• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

سنگ‌صبور سنگ صبور | خیالات من

  • نویسنده موضوع بی نهایت
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 33
  • بازدیدها 1K
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

بی نهایت

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-16
نوشته‌ها
1,423
لایک‌ها
19,472
امتیازها
93
کیف پول من
2,667
Points
102
25505


...
.......
....
..............
....
...


" به نام خدا "


سلام به دوستای خوبم Sa*@&_9

امیدوارم حالتون بسی خوب باشه Fvjb5?


امروز متنی که از اولین شرکت کننده عزیزمون دریافت کردم رو براتون به اشتراک می ذارم Ad&@**

⚠️ امیدوارم به نکاتی که توی قوانین سنگ صبور ذکر شد توجه کنید ⚠️

📢 تاکیدم بر اینه که هیچ توهینی به هر اقلیتی و به شخصیت صاحب نوشته تاپیک و شرکت کننده ها نمیشه برخلاف هدف این چالشه.

📢 پیام هایی که می فرستین بوی ترحم و دلسوزی نده خواهشا همدردی با دلسوزی فرق میکنه این رو همه ما متوجهش هستیم.

⛔ اگر زمانی متوجه شدین نویسنده محترم سنگ صبور چه کسی هست تحت هیچ شرایطی عنوان نکنید.

می تونید دوستانتون رو هم تگ کنید تا از مطالب گفته شده استفاده کنن .Rcjb(,

✅ اگر مطلب مفیدی (از منابع مطمئن باشید) در ر*اب*طه با متن ارسالی می دونستین خوشحال می شم به اشتراک بذارین تا بقیه هم استفاده کنن.

خلاصه در کمال احترام با هم گفت و گو کنید اینجا مطالب خارج از بحث هم نفرستید که اسپم محسوب میشه.
:)(:



اما متن دریافت شده از شرکت کننده عزیزمون:


سلام خب میخوام درباره یه چیزی که خودمم حتی نمیدونم اسمش چیه بگم که خیلی وقته درگیرش شدم و نمیتونم خلاص بشم و اصلی ترین دلیل من واسه اومدنم به انجمن همینه خب طبیعتا همتون وقتی بچه بودین خودتون جای شخصیت کارتونی گذاشتین چه پسر چه دختر نمیدونم چند سالم بود کلاس چندم بودم فقط می‌دونم بچه بودم قشنگ یادمه یه روز تو ماشین بودیم نمیدونم چیشد چه اتفاقی تو شهر افتاد که من گفتم من اگه مثل فلان( یه شخصیت کارتونی) بودم مردم نجات می‌دادم همینجوری تا کلاس ششم دبستان خودمو میذاشتم جای شخصیت های کارتونی خب تو اون سن طبیعیه حتی الانم اگه بگین نه دروغ گفتین خودتون میزارین جای یه شخصیت کلاس ششم که بودم ازمون ورودی داشتم ازمون تیزهوشان قبول نشدم یادمه اون روز خیلی گریه کردم از همون روز شروع کردم خیال پردازی خیال پردازی تو ذهنم کلاس هفتم که رفتم خیلی کم بود ولی کلاس هشتم خیلی خیال پردازیام زیاد شد خیلی ها طوری که معتاد شدم بهش و همیشه سعی میکردم جای خلوتی پیدا کنم تا برم تو فکر یا دلم میخواست اهنگ گوش کنم تا بازم برم تو فکر خب حالا حتما فکر میکنید این خیالات من چیه که اینقدر معتاد شدم من واسه خودم یه دنیا جدید ساختم یه خانواده جدید یه مامان بابای جدید برادرای جدید و همانطوری که خودم دلم میخواست زندگیم اینجوری باشه درستش کردم من خسته شدم بخدا خیلی خسته چون میدونم بهم لطمه میزنه مطمئنم یه روز به یکی از دوستام گفتم دوستی که از کلاس اول تا الان باهام بوده به بقیه دوستام حتی نزدیک ترین دوستم واسه گفتنش اعتماد نداشتم یا احساس صمیمیت نمیکردم بهش گفتم اونم گفت خالم روانشناس هست خیلی خوشحال شدم به خالش گفتم همه چیز هرچیو که تو ذهنم ساختم خالش واسم یه ویس فرستاد و گفت حتما باید به خانوادم بگم وگرنه به بیماری ( اسکیزوفرنی) مبتلا میشم برین تو نت سرچ کنین بیماری اسکیزوفرنی چیه و بخونین تا بهتر بتونین حرفامو درک کنین من هرلحظه حتی الان که دارم تایپ میکنم رفتم تو خیال.

(دوست عزیزم اگه پیامی که فرستادی نصفه قرار دادم عذر می خوام چون تا به همینجا رو دریافت کردم)

یه موضوع دیگه رو هم متذکر بشم:

⚠️ لطفا اگر از لینک ناشناس استفاده می کنید، چهل خط که در باب باکس لینک ناشناس نوشتین پیامتون رو ارسال کنید و بقیه متن رو در پیام دیگری ارسال کنید. (چون محدودیت حروف، شامل حالشه پس هر پیام چهل خط باکس لینک ناشناس باشه.)




"مدیریت تک رمان"

سپاس از همکاری شما Rjivd

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

آخرین ویرایش:

ill rose

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-08
نوشته‌ها
196
لایک‌ها
4,381
امتیازها
83
محل سکونت
مریخ:)
کیف پول من
3
Points
0
25505


...
.......
....
..............
....
...


" به نام خدا "


سلام به دوستای خوبم Sa*@&_9

امیدوارم حالتون بسی خوب باشه Fvjb5?


امروز متنی که از اولین شرکت کننده عزیزمون دریافت کردم رو براتون به اشتراک می ذارم Ad&@**

⚠️ امیدوارم به نکاتی که توی قوانین سنگ صبور ذکر شد توجه کنید ⚠️

📢 تاکیدم بر اینه که هیچ توهینی به هر اقلیتی و به شخصیت صاحب نوشته تاپیک و شرکت کننده ها نمیشه برخلاف هدف این چالشه.

📢 پیام هایی که می فرستین بوی ترحم و دلسوزی نده خواهشا همدردی با دلسوزی فرق میکنه این رو همه ما متوجهش هستیم.

⛔ اگر زمانی متوجه شدین نویسنده محترم سنگ صبور چه کسی هست تحت هیچ شرایطی عنوان نکنید.

می تونید دوستانتون رو هم تگ کنید تا از مطالب گفته شده استفاده کنن .Rcjb(,

✅ اگر مطلب مفیدی (از منابع مطمئن باشید) در ر*اب*طه با متن ارسالی می دونستین خوشحال می شم به اشتراک بذارین تا بقیه هم استفاده کنن.

خلاصه در کمال احترام با هم گفت و گو کنید اینجا مطالب خارج از بحث هم نفرستید که اسپم محسوب میشه.
:)(:



اما متن دریافت شده از شرکت کننده عزیزمون:


سلام خب میخوام درباره یه چیزی که خودمم حتی نمیدونم اسمش چیه بگم که خیلی وقته درگیرش شدم و نمیتونم خلاص بشم و اصلی ترین دلیل من واسه اومدنم به انجمن همینه خب طبیعتا همتون وقتی بچه بودین خودتون جای شخصیت کارتونی گذاشتین چه پسر چه دختر نمیدونم چند سالم بود کلاس چندم بودم فقط می‌دونم بچه بودم قشنگ یادمه یه روز تو ماشین بودیم نمیدونم چیشد چه اتفاقی تو شهر افتاد که من گفتم من اگه مثل فلان( یه شخصیت کارتونی) بودم مردم نجات می‌دادم همینجوری تا کلاس ششم دبستان خودمو میذاشتم جای شخصیت های کارتونی خب تو اون سن طبیعیه حتی الانم اگه بگین نه دروغ گفتین خودتون میزارین جای یه شخصیت کلاس ششم که بودم ازمون ورودی داشتم ازمون تیزهوشان قبول نشدم یادمه اون روز خیلی گریه کردم از همون روز شروع کردم خیال پردازی خیال پردازی تو ذهنم کلاس هفتم که رفتم خیلی کم بود ولی کلاس هشتم خیلی خیال پردازیام زیاد شد خیلی ها طوری که معتاد شدم بهش و همیشه سعی میکردم جای خلوتی پیدا کنم تا برم تو فکر یا دلم میخواست اهنگ گوش کنم تا بازم برم تو فکر خب حالا حتما فکر میکنید این خیالات من چیه که اینقدر معتاد شدم من واسه خودم یه دنیا جدید ساختم یه خانواده جدید یه مامان بابای جدید برادرای جدید و همانطوری که خودم دلم میخواست زندگیم اینجوری باشه درستش کردم من خسته شدم بخدا خیلی خسته چون میدونم بهم لطمه میزنه مطمئنم یه روز به یکی از دوستام گفتم دوستی که از کلاس اول تا الان باهام بوده به بقیه دوستام حتی نزدیک ترین دوستم واسه گفتنش اعتماد نداشتم یا احساس صمیمیت نمیکردم بهش گفتم اونم گفت خالم روانشناس هست خیلی خوشحال شدم به خالش گفتم همه چیز هرچیو که تو ذهنم ساختم خالش واسم یه ویس فرستاد و گفت حتما باید به خانوادم بگم وگرنه به بیماری ( اسکیزوفرنی) مبتلا میشم برین تو نت سرچ کنین بیماری اسکیزوفرنی چیه و بخونین تا بهتر بتونین حرفامو درک کنین من هرلحظه حتی الان که دارم تایپ میکنم رفتم تو خیال.

(دوست عزیزم اگه پیامی که فرستادی نصفه قرار دادم عذر می خوام چون تا به همینجا رو دریافت کردم)

یه موضوع دیگه رو هم متذکر بشم:

⚠️ لطفا اگر از لینک ناشناس استفاده می کنید، چهل خط که در باب باکس لینک ناشناس نوشتین پیامتون رو ارسال کنید و بقیه متن رو در پیام دیگری ارسال کنید. (چون محدودیت حروف، شامل حالشه پس هر پیام چهل خط باکس لینک ناشناس باشه.)




"مدیریت تک رمان"

سپاس از همکاری شما Rjivd

سلام. من هم اومدم یکم سنگ صبور اون دوستمون باشم (نمیدونم قوانین سنگ صبورو درست خوندم یا نه😅)
فکر و خیال بخش طبیعی زندگی هر فرده. ولی باید کنترل شده باشه. هر کسی توی زندگیش زمانیو برای فکر و خیال میذاره و این کاملا طبیعیه، من خودم هر شب قبل از خواب توی فکر و خیال سر میکنم و درک میکنم چه حس شیرینی داره که غرق بشی تو زندگی ایده‌آلت. (فکر میکنم هممون همین باشیم ولی از دوست روانشناسم که پرسیدم گفت نشونه های اولیه افسردگیه😂بگذریم.)
این که خودت هم اومدی و از طریق سنگ صبور مشکلتو گفتی خودش یه قدم بزرگه. این که قبول کردی یه همچین خطری هست خیلی کار خوبیه چون اکثر بیمارای اسکیزوفرنی انکار میکنن بیماریشونو. این که واقع بینانه قبول کردی که یه همچین چیزی هست خودش عالیه.
نکته دوم رعایت مرز بین خیال و واقعیته، باید حواست باشه که تخیلاتت روی زندگی واقعیت اثر نذارن و واقعیتو عوض نکنن، خیالت خیاله و امکان داره هیچ وقت واقعی نشه پس نباید فکر کنی اونا واقعین
اینا حرفای من بود. امیدوارم سنگ صبور خوبی بوده باشم.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ill rose

"ASHOB"

کاربر اخراج شده
کاربر اخراج شده
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-16
نوشته‌ها
2,956
لایک‌ها
24,092
امتیازها
88
محل سکونت
زیر آوار آسمان 🌪️
کیف پول من
7,839
Points
19
سلام. امیدوارم حالتون خوب باشه.
از اونجایی که بحث آزادِ، من هم می خواستم نظرم رو بگم. به هیچ وجه قصد توهین ندارم فقط کمی تفکراتم با شما فرق داره.
چطور وقتی خودتون می دونید که همه چیزایی که در اون لحظه دارید تجربه می کنید غیر واقعیه، براتون ل*ذت بخشه؟
اگر من بودم بیشتر ناراحت می شدم :)) یعنی خودم رو در یک شرایط بی نقص تصور کنم در صورتی که می دونم هرگز محقق نمیشه، پس اصولا باید ناراحت بشم! چطوره که حس شیرینی داره؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : "ASHOB"

DARK GIRL

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-04
نوشته‌ها
3,327
لایک‌ها
45,671
امتیازها
218
محل سکونت
زیر آوار آسمان
کیف پول من
10,209
Points
121
سلام. امیدوارم حالتون خوب باشه.
از اونجایی که بحث آزادِ، من هم می خواستم نظرم رو بگم. به هیچ وجه قصد توهین ندارم فقط کمی تفکراتم با شما فرق داره.
چطور وقتی خودتون می دونید که همه چیزایی که در اون لحظه دارید تجربه می کنید غیر واقعیه، براتون ل*ذت بخشه؟
اگر من بودم بیشتر ناراحت می شدم :)) یعنی خودم رو در یک شرایط بی نقص تصور کنم در صورتی که می دونم هرگز محقق نمیشه، پس اصولا باید ناراحت بشم! چطوره که حس شیرینی داره؟
سلام، روزتون خوش💙
خب من هم همین مشکل رو دارم! یعنی وقتی هیچ کاری نمی‌کنم؛ تنهام یا کلا فکرم آزاده خود به خود شروع به خیالبافی می‌کنم.
از چیزی که دلم می‌خواد اتفاق بیوفته، از اهریمنی که می‌تونم باشم:))(عاشق ضد قهرمانام:))) و، و ،و...
اما خب به نظرم من حس خوبی به آدم میده. اینطوری که وقتی اهدافت رو تصور می‌کنی؛ چیزهایی که دوست داری؛ کسایی که دوست داری وقتی خودت رو در کنارشون تصور میکنی انگار خودت رو دلداری میدی. انگار با این کار میخوای به خودت بفهمونی چقدر قشنگ میشه این اتفاق بیوفته! چقدر قشنگ میشه فلانی رو به دست بیاری! و برای بدست آوردنش تلاش می‌کنی.
اما خب بیش از حد که بشه نابودت میکنه؛ در این مورد واقعا هیچ حرفی ندارم:))💙

Jaguar Dark༄
Kimia Kardan
نیلوفر آبی
Batkian๑
شماهم نظراتتونو بگید^-^
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : DARK GIRL

yosra.am

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-08-14
نوشته‌ها
46
لایک‌ها
642
امتیازها
53
کیف پول من
1,213
Points
0
سلام. امیدوارم حالتون خوب باشه.
از اونجایی که بحث آزادِ، من هم می خواستم نظرم رو بگم. به هیچ وجه قصد توهین ندارم فقط کمی تفکراتم با شما فرق داره.
چطور وقتی خودتون می دونید که همه چیزایی که در اون لحظه دارید تجربه می کنید غیر واقعیه، براتون ل*ذت بخشه؟
اگر من بودم بیشتر ناراحت می شدم :)) یعنی خودم رو در یک شرایط بی نقص تصور کنم در صورتی که می دونم هرگز محقق نمیشه، پس اصولا باید ناراحت بشم! چطوره که حس شیرینی داره؟
انقد غرق میشی که اون موقع به غیر واقعی بودنش فکر نمیکنی
برات ل*ذت بخشه و باورش داری شاید یه وقتایی بیشتر از زندگی واقعیت اونجا احساس آرامش بکنی
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

"ASHOB"

کاربر اخراج شده
کاربر اخراج شده
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-16
نوشته‌ها
2,956
لایک‌ها
24,092
امتیازها
88
محل سکونت
زیر آوار آسمان 🌪️
کیف پول من
7,839
Points
19
سلام، روزتون خوش💙
خب من هم همین مشکل رو دارم! یعنی وقتی هیچ کاری نمی‌کنم؛ تنهام یا کلا فکرم آزاده خود به خود شروع به خیالبافی می‌کنم.
از چیزی که دلم می‌خواد اتفاق بیوفته، از اهریمنی که می‌تونم باشم:))(عاشق ضد قهرمانام:))) و، و ،و...
اما خب به نظرم من حس خوبی به آدم میده. اینطوری که وقتی اهدافت رو تصور می‌کنی؛ چیزهایی که دوست داری؛ کسایی که دوست داری وقتی خودت رو در کنارشون تصور میکنی انگار خودت رو دلداری میدی. انگار با این کار میخوای به خودت بفهمونی چقدر قشنگ میشه این اتفاق بیوفته! چقدر قشنگ میشه فلانی رو به دست بیاری! و براش تلاش می‌کنی.
اما خب بیش از حد که بشه نابودت میکنه؛ در این مورد واقعا هیچ حرفی ندارم:))💙
باز هم برای من قابل درک نیست.
خوب اگر دنبال به دست آوردن اون حس قشنگ هستیم فقط باید برای رسیدن بهش در واقعیت تلاش کنیم.
فکر کردن به روز های خوب جالبه اما این که تصورشون کنیم و با افرادی که نیستن، حرف بزنیم یا در فضا هایی که تا به حال به چشم ندیدیم خودمون رو تصور کنیم، واقعا از نظر من چیزی نیست که باعث آرامش و حال خوش بشه! حداقل برای من.
من با آگاهی کامل از خیالی بودنشون چطور می تونم به جای حسرت، لذ‌ت رو حس کنم؟
اصلا در کل به نظرم تصور چنین فضاهایی کار سختیه :)) چطور خودتون رو جای چند شخصیت قرار می دید و به جای اونها فکر می کنید و حتی حرف می زنید!؟
در نهایت همه ی این ها تفکرات شما هستن و می دونید با خودتون دارید حرف می زنید! پس چرا به جای این که فقط فکر کنید و خیلی طبیعی این گفتگو با خود رو به صورت افکار درونی انجام بدید سعی می کنید از زبان دیگری خودتون رو مخاطب قرار بدین؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : "ASHOB"

"ASHOB"

کاربر اخراج شده
کاربر اخراج شده
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-16
نوشته‌ها
2,956
لایک‌ها
24,092
امتیازها
88
محل سکونت
زیر آوار آسمان 🌪️
کیف پول من
7,839
Points
19
انقد غرق میشی که اون موقع به غیر واقعی بودنش فکر نمیکنی
برات ل*ذت بخشه و باورش داری شاید یه وقتایی بیشتر از زندگی واقعیت اونجا احساس آرامش بکنی
مگه میشه!؟ :)) مطمئنم در هر شرایطی بازم می دونید که غیر واقعیه!
اگر واقعا نشه اون شرایط رو توی دنیای واقعی محقق کرد پذیرفتن حقیقت بهتر نیست!؟ یعنی خوب بالاخره یه زمان محدود رو میشه در این خیالات سیر کرد. شما به عنوان خودتون زندگی می کنید نه شخص خیالیتون. اولا که در کل این احساس آرامش موهومی رو درک نمی کنم ولی حالا اگر به فرض محال این رو بپذیرم؛ آرامش به چه قیمتی؟! درسته که از جنبه ی تخیلات و احساسی بهش نگاه می کنید ولی مطمئنا منطق شما هم در این جریانات حضور داره :)) یعنی خودتون به این فکر نمی کنید که این افکار می تونه مخرب باشه؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : "ASHOB"

"ASHOB"

کاربر اخراج شده
کاربر اخراج شده
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-16
نوشته‌ها
2,956
لایک‌ها
24,092
امتیازها
88
محل سکونت
زیر آوار آسمان 🌪️
کیف پول من
7,839
Points
19
امضا : "ASHOB"

بی نهایت

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-16
نوشته‌ها
1,423
لایک‌ها
19,472
امتیازها
93
کیف پول من
2,667
Points
102
انقد غرق میشی که اون موقع به غیر واقعی بودنش فکر نمیکنی
برات ل*ذت بخشه و باورش داری شاید یه وقتایی بیشتر از زندگی واقعیت اونجا احساس آرامش بکنی
باهات موافقم به نظرم قوه تخیل رو اگه خود فرد بتونه کنترل کنه خیلی هم مفید و حس دلنشینی برای اون قرده نمی تونم بگم دوستمون چه حسی داره چون اون طور که تعرف کرده به صورت افراطی غرق در تخیلاتش میشه
اما درمورد سوال شما آشوب جان منم متقابلا به عقیده شما احترام می ذارم و تنها حسی که در این مورد دارم رو بیان می کنم (^SaraB֎)
راستش اینکه میگی غیر واقعیه و شما می دونین که هرگز چنین چیزی واقعیت نداره درسته مثل این می مونه که خواب باشی و یه خواب خیلی قشنگ و باب میلت رو ببینی و بعد که پا شدی می دونی هیچ کدوم از اونا واقعیت نبوده اما از تصور این که اگه واقعیت داشت چه قدر جالب می شد یا چقدر خوب می شد حس خوبی بهت دست میده درسته ممکنه بعدش به خاطر اینکه واقعی نبوده حس بدی هم داشته باشی اما اون حس خوب می چربه به حس بدی که ممکنه ازش بگیری ( حالا این کمی دورتر از چیزیه که دوستمون درباره اش حرف زده به نظرم تخیلات هم باید دسته بندی بشن یعنی یه شدتی براشون در نظر گرفته بشه یه سری تخیلات هستن که تکنولوژی حالای ما رو ساختن شاید اگه این تخیل ها وجود نداشتن ما نمی تونستیم به فضا و دنیای بیرون جو دسترسی پیدا کنیم و یا اینکه از اینجا با دوستانمون توی کشور دوری مثل کانادا ارتباط برقرار کنیم یه سری از تخیلات هم هستن که به این شکله که قدرت های ماورایی در اون ها نقش دارن و حالا مورد های دیگه...هم هستن.) من سعی کردم حسی که داشتم رو منتقل کنم :))
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

yosra.am

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-08-14
نوشته‌ها
46
لایک‌ها
642
امتیازها
53
کیف پول من
1,213
Points
0
مگه میشه!؟ :)) مطمئنم در هر شرایطی بازم می دونید که غیر واقعیه!
اگر واقعا نشه اون شرایط رو توی دنیای واقعی محقق کرد پذیرفتن حقیقت بهتر نیست!؟ یعنی خوب بالاخره یه زمان محدود رو میشه در این خیالات سیر کرد. شما به عنوان خودتون زندگی می کنید نه شخص خیالیتون. اولا که در کل این احساس آرامش موهومی رو درک نمی کنم ولی حالا اگر به فرض محال این رو بپذیرم؛ آرامش به چه قیمتی؟! درسته که از جنبه ی تخیلات و احساسی بهش نگاه می کنید ولی مطمئنا منطق شما هم در این جریانات حضور داره :)) یعنی خودتون به این فکر نمی کنید که این افکار می تونه مخرب باشه؟
وقتی یه رمان قشنگ میخونی با اینکه مطمعنی الکیه و واقعیت نداره ولی برات ل*ذت بخشه
یه فیلم تخیلی میبینی با اینکه میدونی فقط تخیل نویسنده‌س ولی برات هیجان انگیزه
تاثیر تخیل رو نمیشه نادیده گرفت این یه قوه‌س توی انسان که میتونه اگه درست جهت یابی بشه به پیشرفتش کمک کنه
حالا دوستمون میدونه و آگاهه این قوه توی جهت درست هدایت نشده و داره به بی راهه میره
از ما فکر میکنم کمک خواسته برای کنترلش نه برای درک یا درک نکردنش
نیازی به درک ما نداره😁
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا