• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

VIP دلنوشته‌ی حسرت کبود | اثر صبا نصیری @Saba.N دلنویس انجمن تک رمان

ساعت تک رمان

Saba.N

مدیر تالار آموزشگاه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
نویسنده اختصاصی
مدرس
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-31
نوشته‌ها
2,583
لایک‌ها
31,078
امتیازها
138
محل سکونت
رُم، ایتالیا
کیف پول من
80,611
Points
1,430
بسم رب و خالقِ چشمانِ او!

نام دلنوشته: دلنوشته‌ی حسرتِ کبود
نام دلنویس: صبا نصیری ( Saba.N ) نویسنده‌ی انجمن تک رمان
ژانر: عاشقانه، تراژدی

مقدمه:
اگه بخوام راستشو بگم، من هنوز با نبودنت کنار نیومدم.
هنوز وقتی صبح‌ها از خواب بلند میشم به اُمیدِ اینکه بهم پیام داده باشی، گوشی رو چک می‌کنم. چایی دَم می‌کنم و دوستت دارم. بهت فکر می‌کنم و چایی از دهن می‌اُفته. سرد و تلخ می‌خورمش. چون خستمه، خورده نمی‌گیرم. بلند نمیشم عوضش کنم. به جاش چند دقیقه بیشتر به تو فکر می‌کنم. کل روزو گیجم. گیج و خسته و سردرگُم!
راستی تو چایی رو با قند دوست داری یا شکلات؟
شب‌ها اگه از خواب بپرم، برای بار هزار و چندم پروفایلتو چک می‌کنم. خنده‌داره، نه؟ انگار مثلا قراره عکست تکون بخوره یا باهام حرف بزنه.
بیشتر اوقات دلشوره دارم. یه جور اضطرابِ خورنده. نمیدونم بخاطرِ اُمیدِ اومدنِ پیامیه که هیچوقت از سمتت به دستم نرسید یا بخاطرِ اینه که زمستونه و من، زیادی نگرانِ سرماخوردنتم!
ظهر، سریع‌تر از اونچه که فکرشو بکنم، میرسه. می‌نویسم. از تو، از چشمات، از حرفایی که نشد روبه‌روت بشینم و تعریفشون کنم.
بقیه‌ی روزو بی‌حوصله‌ترم؛ اما همچنان بهت فکر می‌کنم. سرِکار میرم، پیشِ خونواده‌ام؛ بهت فکر می‌کنم. آرایش می‌کنم. خط چشما قرینه نمیشن و از حرصِ اینکه دیروز عصر که کل شهرو گشتم اما ندیدمت، بغض می‌کنم اما لعنتو به خط چشم می‌فرستم.
موزیک گوش میدم، بهت فکر می‌کنم. نقاشی می‌کنم، بهت فکر می‌کنم. غذا درست می‌کنم، بهت فکر می‌کنم. با دوستام میریم بیرون و من بازم بهت فکر می‌کنم.
غروب که میشه دلم استرسِ قبلِ یهویی دیدنتو می‌خواد.
شب که میشه...
حالم دیگه گفتنی نیست. شب که میشه، سیاهی توی قلب و وجودم ریشه میندازه.
میدونی؟
راستش من دوست داشتنتو تموم نکردم. تو این خلاء مزخرف و دردناک نبودنت گیر کردم و این حسرتِ نداشتن و نبودنت کل روح و تن و رویامو کبود کرده.
من همیشه نوشتم... فقط نوشتم. تنها کاری که از دستام برمیومده، این بوده.
مُدام نوشتم. از تو... از چشمای لعنتیت. حتی از طرح خاص اَبروت که من عاشقِ مدلشونم!
من نوشتم و این قلم لعنتی هم فهمید حرف و دردِ منو؛ اما تو نه...

#صبا_نوشت
#صبا_نصیری
#انجمن_تک‌_رمان
#دلنوشته_حسرت_کبود




کد:
بسم رب  و خالقِ چشمانِ او!



نام دلنوشته: دلنوشته‌ی حسرتِ کبود

نام دلنویس: صبا نصیری ( [USER=510]Saba.N[/USER] ) نویسنده‌ی انجمن تک رمان

ژانر: عاشقانه، تراژدی



مقدمه:

اگه بخوام راستشو بگم، من هنوز با نبودنت کنار نیومدم.

هنوز وقتی صبح‌ها از خواب بلند میشم به اُمیدِ اینکه بهم پیام داده باشی، گوشی رو چک می‌کنم. چایی دَم می‌کنم و دوستت دارم. بهت فکر می‌کنم و چایی از دهن می‌اُفته. سرد و تلخ می‌خورمش. چون خستمه، خورده نمی‌گیرم. بلند نمیشم عوضش کنم. به جاش چند دقیقه بیشتر به تو فکر می‌کنم. کل روزو گیجم. گیج و خسته و سردرگُم!

راستی تو چایی رو با قند دوست داری یا شکلات؟

شب‌ها اگه از خواب بپرم، برای بار هزار و چندم پروفایلتو چک می‌کنم. خنده‌داره، نه؟ انگار مثلا قراره عکست تکون بخوره یا باهام حرف بزنه.

بیشتر اوقات دلشوره دارم. یه جور اضطرابِ خورنده. نمیدونم بخاطرِ اُمیدِ اومدنِ پیامیه که هیچوقت از سمتت به دستم نرسید یا بخاطرِ اینه که زمستونه و من، زیادی نگرانِ سرماخوردنتم!

ظهر، سریع‌تر از اونچه که فکرشو بکنم، میرسه. می‌نویسم. از تو، از چشمات، از حرفایی که نشد روبه‌روت بشینم و تعریفشون کنم.

بقیه‌ی روزو بی‌حوصله‌ترم؛ اما همچنان بهت فکر می‌کنم. سرِکار میرم، پیشِ خونواده‌ام؛ بهت فکر می‌کنم. آرایش می‌کنم. خط چشما قرینه نمیشن و از حرصِ اینکه دیروز عصر که کل شهرو گشتم اما ندیدمت، بغض می‌کنم اما لعنتو به خط چشم می‌فرستم.

موزیک گوش میدم، بهت فکر می‌کنم. نقاشی می‌کنم، بهت فکر می‌کنم. غذا درست می‌کنم، بهت فکر می‌کنم. با دوستام میریم بیرون و من بازم بهت فکر می‌کنم.

غروب که میشه دلم استرسِ قبلِ یهویی دیدنتو می‌خواد.

شب که میشه...

حالم دیگه گفتنی نیست. شب که میشه، سیاهی توی قلب و وجودم ریشه میندازه.

میدونی؟

راستش من دوست داشتنتو تموم نکردم. تو این خلاء مزخرف و دردناک نبودنت گیر کردم و این حسرتِ نداشتن و نبودنت کل روح و تن و رویامو کبود کرده.

من همیشه نوشتم... فقط نوشتم. تنها کاری که از دستام برمیومده، این بوده.

مُدام نوشتم. از تو... از چشمای لعنتیت. حتی از طرح خاص اَبروت که من عاشقِ مدلشونم!

من نوشتم و این قلم لعنتی هم فهمید حرف و دردِ منو؛ اما تو نه...



[HASH=4362]#صبا_نوشت[/HASH]

[HASH=7151]#صبا_نصیری[/HASH]

[HASH=28873]#انجمن_تک‌_رمان[/HASH]

[HASH=29257]#دلنوشته_حسرت_کبود[/HASH]








 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Saba.N

مدیر تالار آموزشگاه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
نویسنده اختصاصی
مدرس
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-31
نوشته‌ها
2,583
لایک‌ها
31,078
امتیازها
138
محل سکونت
رُم، ایتالیا
کیف پول من
80,611
Points
1,430
بالا