• مصاحبه اختصاصی رمان کاراکال میگل سانچز کلیک کنید

دلنوشته زخم روح | علی برادر خدام خسروشاهی دلنویس انجمن تک رمان

ساعت تک رمان

علی خسروشاهی

مدرس زبان انگلیسی + مدیر بازنشسته ادبیات
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
مقامدار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-07
نوشته‌ها
973
لایک‌ها
2,435
امتیازها
73
محل سکونت
تهران
وب سایت
alikhosroshahinotes.ir
کیف پول من
67,730
Points
1,339
سطح
  1. حرفه‌ای
در گوشه‌ی تاریک و خاکستری اتاقم، احساس خفگی و تنهایی مرا فرا گرفته بود. دیوارهای سرد اطرافم، همچون پژواکی بی‌روح، از عمق درد و اندوه من می‌خواستند که خودم را در آنها فرو بریزم. چکه‌های درونم، پر از زخم‌های ناپزیر عشق و امید شکسته بودند و هر لحظه بیشتر به خفگی نزدیک می‌شدند. اما در این تراژدی زندگی، تنها چیزی که مانده بود، عمق درونی تلخ و تاریک من بود، که همچنان با گریه و ناله‌های خاموش به خودم می‌پرداختم.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : علی خسروشاهی

علی خسروشاهی

مدرس زبان انگلیسی + مدیر بازنشسته ادبیات
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
مقامدار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-07
نوشته‌ها
973
لایک‌ها
2,435
امتیازها
73
محل سکونت
تهران
وب سایت
alikhosroshahinotes.ir
کیف پول من
67,730
Points
1,339
سطح
  1. حرفه‌ای
در این شهر بی‌رحم، گربه‌ای سیاه و تنها به دنبال غذا می‌گردد. چشمان تیره‌اش پر از حسرت و تنهایی، همچون دل من که بی‌تو تنهاست. او یک فرزند گمشده در این جهان بی‌رحم است، به دنبال پایانی برای تنهایی و غم‌هایش. آیا پایان این تنهایی و غم، در دست توست؟ یا آیا مانند من، گربه‌ای سیاه و تنها، به پایان خود نزدیک است؟ گربه، فرزند، جهان، پایان... همه در یک ر*ق*ص تلخ تراژدی، به سوی نهایت می‌روند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : علی خسروشاهی

علی خسروشاهی

مدرس زبان انگلیسی + مدیر بازنشسته ادبیات
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
مقامدار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-07
نوشته‌ها
973
لایک‌ها
2,435
امتیازها
73
محل سکونت
تهران
وب سایت
alikhosroshahinotes.ir
کیف پول من
67,730
Points
1,339
سطح
  1. حرفه‌ای
بارانی که پشت پنجره‌ها می‌بارد
دلم را به یاد معشوق اندازد
در هر قطره‌ی باران، یاد تو می‌افتم
و در هر صدای باران، صدای تنهایی‌ام می‌شنوم

سیگاری که در دستم سوخته می‌شود
با دودی تاریک و زخم‌های عمیق
هر نفسی که می‌کشم، درد تنهایی‌ام را تشدید می‌کند
و هر نفسی که باز می‌دهم، از تو دورتر می‌شوم

دوری تو، مانند بارانی است که هر شب می‌بارد
دلم را به تنهایی و درد محکوم می‌کند
در هر قطره‌ی باران، یاد تو می‌افتم
و در هر صدای باران، صدای دلتنگی‌ام می‌شنوم

بگذار تا بانوای باران بپوشاند زخم‌های دلم
و بگذار تا دود سیگار به آتش بسپارد دردهای تنهایی‌ام
بگذار تا این باران غمگین، دل من را آرام کند
و بگذار تا این سیگار سوخته، دل من را به یاد تو بسپارد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : علی خسروشاهی

علی خسروشاهی

مدرس زبان انگلیسی + مدیر بازنشسته ادبیات
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
مقامدار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-07
نوشته‌ها
973
لایک‌ها
2,435
امتیازها
73
محل سکونت
تهران
وب سایت
alikhosroshahinotes.ir
کیف پول من
67,730
Points
1,339
سطح
  1. حرفه‌ای
بارانی بر فراز پنجره می‌بارد
و من از دوری یار نالانم
در این تاریکی شب، تنها و بی‌قرار
با چشمانی پر از اشک و دلی پر از غم

بارانی که مثل اشک‌های من می‌بارد
و هر قطره‌اش یادآور دوری تلخ است
در این شب تاریک و ساکت
تنها با خاطرات دلگیر یارم

دوری یار، مانند طوفانی در دلم جاری است
و من همچون کشتی‌ای در دریای بی‌آرام
با لرزش و ناله‌ی درونی
در این تنهایی و دوری ناتمام

باران، باران...
آیا می‌فهمی درد دل من را؟
آیا می‌بینی این تنهایی و غم‌هایم؟
باران، ببار تا تمام شود این دوری
تا دلمان روشن شود از این تاریکی

دوری یار، مانند زخمی عمیق است
که هر لحظه خون می‌ریزد از دلم
تنها با باران و خاطرات تلخ
مانده‌ام در این تاریکی و غمگینی

باران، ببار...
تا شاید یادآور شود یارم
تا شاید بپرسد از این دل ناتمام
باران، ببار تا دلمان آرام گیرد
تا دوری یار، محو شود در این باران...
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : علی خسروشاهی

علی خسروشاهی

مدرس زبان انگلیسی + مدیر بازنشسته ادبیات
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
مقامدار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-07
نوشته‌ها
973
لایک‌ها
2,435
امتیازها
73
محل سکونت
تهران
وب سایت
alikhosroshahinotes.ir
کیف پول من
67,730
Points
1,339
سطح
  1. حرفه‌ای
در دل تاریکی‌های زندگی،
زمانی که سایه‌های تباه بر روح انسان سنگینی می‌کنند،
سقوط به دنیای ناامیدی،
چنان عمیق است که گویی هیچ راهی برای بازگشت نیست.
در این لحظات،
به نظر می‌رسد که هر امیدی در دل خاک مدفون شده است.

اما آیا واقعاً پایان است؟
آیا در این سقوط،
فرصتی برای تولدی دوباره نهفته نیست؟
ما، موجوداتی هستیم که در چنگال درد و رنج،
توانایی شکفتن را داریم.
هر زخم، درسی است که به ما می‌آموزد،
و هر تباهی، بذر امیدی را در دل می‌کارد.

آنگاه که به آسمان می‌نگریم،
می‌بینیم که ستاره‌ها در تاریکی می‌درخشند،
و در دل هر شب،
پتانسیل روزی نو وجود دارد.
سقوط ما نه پایان،
بلکه فرصتی برای بازتعریف خودمان است.

تولد دوباره،
در پذیرش زخم‌ها و یادگیری از آن‌هاست.
اینکه از دل تباهی برخیزیم و با دلی پر از عشق و امید،
به زندگی ادامه دهیم.
زیرا در نهایت،
زندگی خود یک تراژدی فلسفی است؛
ترکیبی از درد و زیبایی،
که ما را به سمت روشنایی می‌کشاند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : علی خسروشاهی

علی خسروشاهی

مدرس زبان انگلیسی + مدیر بازنشسته ادبیات
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
مقامدار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-07
نوشته‌ها
973
لایک‌ها
2,435
امتیازها
73
محل سکونت
تهران
وب سایت
alikhosroshahinotes.ir
کیف پول من
67,730
Points
1,339
سطح
  1. حرفه‌ای
باران می بارد، بارانی که تنهایی من را همراه می‌کند. پیشواز غم و اندوه در این باران‌ها می‌خواند و من تنهاییم در این دنیای بارانی. با هیچ کس به جز خودم سخن نمی‌گویم.

قطرات باران، همچون اشک‌های من، به زمین می‌افتند و درد و رنجم را به خود می‌کشانند. تنهاییم، در این بارانی که هیچکس نمی‌فهمد. با خودم به گریه می‌پردازم و تنهاییم را در این باران می‌پوشانم.

آیا کسی می‌شنود؟ آیا کسی می‌فهمد؟ تنهایی من، در این بارانی، چگونه توانسته است زنده بماند؟ باران می‌بارد، و من تنها هستم. با خودم در این تاریکی و تنهایی می‌جنگم.

اما باران همچون من نمی‌فهمد و تنهایی من همچون باران، تا ابد ادامه خواهد داشت. گاهی احساس می‌کنم که این برقرار نخواهد ماند ولی هر بار که باران می‌بارد، گریه‌ام دوباره آغاز می‌شود و تنهایی من دوباره مرا فرا می‌خواند
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : علی خسروشاهی

علی خسروشاهی

مدرس زبان انگلیسی + مدیر بازنشسته ادبیات
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
مقامدار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-07
نوشته‌ها
973
لایک‌ها
2,435
امتیازها
73
محل سکونت
تهران
وب سایت
alikhosroshahinotes.ir
کیف پول من
67,730
Points
1,339
سطح
  1. حرفه‌ای
دوری معشوق، همانند دود سیگار است
با خیال‌های سرگردان و آرامش‌های ناب
دستان معشوق را به دود می‌سپارد
و روح او را به تباهی می‌کشاند

در تاریکی شب، بوی سیگار به یاد معشوق می‌اندازد
و خاطرات گذشته را به ذهنمان می‌آورد
در هر نفسی که می‌کشیم، یاد معشوق می‌افتیم
و در هر نفسی که باز می‌دهیم، از او دورتر می‌شویم

سیگار، همانند دوری معشوق است
با زخم‌های عمیق در دل و روح ما
هر بار که به لبانمان می‌بریم، درد دل ما را تشدید می‌کند
و هر بار که از دودش نفس می‌کشیم، از معشوق دورتر می‌شویم

بگذارید سیگار را به آتش بسپاریم
و از دود و تباهی آن فرار کنیم
بگذارید دلمان به یاد معشوق بماند
اما از دوری و درد آن فرار کنیم.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : علی خسروشاهی

علی خسروشاهی

مدرس زبان انگلیسی + مدیر بازنشسته ادبیات
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
مقامدار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-07
نوشته‌ها
973
لایک‌ها
2,435
امتیازها
73
محل سکونت
تهران
وب سایت
alikhosroshahinotes.ir
کیف پول من
67,730
Points
1,339
سطح
  1. حرفه‌ای
در دل شب، وقتی سکوت همه جا را فرا می‌گیرد،
زخم‌های عاطفی‌ام خود را به یاد می‌آورند؛
زخم‌هایی که نه با خون،
که با اشک و آه درونم نقش بسته‌اند.

هر کدام داستانی دارند،
داستانی از عشق‌های ناکام،
دوستی‌های از دست رفته،
و لحظاتی که به سادگی از دستانم رها شد.

یاد آن روزها می‌افتم،
که امید در چشمانم می‌درخشید،
اما حالا، در آینه‌ی زندگی،
تنها سایه‌ای از خودم را می‌بینم.

زخم‌هایم نه بر روی پو*ست،
که در عمق وجودم جا خوش کرده‌اند؛
چشمانم گواهی بر این دردند،
دردی که هر روز بر دوش می‌کشم.

هر بار که می‌خندم،
خنده‌ام طعمی تلخ دارد؛
چرا که می‌دانم پشت این لبخند،
هزاران گریه پنهان است.

کاش می‌شد این زخم‌ها را فراموش کنم،
کاش می‌شد با یک نسیم،
این دردهای عمیق را به باد بسپارم؛
اما حقیقت این است که زخم‌هایم،
جزئی از وجودم شده‌اند.

و من تنها می‌توانم بنویسم،
از این زخم‌های عاطفی و روحی،
تا شاید یک روز،
کسی بخواند و بفهمد که در دل هر انسان،
دردی نهفته است که فقط او می‌داند.
پایان زخم روح

#زخم_روح
#علی_برادر_خدام_خسروشاهی
#انجمن_تک_رمان

در دل شب، وقتی سکوت همه جا را فرا می‌گیرد،
زخم‌های عاطفی‌ام خود را به یاد می‌آورند؛
زخم‌هایی که نه با خون،
که با اشک و آه درونم نقش بسته‌اند.

هر کدام داستانی دارند،
داستانی از عشق‌های ناکام،
دوستی‌های از دست رفته،
و لحظاتی که به سادگی از دستانم رها شد.

یاد آن روزها می‌افتم،
که امید در چشمانم می‌درخشید،
اما حالا، در آینه‌ی زندگی،
تنها سایه‌ای از خودم را می‌بینم.

زخم‌هایم نه بر روی پو*ست،
که در عمق وجودم جا خوش کرده‌اند؛
چشمانم گواهی بر این دردند،
دردی که هر روز بر دوش می‌کشم.

هر بار که می‌خندم،
خنده‌ام طعمی تلخ دارد؛
چرا که می‌دانم پشت این لبخند،
هزاران گریه پنهان است.

کاش می‌شد این زخم‌ها را فراموش کنم،
کاش می‌شد با یک نسیم،
این دردهای عمیق را به باد بسپارم؛
اما حقیقت این است که زخم‌هایم،
جزئی از وجودم شده‌اند.

و من تنها می‌توانم بنویسم،
از این زخم‌های عاطفی و روحی،
تا شاید یک روز،
کسی بخواند و بفهمد که در دل هر انسان،
دردی نهفته است که فقط او می‌داند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : علی خسروشاهی
بالا