دلنوشته عقده‌های تحمیلی | آیناز کاربر انجمن تک‌رمان

  • نویسنده موضوع ساعت دار
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 10
  • بازدیدها 465
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

ساعت دار

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,276
لایک‌ها
13,073
امتیازها
243
سن
15
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
354
Points
472
شاید زهرآگین‌ترین عقده‌ی این دنیا عقده‌ی عشق باشد. زمانی که عاشق از معشوق خود دلسرد می‌شود و نسبت به او احساس یاس پیدا می‌کند؛ در باران شدید پاییزی بدون چتر به پارک می‌رود، هر زوجی که روی نیمکت‌های پارک نشسته‌اند، آ*غ*و*ش‌هایشان، ذکرهای محبت‌آمیزشان، نوازش‌هایشان، همه و همه اشک‌های روی گونه‌اش را بیشتر می‌کنند و رنگ صورتش را بیشتر می‌پرانند. در آن لحظه او از هر چه عشق و پیوند آسمانی است تنفر پیدا می‌کند و در جنگ ناعادلانه‌ی عدم و دیدن قرار می‌گیرد. او می‌بیند؛ اما هرگز نمی‌تواند تجربه کند. آیا این عادلانه است؟ او هم یکی از آن عشق‌های سمی است که توسط معوشقش او را ساعت نه شب مقابل سطل آشغال قرار داده شد؟ مگر نمی‌گفتند عشق پادزهر تمام دردهاست؟ مگر نمی‌گفتند کافی است عشقی میان دو نفر باشد تا مکمل یک‌دیگر شوند و عیب‌های هم را بپوشانند؟ پس چرا این انسان‌های سمی فقط طرد و خودشیفتگی بلدند و هم‌دیگر را کامل نمی‌کنند؟ این آدم‌های سمی همگی به زهرآلود نبودنشان ایمان دارند و بدون اطلاع از این هم‌نوع خود، انسان سمی دیگری را ترک می‌کنند. این دنیا شبیه بازی مافیا شده است: همگان به سمی بودن دیگر ظن دارند؛ اما مطمئن هستند خودشان سمی نیستند. به یک‌دیگر رای خروج نه، بلکه مرگ می‌دهند؛ اما آدم سمی واقعی را نمی‌شناسند‌. به راستی مافیای واقعی کجا پنهان شده است؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : ساعت دار
بالا