود بگرید.

او اینجاست...

من می‌بینمش! او نه است و نه نور است و نه یک باور. او جزعی از همه‌ی من است. همه‌ی منی که لحظه لحظه بیشتر از درد سرشار می‌شود.

او همچنان می‌ماند در مسیری که گَرد عاشقانه‌‌های بغض‌آلود، از دلش جاریست. و او در لحظه‌ای می‌ماند که وجودش سراسر یک نام دارد....

خدا؛

خدایی تنها. خدایی مهربان. خدایی که در پریشان ترین دلها زندگی می‌آفریند.
کد:
برای یه دوست

او اینجاست...

میان هزاران باور ناموزون. در میا شوری و تندی عشق می‌گردد. نه به چشمان گریان خلق ایمان دارد و نه به خوشبختی تلخ انتظار.

او فقط می‌داند پایان این دوست داشتن‌ها، به شدت نیکوست. او می‌خواهد بعد از عمری وهم‌انگیز بودن؛ به حال خود بگرید.

او اینجاست...

من می‌بینمش! او نه است و نه نور است و نه یک باور. او جزعی از همه‌ی من است. همه‌ی منی که لحظه لحظه بیشتر از درد سرشار می‌شود. 

او همچنان می‌ماند در مسیری که گَرد عاشقانه‌‌های بغض‌آلود، از دلش جاریست. و او در لحظه‌ای می‌ماند که وجودش سراسر یک نام دارد....

خدا؛

خدایی تنها. خدایی مهربان. خدایی که در پریشان ترین دلها زندگی می‌آفریند.
#ما_گناهکار_نیستیم
#اثر_پریزاد
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : Paryzad
بالا