شعر اشعار«سیگاری نیم سوخته»

  • نویسنده موضوع NADIYA
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 16
  • بازدیدها 390
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,200
لایک‌ها
3,463
امتیازها
143
سن
20
محل سکونت
شیراز📍
کیف پول من
142,398
Points
7,082
صدای پای تو در گوشم می‌پیچد
رد پای زخم‌های تاول زده روی دلم می‌ماند
با تولد هر غنچه از گل، نبودنت را جشن می‌گیرم
تیر نگاه غمبارم
در افق سرزمینی بی‌گل و گیاه
نگاهی خاموش را می‌جویم
که با تیر نگاهش به قلبم چنگ زد.
که با تیر مژگانش اسیر عشق و غمم کرد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : NADIYA

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,200
لایک‌ها
3,463
امتیازها
143
سن
20
محل سکونت
شیراز📍
کیف پول من
142,398
Points
7,082
من به دنبال سرودن دو خط شعرم
به دنبال اندکی آرامش میان کلمات
به سوی غم‌ها، به سوی مرگ یک رویا
در هر لحظه نبودت برافروختم
از ترس هوسِ عشق تو سوختم
من نمی‌دانستم که دلم را به کی باختم
ای کاش آرامش برگردد
من طلبه‌ی یک مرگم
مرگ بدون تو، مرگ برای فردای بی‌تو
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : NADIYA

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,200
لایک‌ها
3,463
امتیازها
143
سن
20
محل سکونت
شیراز📍
کیف پول من
142,398
Points
7,082
هر قطر‌ه‌ی‌ باران من‌ام که از چشمان تو فرو می‌چکم
روز آشنایی با تو، فصل کودکی و عاشقی بود
انگشت‌هایم زخم‌آلود و روح خسته‌ام خجسته باد
ای کاش گیسوی گل‌ها که در دل خاک آرمیده بودند را
با خنجرهایت نچیده بودی، آن‌ها را ز عشق تو کاشته بودم
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : NADIYA

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,200
لایک‌ها
3,463
امتیازها
143
سن
20
محل سکونت
شیراز📍
کیف پول من
142,398
Points
7,082
در انزوای خویش
به قاب‌عکس‌های دونفره‌مان چشم می‌دوزم
عجیب است که چشمانم خسته و دل‌سرد نمی‌شود
گویی چشمانم دل‌تنگ دو گوی قهوه‌ای رنگت شده است
قاصدک‌ها دور تا دورم را احاطه کرده‌اند
این‌‌ها از جان من چه می‌خواهند و چه آورده‌اند؟
تا که قاصدها را می‌بینم یاد تو زنده می‌شود
در گوشش زمزمه‌وار از حسم نسبت به تو می‌گویم
میان انگشتانم تکانی می‌خورد و به سویت می‌آید
قاصدک که رسید، یاد من در خاطرت زنده می‌شود؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : NADIYA

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,200
لایک‌ها
3,463
امتیازها
143
سن
20
محل سکونت
شیراز📍
کیف پول من
142,398
Points
7,082
صبح سحرگاهی من با نام تو آغاز می‌شود
خانه از نبود آوازهای تو سرشار از غم است
گنجشک‌های محلی دور تا دور خانه‌ام را حصار کرده‌اند
دلم دلتنگ آن صدای غریبانه‌ات شده است
من از رفتنت گله‌ای ندارم و به نبودنت عادت کرده‌ام
اما خاطره‌هایمان در خیابان رهایم نمی‌کنند.
من با خاطره‌هایمان چه کنم؟
خاطره‌هایمان همانند یک نو*شی*دنی تلخ است
با فکر کردن به آن‌ها، آتش گداخته‌ای به جانم میفتد.
خاطره‌های شیرین‌مان با یاد تو و نبودنت تلخ می‌شود.
شاید چشمان تو همانند چشمان من بارانی‌ست.
زیرا خیابان سرشار از نم باران چشمان من و توست.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : NADIYA

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,200
لایک‌ها
3,463
امتیازها
143
سن
20
محل سکونت
شیراز📍
کیف پول من
142,398
Points
7,082
تمام حس‌های بد را از خود ربودم
از تو، تنها حس‌های خوب را در قلبم هاشور زدم
اما تنهایی، همانند قطره‌های باران از چشمانم می‌چکد
این روزها، همه چیز همانند زمان گذران شده است
نه پاییز و نه زمستان، نتوانستند روحم را آرام کنند
صدای عشق، مغزم را همانند گیسوبانم پریشان کرده است
راست می‌گویند که آدمی بی‌عشق می‌پوسد و می‌میرد
من بی‌تو، یک کلمه‌ی نانوشته ماندم
من بی‌تو، پوسیدم و مردم.
تنها نفس می‌کشم که خود مرگ تدریجی‌ست.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : NADIYA

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,200
لایک‌ها
3,463
امتیازها
143
سن
20
محل سکونت
شیراز📍
کیف پول من
142,398
Points
7,082
خیال تو همانند یک خاطره در من محفوظ شده است
ثانیه به ثانیه‌ی‌ روزهای نبودنت را شمردم
روزهای نبودنت به سیصد و شست و پنج روز رسید
به خواب عمیقی فرو رفتم تا با دو چشمان زمردینت رو‌به‌رو شوم
همه‌ی روزهایی که تو را نداشتم، حسی در قلبم پژواک شد.
شنیده‌ام از زمانی که رفته‌ام همان مردی شده‌ای که دوست داشتم
شاید اگر غرور نداشتیم، چند کلمه‌ی‌ کوتاه یک شروع تازه می‌شد.
شاید بارها به طرفم آمده باشی؛ اما صدایت به گوشم نرسید
اما اگر هم برمی‌گشتی، خنده‌ات نمی‌توانست خرسندم کند
حتی نگاهت، دستانت نمی‌توانستند شادی‌هایم را رنگ‌آمیزی‌ کنند
باران با ملودی نوازش‌انگیزش، سرود صدایت را تکرار می‌کنند
دلم هوای گیسوان فرفری‌ات را کرده است
آن هلال مشکی رنگی که باد لای آن می‌پیچید
ای کاش دستانت را رها نکرده بودم که بودنت آرزویم نمی‌شد
و ای کاش شب‌های تیره و تارم را به نبودنت ترجیح نداده بودم
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : NADIYA
بالا