• رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

دلنوشته عقده‌های تحمیلی | آیناز کاربر انجمن تک‌رمان

  • نویسنده موضوع ساعت دار
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 10
  • بازدیدها 395
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

ساعت دار

کاربر VIP انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,235
لایک‌ها
13,124
امتیازها
243
سن
14
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
1,226
Points
357
نام دلنوشته: عقده‌های تحمیلی
ژانر: تراژدی
دلنویس: آیناز کاربر انجمن تک رمان

مقدمه: همیشه مردم برای توهین به یک‌دیگر از واژه‌ی عقده‌ای استفاده می‌کنند؛ اما مگر کسی وجود دارد که حسرتی نداشته باشد؟ یتیم حسرت خانواده دارد، کارگر افسوس لبخند کودکانش را می‌خورد. بیمار به انسان سالم غبطه می‌خورد و حتی مرده به زنده حسد می‌ورزد. آرزو و حسرت از تناقض و تفاوت پدید می‌آید و هر انسان با دیگری تفاوت دارد؛ اما هنگامی این افسوس‌ها و دریغ‌ها تبدیل به عقده می‌شوند که کسی نبود خانواده را به یتیمی سرکوب و بیماری را به دلیل وضعش تحقیر کند. این ما هستیم که خودمان عقده را که یک ویژگی انسانی است در آدمی پدید می‌آوریم؛ آن را بر سرش می‌کوبیم و در این میان با فخری که خودمان هم نمی‌دانیم از کجا می‌آید ادعای اشرف مخلوقات بودن و انسانیت را داریم.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : ساعت دار

ساعت دار

کاربر VIP انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,235
لایک‌ها
13,124
امتیازها
243
سن
14
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
1,226
Points
357
عقده هرگز قرار نبود آن‌قدر در این جهان عادی شود که دیگر استفاده از آن به عنوان یک توهین، مضحک به نظر برسد؛ اما عقده‌ها هنگامی به اوج وحشت خود می‌رسند که از دارایی بیایند. یتیمی که یتیم نیست؛ اما نبود والدینش بهتر از بودن مملو از شکنجه و بدرفتاری‌شان است. فقیری که مستمند نیست؛ اما جیب خالی‌اش بهتر از ترحم مردم و گرفتن پولی پرمنت از آن‌هاست. هنگامی که عقده از دارایی بیاید به کینه ختم می‌شود. یتیمان جز حسرت داشتن خانواده چیزی به دل ندارند؛ اما کسی که خانواده‌ی پلیدی داشته باشد از تمام دودمان‌ها کینه بر دل می‌افکند. فقیری که از گرسنگی درحال جان دادن است تنها افسوس غذایی گرم را می‌خورد؛ اما بی‌نوایی که با ترحمی عذاب‌آور پولی ناچیز کف دستش گذاشته‌اند و با نهایت تحقیر به او نگاه گرده‌اند؛ تمام عمرش از دارایان تنفر دارد. عقده هرگز درمان‌ نمی‌شود؛ اما با ترحم به کینه بدل می‌شود.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ساعت دار

ساعت دار

کاربر VIP انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,235
لایک‌ها
13,124
امتیازها
243
سن
14
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
1,226
Points
357
منشا این عقده‌های تحمیلی انکار است. زمانی که فردی از نبود آوای مادر صحبت می‌کند و ما مهر و محبت پدرش را یادش می‌آوریم و می‌گوییم ناشکری نکند. هنگامی که کسی از نیامندی‌ مالی‌اش سخن می‌گوید و ما با یادآوری تن سالمش، به او توصیه می‌کنیم سپاس‌گزار باشد‌. هنگامی که کسی در بستر دشوار بیماری است و ما اوج دلگرمی‌مان این است که از زنده بودنش خوشحال باشد. تا وقتی که سر مزار کسی می‌نشینیم و باز هم درکمال وقاحت برای او خوشحال هستیم که او به بهشت می‌رود. ما تا مادامی که بی‌نوایی در آتش عظیم دوزخ نسوزد و سخنی برای گفتن نداشته باشیم، دست از توصیه‌ به شکرگویی‌مان برنمی‌داریم؛ چون ما به انکار عادت کرده‌ایم. کسی که از نداری‌اش گله می‌کند تعداد دارایی‌‌ها و نعمت‌های خویش را می‌داند؛ اما کدام قانون می‌گوید انسانی که دارایی دارد نباید به خاطر نداری‌هایش افسوس بخورد؟ ما عادت کرده‌ایم که محبت را دریغ کنیم و جز انکار چیزی نگوییم تا از همین دریغ‌ها عقده پدید بیاید. راستی حواس‌تان باشد! شما هنوز بهانه‌ای برای انکار دردهای یک انسان زنده دارید پس ابداً افسوس نخورید... .
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : ساعت دار

ساعت دار

کاربر VIP انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,235
لایک‌ها
13,124
امتیازها
243
سن
14
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
1,226
Points
357
هر کسی عقده‌ی مخصوص به خودش را دارد؛ اما عقده‌ای که میان تمام انسان‌ها شایع شده محبت است. آ*غ*و*ش‌های که هرگز کسی را به اسارت نگرفته‌اند. ب*وسه‌هایی که هیچ‌وقت به گونه‌ای نشانده نشده‌اند. ل*ب‌هایی که هیچ‌گاه به یک "فدای سرت" یا "دوستت دارم" ساده گشوده نمی‌شوند. دست‌هایی که هرگز از روی محبت خالص و بدون ترحم به سر انسانی کشیده نشده‌اند. انسان‌هایی که ابداً مورد الویت کسی قرار نگرفته‌اند. آدم‌هایی که دست به هر کاری می‌زنند تا فقط مقداری توجه بخرند؛ اما مردم ما شیوه‌ی محبت کردن را یادشان رفته است. آن‌هایی که یادآوری می‌کردند انسان نباید ناشکر و ناامید باشد؛ خودشان فراموش کرده‌اند باید با همین رفتارهای محبت‌آمیز ساده و کوچک به هم‌نوع‌شان امید دهند. ما سرشار از یادآوری دارایی هستیم؛ اما هرگز به کسی نمی‌گوییم چگونه امیدوار باشد. ما مهربانی را یادمان رفته است؛ اما انتظار داریم کسی در این جهان عقده‌ی محبت نداشته باشد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ساعت دار

ساعت دار

کاربر VIP انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,235
لایک‌ها
13,124
امتیازها
243
سن
14
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
1,226
Points
357
ما به گدا پول پرمنتی می‌دهیم و فکر می‌کنیم انسان نیکوکاری هستیم. ما به یتیمی عروسک و خوراک پرترحمی می‌بخشیم و در اندیشه‌مان نهایت لطف را در حق او کرده‌ایم. ما به عیادت بیمار می‌رویم و بدون گفتن حتی یک جمله‌ی دلگرم‌کننده او را ترک می‌کنیم. ما فکر می‌کنیم نیکویی در کارهای بزرگ و پرمنت و پلیدی و خساست در کارهای کوچک و خالصانه است. همه ثروتمندی که برای خودنمایی و از سر عقده‌ی دیده شدن میلیاردها به افراد نیازمند یاری می‌رساند را می‌پرستیم؛ اما به انسانی ساده که بدون هیچ تجملاتی فقط با آ*غ*و*ش گرفتن انسان‌ها حتی لاعلاج‌ترین بیماری‌ها را درمان می‌کند هیچ‌گونه توجهی نداریم؛ بلکه لقب بخیل را هم نثار او می‌کنیم. از خردسالی در گوش ما خوانده‌اند هر کسی کارهای عظیم و بزرگی کند بخشنده و موفق و کسی که کارهای کوچک انجام دهد یک شکست‌خورده‌ی تنگ‌نظر است؛ هر قدر هم که آن کار تاثیرگذارتر باشد سودی ندارد. به ما گفته‌اند فرشتگان زیبارو و سرشار از تجملات هستند و شیطان چیزی جز یک صورت سیاه و قبیح ندارد؛ درصورتی که ابلیس همیشه ما را با تجملات فریب می‌دهد. بنابراین حیرتی ندارد کنون افراد مالامال از تجملات را حتی با تمام بدی‌هایشان فرشته ببینیم و انسان‌های ساده در نظرمان ابلیسی تنگ‌نظر بیش نباشند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : ساعت دار

ساعت دار

کاربر VIP انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,235
لایک‌ها
13,124
امتیازها
243
سن
14
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
1,226
Points
357
همیشه نبردها و جنگ‌های بزرگ از عقده‌ی قدر‌ت‌طلبی پدید می‌آیند. گدا پس از سالیان سال تحقیر شدن جنگ را آغاز می‌کند و شاه می‌کشد. عقده یک چیز واروونه است. عقده‌ی محبت از بی‌مهری به وجود می‌آید و عقده‌ی قدرت‌طلبی با ضعف و تحقیر شکل می‌گیرد؛ اما عقده‌ها همیشه عقده باقی می‌مانند؟ لحظه‌ای که لکه‌‌ی سیاه عقده در دل کسی ظاهر شود؛ تا قیامت با او همراه است مگر این‌که او با کینه مسخ شود و به جای قیامت، قیام کند؛ همان گدایی شود که به خاطر خواری توسط یک انسان، خون کرور کرور شاه را می‌ریزد؛ اما ما فقط ریخته شدن خون شاه را می‌بینیم و وقتی روح گدا توسط موریانه‌‌ی ذلت خورده می‌شود در خواب و رویا هستیم. ما ل*ذت فقیر را حین انتقامش به ملموس‌ترین شکل ممکن می‌بینیم؛ اما هیچ‌گاه ذلت‌هایی که این عقده را در دلش ایجاد کرده‌اند را نظاره نمی‌کنیم. ما عادت داریم دقیقاً لحظه‌ی‌ مرگ جسمی یک انسان از قاتلش علت قتل مقتول را بپرسیم؛ اما هنگامی که در روز چندین قاتل روح کرور کرور روح را با حرف‌هایشان صدها بار می‌کشند ما باز هم در خواب و خیال هستیم. برای ما جسم مرده‌ی شاهنشاهی اهمیت دارد نه روح خراش‌خورده‌ی گدایی که توسط شمشیر زهرآلود خفت به قتل رسیده است، چون در این جهان قتل روح هیچ مجازاتی ندارد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ساعت دار

ساعت دار

کاربر VIP انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,235
لایک‌ها
13,124
امتیازها
243
سن
14
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
1,226
Points
357
عقده همیشه از یک چیز وارونه در دل نمی‌شیند. یتیمی که تا به حال واژه‌ی خانواده را نشنیده است نمی‌تواند عقده‌ی داشتن‌شان را داشته باشد؛ فقیری که تا به حال یکی از آن قصر و کاخ‌های آجری و پر از عظمت و شکوه را نظاره نکرده است نمی‌تواند حسرت به دل‌شان باشد؛ بیماری که تا به حال طعم خوش صحت بودن تنش را نچشیده است نمی‌تواند عقده‌ی سلامتی را داشته باشد؛ مرده‌ای که از نخست در قبر زنده‌به‌گور شده است نمی‌تواند عقده‌ی زندگی داشته باشد و حتی کسی که در دوزخ می‌سوزد و تا به حال از چشمه‌های گوارای بهشت آبی ننوشیده است هرگز نمی‌تواند عقده‌ی رفتن به بهشت را داشته باشد. عقده از عدم‌ها و دیدن‌ها تشکیل می‌شود؛ وقتی که یتیمی به آ*غ*و*ش کشیدن مملو از محبت کودکی توسط مادرش را می‌بیند؛ اما آغوشی او را به اسارت نمی‌گیرد. هنگامی که بی‌نوایی زرق و برق وسوسه‌آمیز ثروت را می‌بیند؛ اما خود چیزی جز یک لباس پاره و پینه‌دوز در چنته ندارد. زمانی که بیماری انسانی صحت‌مند را نظاره می‌کند؛ اما خود از دار دنیا تنها یک تن علیل نصیبش شده است‌. کسی که میوه‌های بهشتی درختان سربه‌فلک‌کشیده جنت را می‌بیند؛ اما زبانه‌های آتش جهنم مقابل چشمانش پدیدار می‌شوند و دید او را از نظاره‌ی زیبایی‌ها سد می‌کنند. فرمول پدید آوردن عقده مثبت در منفی است و هر قدر هم که بار مثبت عقده فراوان باشد درنتیجه تنها عدد منفی بزرگ‌تری را آشکار می‌کند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ساعت دار

ساعت دار

کاربر VIP انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,235
لایک‌ها
13,124
امتیازها
243
سن
14
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
1,226
Points
357
عقده نتیجه‌ی یک تنهایی بی‌انتهاست. انسان‌ها در این جهان زندگی نمی‌کنند، بلکه هر کار را با روش تجارت انجام می‌دهند. ازدواج از یک تفاهم پدید می‌آید و طلاق توافقی است. دوستی با انسان‌ها نیازهای اجتماعی ما را تامین می‌کند و قطع ر*اب*طه با دوستان سمی برای ما سود دارد؛ اما این دوست‌ها و عشق‌های سمی چه کسانی هستند؟ آیا تا به حال پیش خودتان اندیشه کرده‌اید ممکن است یکی از همین دوست‌ها و عشق‌های سمی باشید؟ این دوست‌های سمی درنهایت باید به کجا بروند؟ سطل زباله؟! زمانی که ما به هر انسان به اصطلاح سمی اما درواقع قربانی‌ای برمی‌خوریم و به خاطر سمی بودنش فقط او را همانند یک آشغال ساعت نه شب جلوی در می‌گذاریم و به او کمکی نمی‌کنیم تا از این سم آغشته‌شده‌ی لعنتی خلاص شود؛ چگونه اسم خود را انسان می‌گذاریم؟! ما اشرف‌های مخلوقاتی هستیم که حتی اگر فرزند خودمان یک آدم سمی باشد این را آن‌قدر به او سرکوب می‌کنیم تا عقده‌ی سمی نبودن در دلش جولان دهد. ما بلد نیستیم سم را با پادزهر محبت و یاری از روح انسان‌ها خارج کنیم و آن‌قدر آن زهر را با ترک کردن انسان‌ها در روح‌شان پخش می‌کنیم تا سرانجام روح‌شان بمیرد و جسم‌شان هم بدون روح ذره‌ذره نابود شود. آن حیوان‌هایی که از اسم‌شان به عنوان ناسزا استفاده می‌کنید چطور؟ به نظرتان آن‌ها هم فرزندان سمی خود را رها یا از آن‌ها مراقبت می‌کنند تا سم از روح‌شان خارج شود؟ حیوانم آرزوست... .
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : ساعت دار

ساعت دار

کاربر VIP انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,235
لایک‌ها
13,124
امتیازها
243
سن
14
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
1,226
Points
357
همگان از دروغ‌گویی و دورویی گلایه دارند؛ اما حتی یک نفر با خودش فکر نمی‌کند این انسان‌های عقده‌ای و بیچاره‌ دروغ می‌گویند؟ چه چیزی در این سال‌ها بر سرشان آمده که صداقت مملو از پاکی را به دروغ‌های کثیف ترجیح می‌دهند؟ هیچ مادری پیش خودش اندیشه نکرد دلیل دروغ‌های فرزندم سرزنش‌هایی است که هنگام صداقتش نثارش کردم. هیچ کودکی هنگام استفاده‌ی صداقت برای کارهای بدش جایزه نگرفت پس چرا باید راست بگوید هنگامی که جایزه، خوبی و شیرینی در دروغ است؟ چرا انسان باید از راه حلال پول دربیاورد هنگامی که با نان حرام و لذیذ لبخند روی ل*ب‌های بچه‌هایش، پاره‌های جگرش می‌آید؛ اما با نان نداشته‌ی حلال کودکانش گرسنه می‌مانند؟ این بی‌نوایان از صداقت تغزیه کنند؟! خودتان با صداقت زنده می‌مانید؟! همگی عقده‌ی صداقت داریم؛ اما همیشه دنبال مقصر خلاف‌ها می‌گردیم درحالی که هیچ کدام‌مان بی‌تقصیر نیستیم. یک قاتل هیچ‌گاه بدون بیماری روانی آدم نمی‌کشد و یک انسان‌ هیچ‌گاه بی‌دلیل روانی نمی‌شود؛ اما ما به پاک کردن صورت مسئله عادت داریم. ما همان روانی‌های فراموش‌کار و سرشار از عقده‌ی صداقتی هستیم که خودشان هم نمی‌دانند چه بر سرشان آمد که دروغ را به صداقت ترجیح دادند، به تلنبار دروغ‌ها نگاه می‌کنیم؛ اما پس از مدتی حتی دلیل‌ بیان‌شان را هم یادمان نمی‌آید... .
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ساعت دار

ساعت دار

کاربر VIP انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,235
لایک‌ها
13,124
امتیازها
243
سن
14
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
1,226
Points
357
از لقمان پرسیدیم:
- ادب را از چه کسی یاد گرفتی؟
گفت:
- از بی‌ادبان!
اما ما یادمان رفت از او بپرسیم لقمان حکیم! هنگامی که ادب نتیجه‌ای ندارد و تنها با داد و فریاد بی‌ادبی می‌توانیم کار خویش را پیش ببریم؛ چگونه ادب خود را حفظ کنیم؟! زمانی که بی‌ادبی عادی شده است و ادب غیرعادی می‌ماند ما باید چه کنیم؟ از کدام انسان مودب بی‌ادبی را یاد بگیریم؟ لقمان ادب دیگر برای ما سودی ندارد! بگو میان این نامحترمان کدام یک مودب است که بی‌ادبی را از او یاد بگیریم؟ شاید لقمان بیچاره می‌دانست روزی بی‌ادبی شاه و ادب به گدا بدل می‌شود که راز جاودانگی را در دریا انداخت. شاید لقمان می‌دانست این انسان‌ها نمی‌توانند ادب را حفظ کنند. لقمان بازگرد و بی‌ادبانی که از آن‌ها ادب آموختی را همراهت بیاور! این‌جا دیگر جهان ادب و احترام نیست! اصلا چه کسی گفت این‌ جهنم جهان است؟! این‌جا زورخانه‌ای بیش نیست! لقمان بازگرد و به ما روش از پا درآوردن دشمن با زور و شیوه‌ی حیوانات را یاد بده که این انسان‌های سرشار از عقده‌ی ادب سخن گفتن را هم یادشان رفته است. انسان‌هایی که حتی بیان کلمات را هم فراموش کرده‌اند می‌خواهند باادب باشند؛ اما دیگر نمی‌توانند. کنون ما بی‌ادب‌ها در جستجوی یک انسان متمدن با تلنباری از سوال‌های بی‌جوابی که از لقمان داریم در جای خود میخ‌کوب شدیم و به جان هم افتادیم. لقمان به راستی کجا رفتی دور از این عقده‌های تحمیلی؟!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : ساعت دار
بالا