خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!
  • 🌱فراخوان جذب ناظر تایید ( همراه با آموزش ) کلیک کنید

شعر اشعار «رگ خواب» | اثر زری کاربر انجمن تک رمان

  • نویسنده موضوع ANLI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 15
  • بازدیدها 428
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

ANLI

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,437
کیف پول من
174,873
Points
7,490
بی‌قراری، وقت به وقت
سراغم را می‌گیرد
دلم همانند سایه
و دستانم، همانند رگ
ردت را می‌گیرد
قلبم، قلبت را،
دنبال کرده است
چشمانم، قلبم
دستانم، حتی خواب‌هایم
رگ خوابت را می‌داند
هر جا بروی
سایه به سایه
دیوار به دیوار
دنبال توام
#رگ_خواب
#زری
#انجمن_تک_رمان
کد:
بی‌قراری، وقت به وقت
سراغم را می‌گیرد
دلم همانند سایه
و دستانم، همانند رگ
ردت را می‌گیرد
قلبم، قلبت را،
دنبال کرده است
چشمانم، قلبم
دستانم، حتی خواب‌هایم
رگ خوابت را می‌
هر جا بروی
سایه به سایه
دیوار به دیوار
دنبال توام
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

ANLI

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,437
کیف پول من
174,873
Points
7,490
در گذر دلالان
دستانت را
حتی مسیرت را
با اشتیاق، و عشق درونم
طی می‌کنم
سر چهار راهِ قلبم
کَسی از من می‌پرسد:
خسته نشده‌ای؟
خنده‌ای زیبا، صورت پر از غمم را
قاب می‌گیرد
پای تو در میان باشد
و من، خسته‌گی بشناسم؟
من برای رسیدن به تو
هفت آسمان که سهل است
تا جهنم می‌روم
تا بلکه یک دقیقه
آن روی زیبایت را ببینم
و نظاره‌گرِ، این نقاشی زیبایِ
خداوند باشم!
خدا پا*ر*تی بازی کرده است
زیرا این همه زیبایی
آن هم یک‌جا و بی‌عیب
کار انسان نیست
فقط کار خداست!
#رگ_خواب
#زری
#انجمن_تک‌_رمان
کد:
در گذر دلالان
دستانت را
حتی مسیرت را
با اشتیاق، و عشق درونم
طی می‌کنم
سر چهار راهِ قلبم
کَسی از من می‌پرسد:
خسته نشده‌ای؟
خنده‌ای زیبا، صورت پر از غمم را
قاب می‌گیرد
پای تو در میان باشد
و من، خسته‌گی بشناسم؟
من برای رسیدن به تو
هفت آسمان که سهل است
تا جهنم می‌روم
تا بلکه یک دقیقه
آن روی زیبایت را ببینم
و نظاره‌گرِ، این نقاشی زیبایِ
خداوند باشم!
خدا پا*ر*تی بازی کرده است
زیرا این همه زیبایی
آن هم یک‌جا و بی‌عیب
کار انسان نیست
فقط کار خداست!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

ANLI

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,437
کیف پول من
174,873
Points
7,490
ای کاش قلم‌موی خدا دست من بود
در یک شب بارانی رگ خوابت را در سرنوشتم می‌نوشتم
در سرنوشتم رگ خوابت بود؛ اما خوابی تلخ
من آرزوی یک خواب شیرین به دلم مانده
رنگ روزگارم سیاه بود همانند یک قلم مشکی
من جهانی بنفش، نارنجی، آبی می‌خواهم
دیگر از جهان پر از غم و رنگ سیاه تنفر دارم
#رگ_خواب
#زری
#انجمن_تک_رمان
کد:
ای کاش قلم‌موی خدا دست من بود
در یک شب بارانی رگ خوابت را در سرنوشتم می‌نوشتم
در سرنوشتم رگ خوابت بود؛ اما خوابی تلخ
من آرزوی یک خواب شیرین به دلم مانده
رنگ روزگارم سیاه بود همانند یک قلم مشکی
من جهانی بنفش، نارنجی، آبی می‌خواهم
دیگر از جهان پر از غم و رنگ سیاه تنفر دارم
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

ANLI

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,437
کیف پول من
174,873
Points
7,490
بعد از تو، تمام شعرهای سپیدی که سرودم بر من فرود آمد
از کنار نیمکت خالی‌ای که خاطره‌سازی کرده‌ایم، گذر می‌کنم
از صدای دل‌نشین خنده‌ات که با صدای قطره‌های باران
آمیخته شده بود و ملودی زیبایی طنین انداخت و
پس از رفتن تو، از صدای شکستن آوازهای سرشار از غمم
و باریکه‌ی لمبرهای کوچک که از نبودنت می‌گریستند
عکس می‌گیرم و پابه‌پای لمبرهای کوچک می‌گریستم
#رگ_خواب
#زری
#انجمن_تک_رمان
کد:
بعد از تو، تمام شعرهای سپیدی که سرودم بر من فرود آمد
 از کنار نیمکت خالی‌ای که خاطره‌سازی کرده‌ایم، گذر می‌کنم
از صدای دل‌نشین خنده‌ات که با صدای قطره‌های باران
آمیخته شده بود و ملودی زیبایی طنین انداخت و
پس از رفتن تو، از صدای شکستن آوازهای سرشار از غمم
و باریکه‌ی لمبرهای کوچک که از نبودنت می‌گریستند
عکس می‌گیرم و پابه‌پای لمبرهای کوچک می‌گریستم
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

ANLI

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,437
کیف پول من
174,873
Points
7,490
بودنت درد بزرگی‌ست و نبودنت عجب درد سهمگینی
با رفتنت چنان تیغه زدی که زخم‌هایم دوا و درمانی ندارد
نه در فکر دوا و درمانی، نه در فکر عشق و آشیانه‌ای
نه دوری‌ات را دوست دارم، نه بودنت، مرا به فراموشی بسپار
تنها راهی که برایم باقی گذاشتی، فراموشی بود و بس
#رگ_خواب
#زری
#انجمن_تک_رمان
کد:
بودنت درد بزرگی‌ست و نبودنت عجب درد سهمگینی
با رفتنت چنان تیغه زدی که زخم‌هایم دوا و درمانی ندارد
نه در فکر دوا و درمانی، نه در فکر عشق و آشیانه‌ای
نه دوری‌ات را دوست دارم، نه بودنت، مرا به فراموشی بسپا
تنها راهی که برایم باقی گذاشتی، فراموشی بود و بس
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

ANLI

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,437
کیف پول من
174,873
Points
7,490
شعرهایم برگزیده‌ی چشمان تو بود
عشق بینمان را در چند بیت شعر سپید، خلاصه می‌کردم
خانه‌ام و اشتیاق کورکورانه‌ام، به دست تو آوار شد
با نخستین شعرها، هم‌چو پروانه‌ای بال شکسته، سوختم
گرچه می‌گفتم یادت از ذهنم پاک نمی‌شود؛ ولی پاک شد
گویا رقیب داری! دستان مهربانش را بر روی گیسوانم می‌کشد
همان گیسوانی که تو زیبایی‌اش را که نه، بلندی‌اش را دیدی
دستان مهربانش لای انگشتان همان زنی را پر می‌کند
که آرزوی رها کردنش را داشتی!

رهایت کردم و این آخر قصه‌ی من و تو بود؛
ولی قصه‌ی من و اوست که مرهم زخم‌های کهنه‌ام شده،
مرهم تیغه‌هایی که به روح و جسم بی‌جانم زدی
قصه‌ی من و او، هرگز به پایان نمی‌رسد!
قصه‌ی من و تو، قصه‌ی نرسیدن‌ها بود
ای وای نکند قصه‌ی من و او هم، همانند قصه‌ی من و تو شود؟
اما نه! او نمی‌تواند مثل تو بی‌رحم و بی‌مروت باشد
او قصه‌ی من و خودش را جوری نوشته است
که جای غم و زخم وجود ندارد!
می‌دانی با آمدنش چه شد؟ معجزه شد!
آسمان تیره و تار من، بی‌تو آبی‌ آبی‌ست
او ز عشق من، آسمان تیره و تارم را آبی کرده است
جسم و روح و قلبم می‌گوید که او نمی‌تواند مثل تو، بی‌رحم باشد
گویا او از همان جهانی آمده که من آرزویش را داشتم
تو از جهانی متفاوت، جهانی که حتی متعلق به من نبود، آمده بودی

هم تو و هم جهانت و هر چیز بی‌ارزش دیگرت، برایم بی‌ارزش است
روح و جسمت را که نه، من حس نفرت و خاطره‌هایمان را
مدت زیادی‌ست که در یک جای غریب و ناآشنا خاک کرده‌ام
جوری خاک کرده‌ام که انگار از ابتدا در زندگی‌ام وجود نداشته‌ای
من جهانم را با معشوقه‌ای دیگر،
هم‌چو رنگین کمان رنگ‌آمیز می‌کنم و جهان مشابه‌مان را
به رخ همگان می‌کشم، جهان من و او، یک جهان متفاوت است
جهانی که آرزوی داشتنش، تا ابد و یک روز بر دلت می‌ماند
نفرت، یک نوع حس است و تو حتی ارزش این حس را هم نداشتی
دیدار ما به قیامت هم نمی‌رسد، دیدار ما یک خواب شیرین است
خوابی که دوست داری یک اتفاق خوب در بیداری باشد؛
اما هرگز اتفاق نخواهد افتاد!
مثل یک خواب و رویا
مثل یک معجزه که سهم تو نیست، لایق فرد دیگری‌ست!
آرزوی داشتن من، لایق تو نبود، لایق یکی مثل اوست
زیبایی‌ها لایق شیطان نیست، لایق فرشته‌هاست
من از وجود شیطان در کنارم، تا ابد پشیمانم؛
اما لایق پشیمانی‌هایم هم نیستی، زیرا من او را دارم
یک فرشته‌ی زمینی که به گرد پاهایش هم نخواهی رسید
تا زمانی که قصه‌ی شیرین و عاشقانه‌ی من و او شعر می‌شود
جایی برای نفرت روی دفتر شعرهایم نخواهد بود!
#رگ_خواب
#زری
#انجمن_تک_رمان
کد:
شعرهایم برگزیده‌ی چشمان تو بود
عشق بینمان را در چند بیت شعر سپید، خلاصه می‌کردم
خانه‌ام و اشتیاق کورکورانه‌ام، به دست تو آوار شد
با نخستین شعرها، هم‌چو پروانه‌ای بال شکسته، سوختم
گرچه می‌گفتم یادت از ذهنم پاک نمی‌شود؛ ولی پاک شد
گویا رقیب داری! دستان مهربانش را بر روی گیسوانم می‌کشد
همان گیسوانی که تو زیبایی‌اش را که نه، بلندی‌اش را دیدی
دستان مهربانش لای انگشتان همان زنی را پر می‌کند
که آرزوی رها کردنش را داشتی!
 رهایت کردم و این آخر قصه‌ی من و تو بود؛
ولی قصه‌ی من و اوست که مرهم زخم‌های کهنه‌ام شده،
مرهم تیغه‌هایی که به روح و جسم بی‌جانم زدی
قصه‌ی من و او، هرگز به پایان نمی‌رسد!
قصه‌ی من و تو، قصه‌ی نرسیدن‌ها بود
ای وای نکند قصه‌ی من و او هم، همانند قصه‌ی من و تو شود؟
اما نه! او نمی‌تواند مثل تو بی‌رحم و بی‌مروت باشد
او قصه‌ی من و خودش را جوری نوشته است
که جای غم و زخم وجود ندارد!
می‌دانی با آمدنش چه شد؟ معجزه شد!
آسمان تیره و تار من، بی‌تو آبی‌ آبی‌ست
او ز عشق من، آسمان تیره و تارم را آبی کرده است
جسم و روح و قلبم می‌گوید که او نمی‌تواند مثل تو، بی‌رحم باشد
گویا او از همان جهانی آمده که من آرزویش را داشتم
تو از جهانی متفاوت، جهانی که حتی متعلق به من نبود، آمده بودی
هم تو و هم جهانت و هر چیز بی‌ارزش دیگرت، برایم بی‌ارزش است
روح و جسمت را که نه، من حس نفرت و خاطره‌هایمان را
مدت زیادی‌ست که در یک جای غریب و ناآشنا خاک کرده‌ام
جوری خاک کرده‌ام که انگار از ابتدا در زندگی‌ام وجود نداشته‌ای
من جهانم را با معشوقه‌ای دیگر،
 هم‌چو رنگین کمان رنگ‌آمیز می‌کنم و جهان مشابه‌مان را
به رخ همگان می‌کشم، جهان من و او، یک جهان متفاوت است
جهانی که آرزوی داشتنش، تا ابد و یک روز بر دلت می‌ماند
نفرت، یک نوع حس است و تو حتی ارزش این حس را هم نداشتی
دیدار ما به قیامت هم نمی‌رسد، دیدار ما یک خواب شیرین است
خوابی که دوست داری یک اتفاق خوب در بیداری باشد؛
اما هرگز اتفاق نخواهد افتاد!
مثل یک خواب و رویا
مثل یک معجزه که سهم تو نیست، لایق فرد دیگری‌ست!
آرزوی داشتن من، لایق تو نبود، لایق یکی مثل اوست
زیبایی‌ها لایق شیطان نیست، لایق فرشته‌هاست
من از وجود شیطان در کنارم، تا ابد پشیمانم؛
اما لایق پشیمانی‌هایم هم نیستی، زیرا من او را دارم
یک فرشته‌ی زمینی که به گرد پاهایش هم نخواهی رسید
تا زمانی که قصه‌ی شیرین و عاشقانه‌ی من و او شعر می‌شود
جایی برای نفرت روی دفتر شعرهایم نخواهد بود!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
بالا